دکترمژگان عباسلو، شاعر از جایگاه بانوان در شعر می‌گوید

اکرم انتصاری -مژگان عباسلو، پزشکی و شعر را با هم جمع زده است. او سال‌هاست غزل می‌سراید و چهار مجموعه شعر دارد که «هم قفسان» که در اردیبهشت ماه سال گذشته رونمایی شد، آخرین آن‌هاست. هرچند به گفته خودش بقیه را کتاب‌های خوبی نمی‌داند و مایه افتخارش نیستند اما اگر همان‌ها نبودند، به چاپ کتاب جدید نمی‌رسید. او می‌گوید اهل حضور در جشنواره‌های ادبی نیست اما خود به مطالعه و شناخت شاعران ادب فارسی که کم هم نیستند، مشغول است. در ادامه گفت‌وگوی ما را با این شاعرتوانمند می‌خوانید. گفتید از کتاب های قبلی تان جز «هم قفسان»راضی نیستید. دلیل کم کاری های اخیر همین است؟ من همین الان می‌توانم یک مجموعه غزل به خصوص مجموعه شعر کوتاه را منتشر کنم اما به دلیل روزهای سنگین و سخت شغلی در این روزها منتظرم تا بتوانم برای این مجموعه، شعرهایم را گلچین کنم. بعد از کتاب آخرم توقعم از خودم بالا رفته است و اگر همت کنم شاید یکی از آن‌ها را به نمایشگاه برسانم. مدتی برای تحصیل در آمریکا بودید و برگشتید. در آن جا مواجهه جالبی از مردم با شعر فارسی داشتید؟  راستش آن‌جا مثل ایران نیست که همگان با شعر عجین شده باشند، راننده تاکسی، برایتان حافظ بخواند یا دست کم با شعر آشنا باشد. نه این که افرادی که شعر را می‌شناسند و شاعرند کم باشند، بالطبع کشوری با جمعیت زیاد و تحصیلات بالاست. کتابخانه‌ها پر از افرادی‌ است که برای کتاب خواندن خود را به آن‌جا رسانده‌اند اما این طور نیست که عموم مردم با شعر زندگی کنند و مانند سرزمین‌های شرقی مردمش با شعر عجین باشند. حالت عکس این قضیه چطور، یعنی مواجهه‌ای با شعر آمریکایی داشتید؟ شعر در مکالمه روزانه مردم آن‌جا جایی ندارد. اشعار آمریکایی به طور معمول خیلی خشن‌تر از اشعار شرقی است و این طور نبود که با آدم‌ها درباره شعر به صحبت بنشینم. هم اکنون دستیار تخصص داخلی هستید و شاعر. به عقیده بسیاری این دو با توجه به روحیه حاکم در هر کدام جمع زدنی نیست. شما چطور این دو را با هم جمع زدید؟ شاید پزشکی و ادبیات دو دنیای متفاوت باشند که از نظر من این‌طور نیست اما این دو متناقض نیستند. اتفاقا پزشکان به دلیل تحمل حجم بزرگ درد و رنجی که به واسطه بیماری به بیمارشان تحمیل می‌شود، صاحب لطیف‌ترین ارواح هستند اما یا نمی‌توانند آن را بروز دهند یا سختی کار را با انجام یک کار هنری مانند نقاشی، ساز و... تلطیف می‌کنند که برای من در این زمینه شعر و ادبیات صادق است. به نظرتان چرا در دوره فعلی سهم‌ شاعران خانم از سفره شاعری به خصوص غزل‌سرایی کم‌ است؟ متاسفانه در غزل خانم‌ها کم‌کارند یا شاعری نداریم که دست کم در برابر غزل شاعران مرد حاضر عرض اندام کند. غزل برخلاف شعر نو وابسته به دنیای درونی شاعر است. شاید به دلیل سختی قالب باشد یا این که آن‌ها فرصت کمی برای این درون گرایانه بودن دارند. شاعران خانم الان به دنبال سهل‌سرایی هستند و به نظرم حق هم دارند. یک شاعر آقا به راحتی می‌تواند در وصف محبوبش از خط و خال و گیسوی یار بگوید اما خودتان را به جای یک شاعر خانم بگذارید. او چطور شعر بگوید که هم در دام بیان نامناسب نیفتد، هم بتواند حسش را بیان کند و حجب و حیای شرقی و زنانه‌ و در لفافه بودنش را حفظ کند. با این همه باید منتظر روزهای خوب برای شاعران خانم ماند؟ برای قضاوت زود است، فعلا باید صبر کنیم. بیشتر شاعران زن درکشور ما مانند سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد در دهه خودشان مورد توجه نبودند و پس از مرگ درخشیدند. پس از انقلاب شاعران خوبی داشته و داریم اما موضوع این است که با وضع معیشتی فعلی، بیشتر افراد به دنبال نان درآوردن‌ هستند. متاسفانه هنر به یک اتفاق تجملاتی تبدیل و این طور شده که هرکسی به دنبال هنر می‌رود باید یک طورهایی شکم‌سیر باشد. سطح توقع افراد از زندگی بالا رفته است و می‌خواهند زندگی به اصطلاح لاکچری‌تری داشته باشند بنابراین فرصت کمی برای دنبال کردن علایق شخصی شان که نفع مادی آن بسیار کم است، باقی می‌ماند. ضمن این که قرار نیست هر ده، بیست سال یک ستاره در ادبیات ظهور کند.    دوره‌ات کردند آدم‌ها و تنهاتر شدی دوره‌ات کردند غم‌ها و شکیباتر شدی یادگار‌ دوستان را دشمنان خط می‌زنند تک‌درخت باغ! با این هاست زیباتر شدی شوکران گفتند در پیدا و در پنهان شراب هرچه تهمت بیشتر خوردی مبرّاتر شدی هرچه‌پیدا‌کردمت ای‌دوست! پنهان‌تر شدی هرچه پنهان‌کردمت ای‌عشق! پیداتر شدی غم‌ همان‌ شادی ا‌ست‌ وقتی‌ دوست‌ هست‌ و‌ دوست‌ نیست زندگی! چندی ا‌ست با یادش غم‌افزاتر شدی شعری از مژگان عباسلو