اقدام ساده، الگوسازی بزرگ

حدود سه ماه قبل، تعدادی از طلبه های جوان مشهد تصمیم می گیرند در یک روز از هفته، غذای طلبگی خودشان را به اطعام نیازمندان حاشیه شهر مشهد اختصاص دهند که حتی برخی به نان شب هم محتاجند. طلبه های جوان مدرسه علمیه حضرت مهدی(عج)، نام این کارشان را «نذر مهربانی» گذاشته اند و امیدوارند در حد بضاعت خود، گوشه ای از مشکلات اقتصادی امروز جامعه را با کمک به نیازمندان حل کنند. «علیرضا» و «جواد» دو روحانی جوان هستند که مسئولیت این کار را بر عهده گرفته اند و با کمک دیگر طلبه ها نیازمندان واقعی حاشیه شهر را شناسایی می کنند تا یک روز در هفته، غذای گرم را به خانه هایشان برسانند. همراه شان می شویم و بعد از اقامه نماز ظهر و عصر به سمت سیس آباد، یکی از مناطق حاشیه شهر مشهد، حرکت می کنیم. منطقه ای که حتی دیوارها و سقف های برخی از خانه های آن، از زخم نداری ترک برداشته است... . حکایت های دردناک حاشیه نشینان شنیدن حکایت های دردآور حاشیه شهر چندان ساده نیست، همچون حکایت پدرانی که برای یک لقمه نان حلال صبح از خانه بیرون می روند اما شب با شرمندگی به خانه بر می گردند، مردی که همه زندگی اش را از دست داده و با کمک اهالی در گوشه ای از این شهر در یک کانکس زندگی خود را می گذراند، بانویی که با مرگ همسرش بار زندگی را یک تنه به دوش می کشد، خانمی که با ورشکسته شدن همسرش مجبور شده در چهار دیواری کاهگلی حاشیه شهر و بدون داشتن ساده ترین امکانات، زندگی خود را سپری کند. این ها تنها گوشه ای از حکایت آدم های حاشیه شهر مشهد است، حکایت هایی که کام هر انسانی را تلخ می کند و وجدانش را بیدار، که همتی کند تا کمی از درد و آلام ساکنان حاشیه شهر بکاهد. همچون طلبه هایی که هر چند توان کمک مالی  ندارند اما حاضرند یک روز در هفته، غذای گرم خود را به خانه های این افراد ببرند تا برای لحظاتی هم که شده لبخند را بر لب های آن ها بنشانند... تنها دارایی، یک کانکس 4 متری اهدایی همراه با طلبه های جوان وارد کانکسی می شویم که محل زندگی یک خانواده است. صاحبخانه مجبور شده از شدت سرما روی کانکس را با فرش کهنه و پارچه ای بپوشاند. مرد میان سال که چین و چروک روی صورتش حکایت از گذران روزهای سختی دارد، لبخند می زند و حس چشم هایش با گرفتن غذای گرم، گرم می شود. در کنار او می نشینم تا از روزهایی که بر او گذشته برایمان بگوید و این که چرا در گوشه ای از شهر در کانکس زندگی می کند. خودش را «غلامرضا» معرفی می کند و می گوید: یک کارگر ساده هستم و تنها دارایی ام همین کانکس چهار متری است که اهالی محل برای من تهیه کرده اند. وقتی از خانواده اش سوال می کنم انگار تمام سختی هایی که کشیده مقابل چشمانش می آید و داستانش را روایت می کند: بدبختی من زمانی شروع شد که پدر و مادرم را از دست دادم، قبل از این که آن ها از دنیا بروند برایم آستین بالازدند و ازدواج کردم اما به خاطر بچه دار نشدن، همسرم از من طلاق گرفت و تنهایم گذاشت. بعد هم پدرو مادرم را از دست دادم و می دانستم خودم را باید برای یک زندگی سخت آماده کنم و حتی مکانی برای زندگی نداشتم. خیالم از غذای یک روز راحت است سرش را پایین می اندازد و می گوید: کارگر گذری هستم، برخی روزها تا شب سر گذر می ایستم اما کار گیرم نمی آید، حتی برخی روزها پول خرید یک نان هم ندارم. اما شکر خدا یک روز در هفته خیالم راحت است، می دانم که خیرانی مثل این طلبه های جوان به فکر ما هستند و برایمان غذا می آورند. نمی دانم از این بچه ها چگونه تشکر کنم که غذای خودشان را برای من و امثال  من می آورند. نگاهمان به در بود که برسید مقصد بعدی ما خانه زوجی است که زیر سقف یک چهار دیواری  خشت و گلی روزگار می گذرانند. آن ها با شنیدن صدای ماشین خود را به در خانه می رسانند، از خوشحالی اشک در چشمان شان حلقه می زند و به طلبه ها می گویند: متشکریم که امروز هم آمدید، نگاهمان به در خانه بود که شما برسید، کمی دیر آمدید، فکر کردیم شاید امروز سراغی از ما نمی گیرید... . خانم خانه از این که جای مناسبی برای پذیرایی از ما ندارد اظهار شرمندگی می کند. دقایقی با او گفت وگو می کنیم و برایمان از مشکلاتش می گوید: همسرم مریض احوال است و نمی تواند هر روز سرکار برود، بچه هایم هم نمی دانند ما در این جا زندگی می کنیم، اگر بدانند