مصدق شدن امری سهل و ممتنع!

اسفندماه، ماهیست که با نام مصدق پیوند خورده است؛ از 14 اسفند که سالروز درگذشت این پیر احمدآبادیست تا 29 اسفند که سالگرد یادگار جاودان او یعنی ملی شدن صنعت نفت است. از مصدق گفتن و نوشتن سخت است، چرا که نمی‌دانی از عهده بیان همه ابعاد شخصیتی او برخواهی آمد یا خیر؛ اما به قول مولانا آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید!
معروف است که حافظه تاریخی ما کم است؛ این مطلب نه چندان صحیح است و نه چندان غلط! در غلط نبودن آن می‌توان به برخی درس نگرفتن‌ها و تکرار اشتباهات تاریخی در تصمیم‌گیری‌ها و فریب خوردن‌ها اشاره کرد و اما در صحیح نبودن آن، قدرشناسی ملی و ماندگاری خدمتگزارانی چون دکتر محمد مصدق در حافظه جمعی مردم ایران، به تنهایی برای نفی این ادعا کافیست. در تمام سال‌های پس از 1332 تا کنون، تلاش‌های فراوانی را شاهد بوده‌ایم که افرادی را به مصدق تشبیه کنند و نامشان را هم‌ردیف و در کنار پیشوای نهضت ملی ایران بگذارند، کاری که هرچند چندان ثمره‌ای برای آن افراد نداشته است، اما دلیلی است بر بزرگی و اهمیت نام مصدق در حافظه تاریخی ملت ایران؛ اما مصدق که بود و چه کرد که در طی دو سال نخست وزیری، به یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های سیاسی تاریخ معاصر ایران بدل شد و دهه‌هاست محبوب القلوب ایرانیان باقی مانده است.
اگر بخواهیم شخصیت دکتر مصدق را در دو واژه خلاصه کنیم که همه آنچه او را به سیاستمداری ملی بدل کرد در برگیرد، آن دو واژه عبارتند از صداقت و استقلال.
مخالفین و موافقین وی همه به صداقت دکتر مصدق در رابطه‌اش با مردم معترفند و این رویه‌ای نبود که تنها در هنگام نخست وزیری باشد، بلکه در تمام مسئولیت‌هایی که در طول زندگی سیاسی خویش بر عهده داشت از دورانی که والی فارس بود تا زمانی که ردای نمایندگی مجلس شورای ملی را پوشید و تا آن هنگام که نخست وزیری ایران را پذیرفت، همواره بر مسیر راستی و صداقت و وطن‌پرستی گام برمی‌داشت؛ مصدق آنچه در ذهن داشت تا به انجام رساند و هر آنچه مانع انجام آن می‌دید با مردم درمیان می‌گذاشت و هیچگاه ملاحظه‌ای برای مخفی کردن امور و تصمیم‌گیری‌های سیاسی و همچنین مشکلات و چالش‌های پیش روی خود و دولتش از مردم نداشت؛ اینگونه بود که ملت ایران از زمینداران و ثروتمندان تا کارگران و کشاورزان و کارمندان، چنان به او و هدفش و صداقت در وعده‌هایش اعتماد داشتند که حتی حاضر بودند برای اداره کشور که به سبب حرکت در مسیر ملی شدن نفت مورد تحریم دولت بریتانیا قرار گرفته بود، اوراق قرضه ملی را که دولت وی برای قرض پول از مردم منتشر کرده بود، در حد وسع خود بخرند و از سقوط اقتصادی دولت و در نتیجه تسلیم آن جلوگیری کنند.
از دیگر سوی مصدق مستقل از قدرت‌های خارجی و داخلی بود و تنها و تنها متکی به نیروی ملت و پشتیبانی آنان از خود بود که این اتکا در زمانی که وی پس از برخورد نه چندان خوشایند مجلس مواجه شد، در میدان بهارستان و مقابل مجلس شورای ملی که مصدق بر روی دست ملت فریاد زد «مجلس اینجاست، مجلس جاییست که ملت هست.» تجلی یافت و این استقلال و عدم وابستگی نه فقط در مورد قدرت‌های داخلی و خارجی که حتی در خصوص مال و مقام نیز صدق می‌کرد، چرا که مصدق اشراف بود، نه بدان معنایی که امروزه به غلط برای اشرافیت شناخته شده است، بلکه اشراف به معنای فردی با اصالت و ریشه‌دار که شرافت خود را به هیچ درهم و دیناری معامله نمی‌کرد و این استقامت در راه ایران تا دادگاه و زندان نیز ادامه یافت، چنانکه وکیل وی در کتاب مصدق در محکمه نظامی، از سخنان مصدق در دادگاه نقل کرده است که: «من نه به مال عقیده دارم، نه به مقام و هدف من در زندگی یکی است و آن استقلال و عظمت کشور است که به خاطر همین هدف زنده‌ام و کمال سربلندی است که در این راه از بین بروم.»