انقلابی‌گری، مبنا یا روش؟

گفت وگو درباره مفهوم انقلابی‌گری در جامعه ما چند سالی است که پررنگ‌تر از گذشته شده. شاید حتی در دوران اولیه پیروزی انقلاب  نیز این اندازه بسامد از خود واژه انقلابی‌گری را نتوان سراغ گرفت. آن چه بیش از هر چیز برداشت امروزین از انقلابی گری را ساخته و در افکار عمومی جامعه جا انداخته، تلقی آن به مثابه یک «روش» است. مثلاً درباره سیاست‌خارجی می‌توان بر اساس مبنای اصیل، دو یا چند روش را در پیش گرفت که انقلابی‌گری یکی از آن هاست. چنین برداشتی، لوازم و تبعاتی خواهد داشت: یک لازمه آن این است که مثلاً نفس سیاست‌خارجی جمهوری اسلامی هیچ اقتضای ذاتی ندارد. انقلابی گری یک خوانش و یک برداشت برای اجرای سیاست خارجی است، در کنار دیگر روش‌ها. یک تبعه چنین فهمی از انقلابی‌گری نیز آن است که طبیعتاً می‌توان جمهوری اسلامی بود و در سیاست‌خارجی روش و منش انقلابی نداشت؛ به عبارت دیگر، انقلابی‌گری صرفاً یک روش است که هیچ اصالتی ندارد؛ هرچند ممکن است اقتضای پیشبرد سیاست خارجی کشور در یک دوره بوده باشد.
اساساً وقتی که شأن چیزی به روش فروکاسته شد، دیگر نمی‌تواند ذاتی و دایمی باشد. حوزه روش‌ها حوزه آزمون و خطا و تغییر و تکامل است. اما نگاهی دیگر در زمینه انقلابی‌گری، آن را همچون یک مبنا می‌نگرد که روش‌های گوناگون و حتی خوانش‌های رنگارنگ می‌تواند بر تنه آن بروید. به این ترتیب، انقلابی گری همان‌گونه که از مقدمه قانون اساسی برمی‌آید، نه یک روش متداول، بلکه یک مبنای مستحکم برای همه حوزه‌های حکمرانی جمهوری اسلامی است. در این نگرش، انقلابی‌گری اصالت دارد و شأن ذاتی جمهوری اسلامی است اما می‌تواند حامل روش‌های گوناگون نیز باشد. این منظر مبنایی، نه تنها کم‌آسیب‌تر است، بلکه پویایی‌های بیشتری نیز به انقلابی‌گری می‌دهد که نگرش نخست فاقد آن است.