روزنامه آفتاب یزد
1397/12/28
نفرین بر کفشهای نو!
۱ـ پشت در است.صدای نفسهایش به گوش میرسد، اما نه با خود باران را آورده و نه در چمدانش اثری از شبنم هست. پشت در زار میزند، از دست آدمها که خستهاند و کرخت.انگار نه انگار این جماعت روزگاری از ریشه عاشقش بودهاند.هی خودش را میخورد.هی نذر میکند کسی در را باز کند و وارد شود اما... انگار دیگر آمدنش واژههای نومیدکننده را از لغتنامهها پاک نخواهد کرد. زیباییاش رم کرده و گریخته،طفلک بهار!۲ـ پشت در است. در کلون ندارد. برای
شیدا شدنش کمی دیر شده.این را میشود از غصههای کودکی فهمید که اسپند دود میکند
و از زخمهایش تمنا میریزد.کودکی که دلش کفش نو میخواهد.اسکناس تا نخورده لای کتاب میخواهد.کاغذ رنگی میخواهد اما... سرها در گریبان است و اسکناسهای کهنه دیگر دردی را دوا نمیکنند.ای نفرین بر هر چه کفش نو. ای لعنت به بکرترین استعارهها.حالا هی بهار پشت در شمعدانیها را صدا برند. هی غمباد بگیرد و برای ابرهای بارور شعر بخواند.
هی هق هق کند.کودک بیتیله و بیخروس قندی حوصله ندارد گیسوان بهار را شانه کند.پس چه کسی باید عاشق موهای بهار شود.هیچکس نمیداند!
۳ـ پشت در است.می ترسم آنقدر این پا و آن پا کند که حوصله زمستان سر برود و وقت رفتن بهانه ماندن بگیرد.
زمستان است دیگر.نه به سرمایش اعتمادی است و نه به بورانش.فقط کافی است بهار شال سبزش را از کمر باز کند و نامش را از یاد ببرد.آن وقت این زمستان مشوش برفهای نیامده را تا اطلاع ثانوی آب نخواهد کرد و چمدانش را در سپیده دم
آخر اسفند نخواهد بست.آن وقت ما میمانیم
و ادامه فصلی سرد و پیراهنی که در بیفصلی روی بند تکان نخواهد خورد.تو بگو آن وقت خبر مرگ یشمیترین اوقات سال را چه کسی به گوش چلچلهها خواهد رساند؟وقتی شادی به دم پرندهای بند است تو لااقل از پنجره به دوردست نگاه کن و غمهایت را به دست باد بسپار و بعد از درخت گلابی سترونی که نیست حال بنفشهها را بپرس و برای
دقایقی لااقل در وادی اخبار ناخوشی،خوشی را به ضیافت رویاهایت دعوت کن.کسی چه میداند.بهار بعد هستی یا نه؟
۴ـ پشت در است.نه با گرانی دلار کار دارد و نه دلتنگ رب و برنج و گوشت یخ زده و کاغذ روزنامه است.فقط میخواهد دق الباب کند و با عشوهای وارد شود و یک بغل امید با خودش بیاورد.پس بهتر است در چنین شرایطی خبرهای
مایوس کننده را که از یمین و یسار میرسد فراموش کنی و به لحظه موعود بیندیشی. همان لحظهای که برای گریز از ملال باید به صدای بهار گوش بسپاری و باعث دلخوشکنک این روزهای تهی از نیکبختی کمیلبخند بر گوشه لبانت بنشانی.
چه کسی بود که میگفت: بودن به از
نبود شدن،خاصه در بهار...
۵ـ پشت در است.بیشتر از این معطلش نگذار.
حتی اگر هیمنه گذشته را ندارد و مرهم زخمهای ناسورت نیست بازهم سراغش را بگیر و در را به رویش باز کن. وقتی آمد کنارش بنشین و زیر گوشش آرام و شمرده بگو: سلام! حال همه ما خوب است،ملالی نیست جز گم شدنِگاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند.حرف دیگری هم اگر در سینه ات انباشته بود بزن،وگرنه آینهها همه چیز را برملا خواهند کرد.
حتی همین دلواپسی را که هر صبح در چشمانت حلقه میزند. لختی اگر شده اندوه را آویزان کن به جارختی تا بهار بفهمد اگر سر سازگاری داشته باشد و مدام برای زمستان پیغام و پسغام نفرستد تو دوباره عاشقش خواهی شد و گیسوانش را پای سفره هفت سین شانه خواهی کرد. دوباره سنجد و سمنو را کنار هم خواهی نشاند و به قدر یک حول حالنا نفسی تازه میکنی.نفسی دور از چشم نامحرمان شورچشم...
۶ـ پشت در است.آمده تا دور تو بچرخد و غمها را
از تمام زوایای زندگی ات پاک کند.آمده تا روی ستارههای غبارآلود این زمستانِ تبدار، دستمالی نمدار بکشد.آمده تا با غمزه چشمانش آشوب برپا کند.پس درست در همین لحظه در را باز کن،عطر لباس اتو خورده ات را به مشامش برسان و بعد که کمیسر به هوا شد بیآنکه پلک بزنی در چشمانش غرقه شو و با لحنی محزون برایش بخوان:
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار میرسد اما...بهار من! تو کجایی؟!
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
هوای مردم را داشته باشید
هوای مردم را داشته باشید
خطاکاری در بستر سیستمهای معیوب
نفرین بر کفشهای نو!
تاوان رای مردم؟
پرتوهای خورشید نوروزی
قیام ضیا هاشمی، ضدابتذال درسینما!
حیف سال 97 چقدر خوش گذشت
چهره مردم پس از دیدن قیمتها
بایدها و نبایدهای روحانی در سال 98
جوراب هم نجومی شد!
سانسور را درک نمی کنم
سانسور را درک نمی کنم
فراکسیون امامزادگان در مجلس تشکیل شد
چرا تبدیل واحد پول از ریال به تومان مسکوت مانده؟
روحانی: نسبت به آینده بسیار امیدواریم