همسر من وکیل ساز است

به‌ناز مقدسی| بدون‌شک پخش علنی دادگاه‌های سال 1377 یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی در زمان خودش بود. محاکمه‌ای که در آن شهردار وقت تهران پشت میز محاکمه قرار گرفت و به اندازه یک وکیل از خودش دفاع کرد. با همه هوش و خوش‌صحبتی که کرباسچی در جلسات دادگاه از خودش نشان می‌داد، «بهمن کشاورز» به‌عنوان وکیل‌مدافع او نقش مهم و تاثیرگذاری در جریان رسیدگی به این پرونده ایفا کرد. حالا 20‌سال از آن روزها می‌گذرد و امروز روز وکیل‌مدافع است، به همین مناسبت سراغ بهمن کشاورز،حقوقدان، وکیل و رئیس سابق کانون وکلا رفتیم. او درباره دادگاه‌های کرباسچی، علاقه‌اش به حقوق و شکست‌ها و پیروزی‌هایش در دادگاه حرف‌های جالبی دارد، حرف‌هایی که ثابت می‌کند پشت سر یک موکل موفق، یک وکیل موفق‌تر است.   آقای کشاورز، نام شما در لیست وکلای جنجالی قرار دارد. یکی از دلایلش هم این است که شما وکیل غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران بودید، نقش شما به‌عنوان یک وکیل در جنجالی‌شدن این پرونده تاثیر داشت؟
نمی‌دانم چرا من را در لیست وکیل‌های جنجالی نوشته‌اند، اما به‌هرحال از لطف‌شان متشکرم (می‌خندد) به هرحال  تصور می‌کنم که  باز هم دلیلش برای پرونده آقای کرباسچی باشد که در‌ سال 1377 برای اولین و آخرین بار ضبط و پخش تلویزیونی و رادیویی داشت. با توجه به این‌که در آن زمان قانون دادگاه‌های عام اجرا می‌شد و یک مقدار شکلش نامتعارف بود، توجه مردم را جلب کرد،  البته این پرونده آغاز و پایان دادگاه‌های عام بود.
  بعد از دادگاه‌های غلامحسین کرباسچی که چهره شما شناخته‌تر شد؛ پرونده‌هایی که به شما پیشنهاد می‌شد، تاثیرپذیر از این شهرت بود؟
بدون تردید پرونده آقای کرباسچی در مراجعات بعدی به من موثر بود، ولی به‌طورکلی من معتقدم مسائل وکالتی حالت رسانه‌ای پیدا کنند. رسانه برای این است که ما در آن راجع به مسائل حقوقی اظهارنظرهای کلی و غیرمصداقی کنیم. به‌هرحال در حرفه من پدیده‌ای داریم به‌عنوان اسرار حرفه‌ای؛ که اطلاعاتی که مربوط به موکلان می‌شود را باید حفظ کنیم، برای همین من هرگز دنبال علنی‌کردن پرونده‌ای برای شهرت خودم نبودم.


  خیلی از وکلا در جنجالی‌شدن پرونده‌های‌شان نقش دارند. درواقع خودشان از یک تریبون استفاده می‌کنند و با اطلاع‌رسانی درباره آن پای افکار عمومی را به ماجرا باز می‌کنند، تا شاید نتیجه بهتری در دادگاه بگیرند. شما چطور؟ در طول دوران کاری‌تان سعی کرده‌اید پرونده‌ای را جنجالی کنید؟
اعتقاد من این است که در پرونده‌های مهم باید از تبلیغات و اطلاع‌رسانی وسیع خودداری کرد، بنابراین اغلب برای صلاح موکل معمولا روش من این نیست که در مورد پرونده‌های مهم صحبت کنم، چون به تجربه دریافتم که به موکل بهتر می‌شود کمک کرد، البته نه همیشه؛ این یک قاعده کلی نیست. به‌هرحال افکار عمومی می‌تواند در دادگاه و فعالیت وکیل موثر باشد.
  آقای کشاورز یک مقدار به عقب‌تر برگردیم. به این‌که اصلا شما چرا حقوق خواندید و وکیل شدید؟ ظاهرا شغل خانوادگی‌تان بود. درست است؟
بله، شوهرخاله‌ام مرحوم فریدون که بعدا هم وکیل سرپرست من شدند و مرحوم دکتر علی نقی حکمی از بستگان من بودند. اوضاع سیاسی آن روزگار که مقارن با بعد از حادثه 28 مرداد بود باعث شد از کودکی در جریان مباحث محاکمه و قانون و دعواها و کار وکیل‌مدافع قرار بگیرم. مرحوم محمود هرمز را که از وکلای برجسته آن دوران بود هم دورادور می‌شناختم، فردی بود با گرایش‌های سیاسی و مبارز و در عین حال باتقوا، برای همین از شخصیتش تاثیر می‌گرفتم. ضمن این‌که به‌طور مشخص وقتی کتاب «جنایتی که آمریکا را تکان داد» با ترجمه مرحوم آلبرت برناردی که موضوعش مجموعه پرونده‌های یک وکیل مشهور نیویورکی به نام «ساموئل لی بووتیز» بود را خواندم، مصمم شدم در آینده وکیل شوم.
  آن موقع چند‌ سال‌تان بود؟
فکر می‌کنم کلاس پنجم ابتدایی بودم.
