در ستایش این مردم

آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی می‌گوید: «ما چنان زندگی می‌کنیم که گویی همواره در انتظار چیزی بهتر هستیم.» این «چیز بهتر» را ما ایرانیان با پوست و استخوان‌مان زندگی کرده‌ایم و همیشه در انتظارش نشسته‌ایم؛ خانه بهتر، ماشین بهتر، حقوق بهتر، غذای بهتر، زندگی بهتر و حالا که در روزهای پایانی سال هستیم در انتظار شرایط بهتر در سالی بهتر با اوضاع اقتصادی بهتر. حرف از اوضاع مالی شد و چقدر ما ایرانیان سال سختی را پشت‌سر گذاشتیم و چقدر هر روز حال‌مان بد بود. داراها و ندارها نگران بودند، داراها از کاهش ارزش سرمایه‌ها و ندارها از جمع‌کردن یک چندرغاز. چند روز به «نو شدن» مانده و ما نه مثل هر سال که مثل سال 97 مثل تمام روزهای سپری‌شده سال آشفته‌حالیم. نگران روزهای آینده، روزهای سال 98 که نمی‌دانیم چه برایمان پنهان‌کرده از سختی‌ها، از افزایش قیمت‌ها، نمی‌دانیم سال دیگر بازهم با همین حقوق یک‌قران دوزار کار می‌کنیم، سر کاریم یا قرار است تعدیل (شما بخوانید اخراج) شویم. رسم است هر سال دم عید که می‌شود، همه از خوبی‌ها، از قشنگی‌ها بگویند، بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی...، از روزهای خوش، از پاک‌کردن دل‌ از کینه‌ها، از «چیزهای بهتر». همه دنبال خرید گل‌ و گلدانند، سفره‌های هفت‌سین‌شان را رنگی می‌کنند، ظرف‌های آجیل و میوه و شیرینی را پر می‌کنند، خانه‌ها را می‌تکانند. امسال اما همه‌جا حرف از قیمت‌هاست، از تحریم پسته و آجیل است، از اینکه «حالا واجب نیست چند مدل شیرینی بگیریم»، از اینکه «همین فرش‌ها خوب است، نمی‌خواهد عوضش کنیم»، از اینکه «همین لباس‌ها خوب است، هنوز بوی نویی می‌دهد» و این‌گونه است که خیلی‌ها دست روی دل‌شان گذاشتند و حقوق و عیدی‌هایشان را نگه داشتند برای روزهای سخت آینده، برای پس‌انداز. چند روز بیشتر به سال تحویل نمانده، خیابان‌ها و مغازه‌ها شلوغ است، هنوز هم می‌توان بوی عید و بهار را حس کرد، از جنب‌وجوش‌ها، از رفت‌وآمدها تا دیروقت و آخرین تقلاها برای خرید؛ خرید ارزان‌ترین‌ها و شاید کم‌کیفیت‌ترین‌ها. ایرانیان عادت دارند به سفره هفت‌سین‌هایی که بوی نو شدن بدهد، بوی عید و بهار. دل‌ها اما... . چقدر مردم صبوری داریم، بازهم دل‌شان به امید زنده است و به اتفاقات کوچک، خوش؛ همان اتفاق‌ها که رنگی به زندگی‌شان داده. سفره هفت‌سین 98، سفره بیم و امیدهاست. البته آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی در ادامه جمله‌اش این را هم اضافه می‌کند که «اغلب مردم آرزو می‌‌کنند که ‌ای کاش گذشته بازگردد و بر آن حسرت می‌خورند.» شاید این هم حکایت حال ایرانیان است.