آبرویمان می رود اما ناچار هستیم در این جا زندگی کنیم... . هر روز دعایشان می کنم نیم نگاهی به داخل خانه می اندازم، نه از روشنایی برق خبری است و نه از وسایل گرمایشی، از او می پرسم: با نداشتن برق و وسایل گرمایشی چه می کنید که می گوید: با پیک نیک  این جا را گرم می کنیم و صبح نمی دانیم زنده ایم یا مرده، چکار کنیم مجبور هستیم. باز هم خدا را شکر که خیران کمک مان می کنند، وقتی گاز پیک نیک تمام  می شود به یکی از آن ها زنگ می زنم و او هم سریع می آید و پیک نیک ما را پر می کند، خدا خیرش دهد... . او از طلبه هایی که برایش غذای گرم آورده اند هم تشکر می کند: هر روز دعایشان می کنم، می دانم که هفته ای یک روز غذای خوب می خورم، این که طلبه های جوان به یاد افرادی مثل ما  هستند خوشحال مان می کند. از  گذشته او سوال می کنم و این که چرا این جا در حاشیه شهر زندگی می کند. او می گوید:  شوهرم قبلا کار داشت اما ورشکسته شد. برادرانم گفتند طلاق بگیرم اما من گفتم هیچ وقت شوهرم را تنها نمی گذارم، چون با او عهد بستم تا آخر بمانم، حتی اگر مجبور شویم داخل چادر زندگی کنیم هم کنارش می مانم. نمی دانم چگونه تشکر کنم مسیر بعدی ما منزل پیرزنی 74 ساله است، پارچه ها و پرچم های منقش به نام اهل بیت(ع)، خانه اش را زیبا کرده است. می گوید خانه ام مثل یک حسینیه است و هر هفته همین جا دعای کمیل برگزار می کنم. آذری زبان است و با لهجه شیرین اش میزبان مان می شود. می گوید: خوش آمدید بچه های من، شما عزیز من هستید، از صبح چشمانم به در بود و با خودم می گفتم که خدایا امروز هم بچه های طلبه به سراغ من می آیند! الان که شما را می بینم انگار فرزندان خودم به خانه من آمده اند، نمی دانم چطور از این که یک زن غریب را تنها نگذاشتید تشکر کنم، دوست دارم در این خانه مجلس روضه برگزار  کنید... . روایت یک همدلی در مدرسه علمیه جواد رحیم پور به نمایندگی از طلبه های مدرسه  علمیه حضرت مهدی (عج) درباره اجرای طرح نذر مهربانی در حاشیه شهر می گوید: حدود سه ماه قبل بود که نشستی با بچه های مدرسه داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که مدرسه باید در حل بخشی از مشکل نیازمندان جلوتر از بقیه سازمان ها حرکت کند. طرحی را شروع کردیم به عنوان طرح «سبکباران» که اسم مردمی آن «نذر مهربانی» است. روزهای سه شنبه هر هفته یک برگه روی تابلوی اعلانات مدرسه قرار می دهیم که بچه ها اسم خودشان را یادداشت می کنند، آن هایی که اسم شان نوشته می شود با این کار اعلام می کنند که در روز اجرای طرح این هفته مشارکت می کنند و غذای آن روزشان را به اطعام نیازمندان اختصاص می دهند. بیش از 70 درصد طلاب مدرسه علمیه حضرت مهدی (عج)  در طرح نذر مهربانی مشارکت می کنند. در آن روز برخی طلبه ها یک غذای مشترک می خورند و غذای دوم را برای بردن به حاشیه شهر اختصاص می دهند. گروهی از طلبه ها هم فقرا و نیازمندان را شناسایی می کنند و ما در آن روز غذا را به منازل آن ها می بریم. علاوه بر این در کنار توزیع غذا، در حد توان خودمان کمک های نقدی هم صورت می گیرد، مثلا همین امسال در شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) بیش از دو میلیون پول نقد جمع شد و این پول را برای تغذیه نیازمندان حاشیه شهر هزینه کردیم، همچنین  طرح های دیگری مثل آموزش زبان انگلیسی و عربی توسط طلبه ها را برای  دانش آموزان نیازمند داریم. او درباره اهمیت مشارکت افراد با روحیه انقلابی در این گونه طرح های مردمی می گوید: نباید به نیازمندان بی تفاوت باشیم و حتما باید برای حل مشکلات آن ها کمک کنیم، احساس ما این است که انقلابیون در این طرح های مردمی وظیفه دارند و باید در آن مشارکت کرد.   نذری که می تواند فراگیر شود طلبه های مدرسه علمیه حضرت مهدی(عج)، در حد توان خود برای کمک به نیازمندان و حل مشکلات آن ها گام برداشته اند. شاید تعداد غذاهایی که در این طرح توزیع می شود چندان زیاد نباشد، اما حتی خوشحال کردن یک نیازمند هم کار بزرگی است که در روزهای دشوار مشکلات اقتصادی و اجتماعی، مرهمی بر درد یک انسان است و بزرگی آن قابل وصف نیست. این مسیر مهربانی برای همه آن هایی که در محل کار خود غذای گرم روزانه دارند، هموار است. کافی است نیت کنند غذای یک روز از هفته خود را برای کمک به نیازمندان کنار بگذارند... .