روزنامه وطن امروز
1398/01/22
ساندیسهای لاکچری!
رضا پارسایی: از دور بنر «پانزدهمین شب طنز انقلاب اسلامی» را دیدیم. نزدیکتر که شدیم، در ورودی محل برگزاری شب طنز انقلاب هم خودش را به ما نشان داد. با کاشیکاری سبک سنتی، بالای در ورودی نوشته بود «حسینیه هنر». عجب تعبیری! حسینیه هنر.... یک ربع به 6 بود و ما هم کمی زود رسیده بودیم. بچههای تدارکات حسابی مشغول بودند. روی یک میز تعدادی از روزنامههای طنز اعضای همین شب طنز کنار هم چیده شده بود که هر هفته بهعنوان ویژهنامه طنز در روزنامه «وطنامروز» چاپ میشود. نزدیکتر که شدیم، کسی جلوی در ورودی حسینیه، با سرعت داشت پذیرایی را روی میز کناری میچید. بفرمایی زد و ما هم از خدا خواسته نفری یک آبمیوه و کیک برداشتیم و تشکر کردیم. بعدها در میانه جلسه دیدم که مجری همین جوان را بهعنوان یکی از طنزپردازان باسابقه به روی سن دعوت کرد! دوستم موقع برداشتن آبمیوه به او گفت: «داداش این کیک و ساندیس که میگن همینه؟» طرف هم گفت: «خودشه! منتها این یکم لاکچریتره» همه زدیم زیر خنده.نطنز، شب طنز انقلاب اسلامی، از همین لحظه شروع شد. قاری قرآن که خودش هم طنزپرداز بود بالای سن رفت و آیاتی از قرآن را تلاوت کرد. بعد علی زکریایی که اینروزها دیگر یکی از فعالان فضای مجازی شده است، بهعنوان مجری، جلسه را آغاز کرد. مجری توضیحاتی درباره سوال پیامکی مسابقه برنامه داد و از حاضران در سالن خواست با 3 کلمه، سانتریفیوژ، پیاز و چرخ اقتصاد جمله بسازند و به صورت پیامکی ارسال کنند تا به بهترین و طنزترین جمله در پایان مراسم هدیهای ویژه تعلق بگیرد. بعد از این توضیح، موسیقی مخصوص و تشویق ویژه «نطنز» توسط حضار تمرین شد تا نخستین شاعر طنزپرداز به روی سن برود. «مهدی امامرضایی» از طرف مجری دعوت شد و با تشویق ویژه به روی سن رفت. شعر طنز مهدی امامرضایی حضار را به وجد آورد و در پایان این شاعر جوان و خوشآتیه را تشویق کردند. همین ابتدای کار تمام صندلیها که به گمانم 250 صندلی بود پر شد و باقی میهمانان خودشان را در گوشه و کنار مجلس جا میدادند تا مراسم را ببینند. بلافاصله علی زکریایی از «محمدرضا درخشان» دعوت کرد. این شاعر جوان نیز که شعر طنز و جالبش در نطنز قبل هنوز در اذهان بود، مثل همیشه شعری قوی و محکم برای مخاطبان داشت. علی زکریایی از پاکتهای ویژه شب طنز نیز صحبت کرد. پاکتهایی که نزدیک در خروجی در محل تعبیه شده قرار داده میشوند تا مخاطبان در پایان مراسم و هنگام ترک جلسه، بهصورت اختیاری با قرار دادن مبلغی در آنها، در هزینههای برگزاری این مراسم هر ماهه مشارکت داشته باشند. گروه سرود «بانوایان» جهت اجرای سرود روی سن آمد. حضار داشتند به اسم این گروه میخندیدند.
ابتدا نمایشی کوتاه توسط این گروه اجرا شد و سپس ترانه معروف و جالب دکتر محمدرضا ترکی که کار آهنگسازیاش را علی نصیرنژاد انجام داده بود، با عنوان «بیا پایین» توسط این تیم 10نفره اجرا شد. حالا نوبت استندآپکمدی «سیدحمید علیزاده» بود که مجری به اشتباه اسم خانم گودرزی را صدا زد. بعد از یادآوری عوامل اجرایی، حمید علیزاده روی سن آمده و بهصورت فیالبداهه از اشتباه مجری استفاده کرد و استندآپ خود را اینگونه شروع کرد: سلام مسیح جون! من میناگودرزی هستم، کشف حجاب کردم. صدای خنده سالن بلند شد. بعد از این استندآپ دیدنی، خانم «مینا گودرزی» بالا رفت و شعر طنزی برای حضار در سالن خواند که با تشویق آنها روبهرو شد. پانزدهمین شب طنز انقلاب اسلامی با میلاد سراسر سعادت امام حسین(ع) مقارن بود و به همین مناسبت، مداح و ستایشگر اهلبیت «کربلایی حسین رضائیان» به روی سن رفت و دقایقی به مولودی و کفزنی حضار سپری شد. بعد از مولودی زیبا و دلنشین و همراهی حضار با مداح، علی زکریایی با یک روزنامه در دست روی نیمکت نشست و مشغول خواندن روزنامه شد. بعد از چند لحظه پیرمردی وارد شد و کنار او نشست و گفت: اون چیه! و چندین بار تکرار کرد! این نمایش که بارها به دلیل خنده حضار قطع میشد، به سبک تبلیغ معروف تلویزیون ساخته شده بود و شیوه مدیریت از دور دولت در مساله سیل و بارندگیهای اخیر را نقد میکرد.
بعد از این نمایش، «رضا عیوضی» با یک نثر طنز به روی سن رفت. اجرای متن طنز او که به موضوع ستاره مربعها و تبلیغات بیحد و اندازه تلویزیونی میپرداخت، بارها به دلیل خنده حضار قطع شد و در پایان نیز مورد تشویق قرار گرفت. شعر طنز بعدی شعری بود از شاعر جوان اما کاربلد باشگاه طنز انقلاب اسلامی، «امین شفیعی». او نیز شعری درباره بارندگی و اظهارنظر عجیب رئیسجمهور درباره اینکه ابر به پایینش نگاه میکند و در ادامه نیز قیمت بالای پیاز را دستمایه طنز قرار داد. یادم میآید در تبلیغات کانال «طنزیم» دیده بودم که امین شفیعی یکی از مدرسان دوره آموزش شعر طنز باشگاه طنز انقلاب اسلامی است. علی زکریایی با یادآوری وقوع سیل در استانهای کشور و اظهار همدردی با مردم سیلزده، از همه حضار خواست به هر نحوی که میتوانند به این مردم کمک کنند.
حالا نوبت به آخرین برنامه یعنی اعلام بهترین پاسخ به مسابقه پیامکی برنامه رسیده بود. مجری از فرد منتخب دعوت کرد تا روی سن بیاید و هدیه خود را باز کند. هدیه یک عدد پیاز و یک جفت گوجه فرنگی بود که در میان خندههای بیامان حضار و خود فرد منتخب، البته به همراه کارت هدیه به او تقدیم شد. با خداحافظی مجری و اعلام برپایی نماز جماعت در سالن بالا، همه به حسینیه رفتند. بعد از اینکه از نمازخانه بیرون آمدیم دیدم همان بچههایی که روی سن رفته بودند و برایمان طنز اجرا کرده بودند، حالا مشغول جمع کردن صندلیها و باقی وسایل هستند. شاید مهمترین تفاوت نطنز با سایر شب شعرهای طنز یا مراسم اینچنینی، علاوه بر تنوع قالب و انقلابی بودن محتوا، همین روحیه متفاوت از همه جا باشد.