راهیان عشق

متولدان اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60، کودکی‌شان در سال‌های دفاع مقدس گذشت و به همین دلیل اولویت روزهای نوجوانی‌شان خاص و متفاوت با برخی نوجوانان امروزی بود. درک روزهای جنگ، حجله‌های سرکوچه‌، لمس حس خاص ترسیم شدن تصویر شهدا با اسپری و شابلون روی دیوار کوچه‌ها، همه و همه جنس دغدغه‌ها را تغییر می‌داد. وقتی آزادگان برگشتند، می شد عمیقاً حس کرد که قهرمان یعنی چه؟ و صبر را چه رفتاری معنا می‌کند. وقتی سر صف یا داخل نمازخانه مدارس با حوصله و اشتیاق پای صحبت رزمنده‌هایی می نشستیم که از دفاع مقدس می‌گفتند یک حسرت بزرگ در ما شکل می‌گرفت که ای کاش سهمی در آن حماسه بزرگ داشتیم. از اواسط دهه 70 کم کم اردوهای راهیان نور شکل گرفت. مدارس، پایگاه‌های بسیج و گروه‌های مردمی این سفر را با کمبود ها، مشکلات وسختی‌های خاص خودش تدارک می‌دیدند و برای ما که دوست داشتیم مثل رزمنده‌ها باشیم، دغدغه بزرگ این می شد که ای کاش حداقل بتوانیم آن فضای نورانی را از نزدیک ببینیم و حال و هوای معطرش را حس کنیم. این احساس وقتی تقویت می‌شد که به یاد بیاوریم سفر به کربلای معلی تقریباً در بیشتر آن‌ سال‌ها غیر ممکن بود و کلیدواژه جالبی شکل گرفت: اگر نمی‌توانیم کربلا را ببینیم، کاش به کربلای ایران برویم، کربلای جبهه‌ها، شلمچه، طلائیه و مقر حضرت ابوالفضل معروفش، به دیگر نقاط جبهه‌های غرب و جنوب، حسینیه دوکوهه و محل شب زنده داری رزمنده‌ها، به اروند و نزدیکی جایی که گردان یاسین و نوح وارد عملیات عشق شدند... به راهیان نور.
 
مسجدی که درس استقامت می‌دهد
علیرضا دلبریان | مسئول آموزش غواص گردان یاسین  و راوی دفاع مقدس
 بیشتر یادمان‌ها و محل‌هایی که در سفر نورانی راهیان نور مورد بازدید قرار می‌گیرد، مربوط به شهداست که بدون شک جایگاه رفیعی دارند اما گاهی می‌توان از یک بنا هم درس گرفت. وقتی به سمت شلمچه حرکت می‌کنیم به یک جاده فرعی می‌رسیم که یادآور مسیر حرکت غواصان در شب عملیات کربلای 4 بوده است. انتهای جاده به سمت خین و اروند، نقطه صفر مرزی است و نرسیده به نهر خین، مسجد ولیعصر واقع شده که در زمان جنگ به مسجد دیدگاه معروف بوده است. از اولین روز شروع جنگ و شلیک اولین گلوله، این مسجد زیر خمپاره و آتش دشمن قرار گرفت و تا آخرین روز جنگ در کنار بچه‌های دلیر و رشید ایران، ایستاد و به آن‌ها کمک کرد.


