چرایی عدم موفقیت مدیران در ساماندهی امور

در مدیریت خرد یا کلان در دنیای امروز که براساس آموزه‌های علمی تمام امور مورد مطالعه، برنامه‌ریزی و اجرا قرار می‌گیرد، ما بایستی الگوهای موجود جهانی را با رویکردی بوم‌گرا و با شناخت از ویژگی‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی جغرافیای تحت مدیریت مورد توجه و عنایت قرار دهیم. امروز مدیر موفق در دنیا در یک چارچوب کلی زمانی مدیر موفقی خواهد بود که ضمن شناخت از توانمندی و در عین حال نقطه ضعف‌های خود نه در چارچوب عنوان بلکه در عملکرد رفتاری داشته باشد که مبین یک مدیر خلاق، برنامه محور با استراتژی مشخص و سازوکار برای رسیدن به اهداف در چارچوب استراتژی موجود مبادرت به اداره سازمان تحت مدیریت خود بنماید. مدیر موفق امروز ضمن قبول خطر با سرعت اما براساس مطالعه با عشق به وظایف محوله با تیمی قوی وظایف سازمانی خود را انجام خواهد داد. چنین مدیری مسلما از نیروهای قوی و کارآمد اما نه مطیع و منقاد استفاده خواهد کرد. تیمی کارآمد اما مستقل و در عین حال منتقد. این مدیر قطعا نظم و مصلحت عموم را بر منافع و مطامع فردی و گروهی ترجیح خواهد داد. ضمن قبول مسئولیت با تمرکز بر نظارت مستمر با صداقت و شفافیت نسبت به ارزیابی عملکرد و گزارش آن به صاحبان حق اقدام می‌کند. چنین مدیری عینیت‌گرا و واقع‌بین خواهد بود. از ذهنیت‌گرایی و مدیریت شعارگونه و پوپولیستی پرهیز کرده، با نیاز سنجی عمل خواهد کرد. با ابتنا بر چنین خصایصی می‌توان مدیریت در یک جامعه را مورد ارزیابی قرار داد. فراموش نکنیم که حاکمیت مدیریت خردگرا و مدبّر موجب حاکمیت قانون، احترام به قانون، گسترش نظم و احترام عمومی به منافع جمع خواهد بود. متاسفانه در سال‌های اخیر در ارزیابی نتایج مدیریت برخی از مدیران، کمتر با چنین ویژگی‌هایی در جامعه مواجه بوده‌ایم. نتیجه چنین عملکرد غیرعلمی و ذهنیت‌گرا، مشکلات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و غیره در جامعه ایرانی گردیده است. آنچه مسلم است، ما با نوعی خلأ تعیین استراتژی جامع و اهداف متناسب با آن و سازوکارهای این اصول و اهداف مواجهیم و به نظر می‌رسد به دلیل اختلاف بین جناح‌ها، نوعی گروه سالاری و خویشاوندگرایی در مدیریت جامعه موجب اقدام جزیره‌ای در بخش‌های تحت مدیریت مدیران گردیده است. به همین علت ما با فقدان یک اراده متحد و منسجم و مورد وفاق جمعی مدیران به جای همراهی و هماهنگی در بخش‌های مختلف سیاست تقنینی، اجرایی، قضایی، به نوعی درصدد اصول و اهداف بخشی عمل می‌کنیم. درحقیقت در چارچوب یک پازل مدیریت کلان به جای انسجام جمعی، اقدام فردی یا گروهی موجب عدم چیدمان کامل پازل مدیریتی در کشور گردیده است. درنتیجه بر بخش‌هایی از مدیریت جامعه بدون توجه به یک برنامه‌ریزی بلندمدت با اقدامات مقطعی و بعضا پوپولیستی، عمدتا هدفمندی جلب رضایت روزمره را مدنظر قرار داده‌ایم. و همین امر باعث شده است که نظارت سازمانی درست در بخش‌های تحت مدیریت به عمل نیاید و به لحاظ مقطعی بودن تصمیمات، آسیب شناسی نیازهای بلندمدت و برنامه‌ریزی حول محور نیازهای عینی و حادث صورت نپذیرد و بدین جهت همیشه بین اهداف تعریف شده با نتایج حاصله اختلاف به درازای اعداد و ارقام غیرقابل انتظار است. و همین امر موجب بی‌فایده تلقی کردن ارزیابی عملکرد مدیران و شناخت اسباب عدم توفیق برنامه‌ها و بعضا اختلاف عمیق بین آنچه که حاصل شده و آنچه که مورد هدف بوده است، مشاهده می‌شود. متاسفانه فقدان یک استراتژی هدفمند موجب شده است که ما در برخورد با نظم گریزی‌ها، عمدتا با واکنش، تهدید، مجازات برای ساماندهی هنجارها عمل کنیم. و در واقع از رویکرد کنشی و پیشگیرانه به دلیل نیاز به تدبیر، برنامه‌ریزی و استفاده از نیروهای کارآمد، توانمند و مستقل پرهیز می‌کنیم.
ادامه صفحه 16