علیرضا صدقی رادیکالیزم غیرعقلانی

به طور معمول در موقعیت‌هایی که امکان و فرصت حل و فصل مسائل به صورت عقلانی و در بستری مبتنی بر انگاره‌های منطقی وجود نداشته باشد، رادیکالیزم و بنیادگرایی مجال ظهور و بروز عینی و عمل‌گرایانه پیدا می‌کند. در چنین موقعیت‌هایی است که بازخوانی و بازاندیشی گزاره‌های مبتنی بر «خرد» و «اندیشه» بیش از گذشته رخ می‌نماید.
البته که گزاره مطرح شده نوعی تناقض ظاهری را بازتاب داده و در صورت و سیمای آن نوعی تضاد ماهوی دیده می‌شود. اما تعمق و تدقیق در آن نشان می‌دهد که هرگز اینگونه نیست و هیچ تناقضی میان عدم فرصت حل و فصل مسائل به صورت عقلانی و بازنگری گزاره‌های مبتنی بر «خرد» وجود ندارد. چه آنکه کاربست اصلی رفتار و کنش خردمندانه در چنین فصل‌هایی تعریف و تبیین شده است.
مشاهده برون‌داد بسیاری از کنش‌گران سیاسی و اجتماعی در هر دو منتهی‌الیه «راست» و «چپ» جامعه مدنی ایران نشان می‌دهد، امروز جامعه ـ حداقل اکتیویست‌های سیاسی ـ با چنین بحرانی روبه‌رو شده است. مجموعه پیام‌های نوشته و ارسال‌شده توسط گروه‌های خاصی از کنش‌گران که به طور عمده در دو طیف «براندازان» و «تندروها» تعریف می‌شوند، جریان اصلاحات و حتی مفهوم اصلاح‌طلبی نوک پیکان حمله آن‌ها قرار داد.
در پس هر رویداد و رخدادی با بهانه و بی‌بهانه به دنبال ردپایی از شخصیت‌ها و چهره‌های اصلاح‌طلب هستند و هر موضوع ناخوشایندی را با دلیل و بدون دلیل به آن‌ها نسبت می‌دهند. اینکه دو سر این طیف ـ البته با اهداف و روش‌هایی متفاوت ـ یک نقطه را نشانه رفته و جریان اصلاح‌طلبی را دشمن اصلی خود می‌دانند، موضوعی است که باید مورد توجه قرار گیرد.


باید پرسید که جریان اصلاحات طی سه دهه حیات موثر در سپهر سیاست ایران ـ علی‌رغم همه فراز و فرودها و کاستی‌های آن ـ از کدام خط‌مشی تبعیت کرده که این جریان‌ها به چنین مخالفتی با آن برخاسته‌اند؟ پاسخ به این پرسش بنیادین به طور حتم دلیل بسیاری از این مخالفت‌ها را آشکار خواهد کرد.
البته پیش از پاسخ به این پرسش نباید فراموش کرد که گروهی از نخبگان اجتماعی و سیاسی ایران در پی درانداختن طرحی تازه و یافتن «راه سوم» به منظور برون‌رفت از شرایط نه‌چندان طی ادوار اخیر بوده‌اند. با این اوصاف اما اگر از کنار این تعدادِ معدود و قابل شمارش بگذریم، با خیل کثیری از مخالفان قسم‌خورده جریان اصلاح‌طلبی در جامعه روبه‌رو خواهیم شد. این مخالفان نه سودای دراندازی طرحی تازه در سر می‌پرورانند و نه دل در گرو اعتلا و استعلای جامعه مدنی ایران دارند. برای اثبات این مدعا کافی است برخی اظهارنظرها و به خصوص موضع‌گیری‌های آن‌ها را در رویدادها و رخدادهای سیاسی و اجتماعی مشاهده کرد.
اما در پاسخ به پرسش نخستین و بنیادین طرح‌شده، مطالعه کارنامه جریان اصلاحات ـ و نه چهره‌ها و شخصیت‌های مسمی به اصلاح‌طلبی ـ بسیاری از امور را روشن خواهد کرد. اصلاح‌طلبان برای نخستین‌بار در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی مفاهیمی نظیر جامعه مدنی، حقوق شهروندی، تعامل بین‌المللی، مردم‌سالاری دینی، حفظ حقوق اقلیت، افزایش اختیارات نهادهای انتخابی و... را وارد ادبیات سیاسی ایران کردند. مفاهیمی که هرگز تا پیش از آن‌ها ـ البته به دلایل مختلف و متعددی نظیر جنگ تحمیلی، شرایط انقلابی و اقدامات تروریستی گروهک‌های معاند ـ در ساختار سیاسی ایران جایی نداشت.
همین مفاهیم به ظاهر انتزاعی تاثیری شگرف و کم‌نظیر در سبک زندگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان را موجب شد. نمود بارز آن را می‌توان در تمام انتخابات‌های پس از دوم خرداد 1376 مشاهده کرد. به طور معمول و به استثناء یک مورد، هر زمان که حضور جامعه مدنی در عرصه‌های انتخاباتی پررنگ بوده است، جریان اصلاحات پیروز و جامعه مدنی یک گام به پیش رفته است. این تغییر ذائقه انتخاب، توقعات و انتظاراتی را فراروی جریان اصلاح‌طلبی قرار داده است. به طوری که برخی انتقادات موجود را هم می‌توان ناشی از همین توقعات و انتظارات دانست. به طور حتم برخی از این توقعات درست و بحق بوده و برخی دیگر ناشی از نوعی «رادیکالیزم غیرعقلانی» است، به این معنی که گروهی مبتنی بر انگاره‌های غیراصلاح‌طلبانه و حتی براندازانه، توقعات انقلابی بنیادینی را از اصلاح‌طلبان طلب می‌کنند. در سوی دیگر میدان هم گروه کثیری از تندروها قرار می‌گیرند که با چوب همین گروه، به اصلاحات حمله می‌کنند.
در چنین هنگامه‌ای است که انتظار می‌رود جریان اصلاح‌طلبی با تکیه بر همان عهد معهود و نخستین، بار دیگر عقلانیت را در شرایط به نسبت بحرانی امروز جامعه ایران ترویج کرده و تعمیق بخشد. البته تمام آنچه گفته آمد هرگز دلالت بر چشم‌پوشی از برخی خطاهای راهبردی، استراتژیک و حتی تاکتیکی اصلاحات و اصلاح‌طلبان ندارد. به یقین کنش‌گران اصلاح‌طلب باید در بستری آرام و منطقی پاسخگوی عملکردهای گاه نادرست خود باشند.