گنبد و دیواره‌های این مسجد بر اثر اصابت گلوله‌ها و ترکش های بسیار، سوراخ سوراخ شده اما به زمین ننشسته است. زیرگنبد این مسجد، راه پله‌ای بوده که نیروهای اطلاعات عملیات با دوربین‌های قوی از سوراخ‌های گنبدی، مواضع دشمن را زیر نظر می‌گرفته اند. این مسجد هنوز پابرجاست و هر سال زائران زیادی به این منطقه مشرف می‌شوند. یک زائر خارجی بعد از بازدید از این مسجد به من گفت: «شاید اگر هیچ کدام از یادمان‌های دیگر این سفر را نمی‌رفتم و فقط این مسجد را دیده بودم، اعتراف می‌کردم که این بنا و گنبد و دیوارهای زخمی آن، بهترین روایتگر مظلومیت مردم ایران است و اوج خباثت دشمن تان را نشان می‌دهد.» ایستادگی تا نفس آخر، اقتدار و داشتن روحیه فداکاری از درس‌هایی بوده که بچه‌های ما در دوران جنگ از این مسجد آ‌موخته اند. ناراحتی من از این است که این مسجد را رها کرده اند ودر نگهداری از این موزه اصیل  و مقدس ، خیلی کوتاهی شده است. راستی هنوز نردبانی که محل تردد بچه‌های جبهه برای دیده‌بانی بوده است، در این مسجد وجود دارد و پابرجاست. شاید پیامش این باشد که هنوز جنگ تمام نشده و دیده‌بانی از دشمن نباید متوقف شود.
 
شلمچه را نمی شود توصیف کرد
ابراهیم محدثی
رفتن به سفر راهیان نور در کنار توفیق، ملزومات دیگری مثل صبر و هدف گذاری می خواهد. صبر برای این که بدانیم به چه سفری آمدیم و قرار نیست خیلی خوش بگذرد و هدف گذاری هم از این نظر که بدانیم برای چه چیزی آمدیم و قدر فرصت کوتاه سفر را بدانیم. اما این ها را گفتم که از شلمچه بگویم. از این بگویم که خاک شلمچه حس غریبی دارد، از این بگویم که خون تعداد زیادی از یاران مخلص خدا بر خاک شلمچه ریخته، از این بگویم که راهیان نور یک طرف، شلمچه و اتمسفرش یک طرف. شاید  وضو داشتن در لحظه لحظه راهیان نور برایمان سخت باشد و آن را جدی نگیریم. شاید تصور کنیم که در کنار جنبه معنوی این سفر باید بین راه گپ و گفت و شوخی داشت، اما شلمچه را بیشتر جدی بگیریم. سعی کنید از راوی کاروان تان بخواهید اگر برایش مقدور است هر چه می خواهد بگوید را در حین مسیر بگوید. اطلاعاتی که هر جا و هر وقت دیگری هم می شود کسب کرد. در شلمچه باید سکوت کرد. باید نگاه کرد. باید به اندازه عمق یک دشت خیره شد به دلتنگی، غربت و غمی که شلمچه دارد. در شلمچه انگار خیره هستید به ابدیتی عجیب. جایی که زمان متوقف می شود، دور از هیاهوی شهر. شلمچه را نباید و نمی شود توصیف کرد، خاک شلمچه را باید حس کرد، تا بفهمید چرا می گویند: اما میون جبهه ها، شلمچه بیشتر از همه، گرفته بوی فاطمه ... باید آن جا بود تا درک کرد هر روضه ای در شلمچه ناگهان به مدینه وصل می شود...  
 
ماجرای قبرهای خالی دوکوهه
امید ادیب | روزنامه‌نگار
ساعت دو و نیم بامداد بود که از سرمای اتاق‌های دوکوهه بی خواب شدم و با همان صورت خواب آلود رفتم پشت حسینیه حاج همت. دو ستون از دانشجویان خانم و آقا در دل شب جمع شده بودند. راوی داشت از شهدایی می‌گفت که کنار حوض قدیمی که کنارمان بود، وضو می‌گرفتند. تا به خودم بجنبم، دیدم سرِ ستون آقایانم! روحم هم فکرش را نمی‌کرد که قرار است دو ساعت پیاده‌روی کنیم تا برسیم به حسینیه شهدای تخریب! جایی که گردان‌های تخریب را از بقیه رزمنده‌ها جدا می‌کردند؛ یک جور قرنطینه معنوی! شهدا، پشت این حسینیه قبرهایی کنده بودند که همان ساعات معدود استراحت را هم به جای خواب، درون این قبرها با معبودشان خلوت کنند. حالا و بعد از این همه سال، دانشجوهایی که هر کدام از یک گوشه ایران آمده و بیش از دو ساعت و نیم پیاده‌روی کرده بودند، خستگی یادشان رفت و به محض این‌که متوجه شدند پشت حسینیه چه خبر است، بی توجه به صحبت  های راوی، رفتند و خودشان را روی خاک‌ها انداختند و شروع کردند زار زدن! بادِ دم اذان صبح و شبنم روی خاک و البته غباری که روی دیوارهای حسینیه بود، هنوز بوی لباس و چکمه گردان‌های تخریب را می‌داد. همان‌هایی که به سن تکلیف نرسیده، از دیر شدن نماز شب‌شان استغفار می‌کردند و وقت رفتن روی مین، پوتین نوی بیت المال را بر می‌گرداندند!
 
سوغاتی سفر به دهلاویه
مجید حسین زاده | روزنامه‌نگار
 سخن درباره شهید چمران بسیار است و در این سال ها، مستندها، فیلم ها و محصولات زیادی درباره اش ساخته شده اما تا راهی روستایی در مسیر جاده بستان به سوسنگرد نشدیم، انگار هیچ چیز از چمران نمی دانستیم. انگار اصلا او را نمی شناختیم و با افکار و دیدگاه هایش آشنا نبوده ایم. یادمان شهید چمران در روستای دهلاویه یکی از پربازدیدترین یادمان های سفرهای راهیان نور است. جایی که نمایشگاهی از تصاویر و اسناد دوران کودکی، نوجوانی و جوانی و مبارزات چمران در جبهه ها  تا لحظه شهادت برپا شده است. اما این همه ماجرا نیست! آن چه بازدیدکنندگان دهلاویه را در بهت فرو می برد، مناجات های لطیف شهید چمران با معبودش است که با صدای خودش، دل های حاضر در آن قسمت از خاک ایران را تکان می دهد و اشک شان را جاری می کند. نقاشی های تاثیرگذار شهید چمران در کنار عکس های رشادت هایش در مناطق جنگی، دلنوشته های عاشقانه اش در کنار عکس هایش با فرزندانش، مدارک علمی و دانشگاهی اش در کنار تلاش هایش در جبهه های نبرد حق علیه باطل، می شود سوغاتی سفر به دهلاویه.
 
 
 از میان زمین و آسمان و از معبری عجیب به معبدی غریب می رسی، جایی که به رسم ادب باید به جای کفش، پایت را درآوری. جایی که با اشک هایت وضو می گیری و نماز عشق نیت می کنی، جایی که جانمازت می شود خاک و پیشانی ات به جای مُهر، روی جای پای عرشیان است
 
 
 میزبان از جانش برایمان مایه گذاشته و در قطعه ای از بهشت مهمانی برای عید گرفته بود. سفره ای پهن کرده به پهنای آسمان و هفت سین اش را به جای سیر، سرکه، سمنو و سکه با سجاده، سربند، سر نیزه و سیم خاردار تزیین کرده بود
 
 
جاذبه این جا تو را به سوی خود می کشد و در آغوش می گیرد، این جا چیزی به نام زمان وجود ندارد و زمین چرخش را از یاد برده است. انگار ذرات این خاک سرخ جای خود را با ابرهای آبی آسمان عوض کرده اند و تو مانده ای که در آسمان چندم قدم بر می‌داری
 
 
دوربین به دست راهی می‌شوی، وقتی دعوت نامه ای تو را به راهی پر از نور فرا می‌خواند. فرقی نمی‌کند چه هستی و که هستی و چه می‌کنی، مهم این است که برای قدم زدن در قطعه‌ای از بهشت تو از میان هزاران نفر دعوت شده‌ای، فقط تو ...
 
 
این دیار پرشکوه و سربلند، لاله ‏زاری است که برای قدم زدن در هر گوشه‌اش باید مراقب باشی که مبادا روی خون لاله‏ها پا بگذاری! راه سخت است و طولانی اما در این شقایق زار که پا می‌نهی نمی‌دانی این مکان و زمان در کدام لحظه تاریخ است؛ آینده، حال یا گذشته