  شما در مدرسه دارالفنون درس خواندید و بعد هم مدرک لیسانس و کارشناسی ارشد حقوق جزا و حقوق خصوصی از دانشگاه شهید بهشتی را گرفتید، وکالت را از چه سالی شروع کردید؟
16 اردیبهشت ماه‌ سال 1350 که صبحش من سوگند وکالت را یاد کردم و عصرش مراسم ازدواجم بود، برای همین این تاریخ در یادم مانده و در یادم می‌ماند.
  همسرتان هم وکیل هستند؟
نه، همسرم وکیل نیستند، اما پسر و دخترم همکارم هستند و وکیل شده‌اند. با این حال من همیشه گفته‌ام که همسر من وکیل‌ساز است، چون در خانواده همیشه حامی من و بچه‌ها بوده است.
  یعنی فکر می‌کنید همسر یک وکیل بودن سخت است؟
به طور قطع بله. برای این‌که وکالت یک کار 24 ساعته است. جرات نمی‌کنند به من پیشنهاد رشوه بدهند     نخستین پرونده‌ای که وکالت کرده‌اید را به خاطر دارید؟
پرونده‌ای در مورد اخفای موادمخدر بود. موکلم زندانی شده بود و یک روز همسرش با بچه 6 ماهه‌اش به دفتر من آمد و این داستان خیلی من را متاثر کرد، برای همین پرونده‌اش را خیلی با دقت خواندم و آماده دفاع شدم و خوشبختانه دفاعی که از موکلم کردم منجر به برائت او شد.
    بعد از دادگاه‌ هیچ‌وقت نخستین موکل‌تان را ندیدید؟
نه، اما امیدوارم بعد از آن درس گرفته باشد و دیگر پایش به این ماجراها باز نشده باشد.
    به طور کلی از سرنوشت موکلان‌تان بعد از دادگاه باخبر می‌شوید، یا نه ارتباط یک وکیل بعد از پایان کارش با موکل قطع می‌شود؟
بعضا پیش می‌آید که موکلان برای کارهای بعدی‌شان مراجعه یا دیگران را معرفی می‌کنند و از طرف آنها از حال‌شان خبردار می‌شوم، گاهی هم تلفن می‌زنند و مشورت می‌کنند، ولی این قاعده کلی نیست، چون معمولا وقتی موکل کارش تمام می‌شود، زیاد تابع گفته سعدی «چو باران رفت بارانی میفکن/ چو میوه سیر خوردی شاخ مشکن» نیستند. (می‌خندد)
    در پرونده‌های حقوقی معمولا پیش می‌آید که به وکیل پیشنهاد رشوه داده می‌شود. به خاطر دارید که بیشترین رقمی که به‌عنوان رشوه به شما پیشنهاد شده، چقدر بوده است؟
من تصور می‌کنم روش و منش من از آغاز کارم تا الان به شکلی بوده که طرف‌های دعوای من هرگز به خودشان اجازه نداده‌اند که این‌گونه مسائل را با من مطرح کنند.
    یعنی هیچ‌وقت به شما پیشنهاد رشوه هم نشده؟
نه، به‌هرحال مردم قبل از این‌که کاری کنند، تحقیق می‌کنند که مثلا فلان وکیل چنین شخصیتی دارد که با دریافت مبلغی به موکلش پشت کند یا نه؟! قاعدتا در تحقیقاتی که در مورد من کرده‌اند چنین پیشنهادی بی‌حاصل و بیهوده است.
    در طول این سال‌ها چند پرونده‌تان شکست خورده و به نفع موکل شما تمام نشده؟
قطعا کم نبوده؛ وکالت مثل جنگ است و در هر جنگی هم پیروزی وجود دارد و هم شکست.
    از شکست در دادگاه‌های‌تان سرخورده می‌شوید؟
بدیهی است که شکست نباید باعث سرخوردگی و افسردگی وکیل شود و او بعد از هر شکستی در دادگاه باید روحیه جنگندگی‌اش را حفظ کند. ما به‌عنوان وکیل متعهد به وسیله هستیم، نه متعهد به نتیجه.
    به هر حال  پیش آمده که در دادگاهی پیروز نشوید و در روحیه‌تان تأثیر بگذارد؟
یکی از نخستین کارهای تدافعی  من وکالت یک پرونده درباره تعدیل اجاره‌بها بود که اتفاقا موضوع خیلی ساده‌ای هم بود. وکیل طرف مقابل من مرحوم شفیعی نسب لنگرودی بودند که خیلی کار درست و بااخلاق بود. من یک اشتباهی کرده بودم که ایشان خیلی در دعوا دقیق شد و همین اشتباه را در دادگاه ایراد کرد و دادخواست من ابطال شد. این اتفاق به‌هرحال برای من خیلی ناگوار بود هر چند که برایم تجربه‌ای بزرگ به حساب می‌آید. چون یاد گرفتم که در دفاع نیاز به خشونت و توهین و تمسخر نیست و اگر یک وکیل با دقت نسبت به همه مسائل حقوقی آگاهی داشته باشد می‌تواند از این راه به پیروزی برسد.
    ظاهرا در سال‌های اخیر کم کار‌تر شده‌اید و کمتر وکالت پرونده‌ای را قبول می‌کنید. چرا؟
من الان بیشتر به کارهای مطالعاتی و تحقیقاتی می‌پردازم و سعی می‌کنم تجربیات اندوخته شده‌ام در این سال‌ها را منتقل کنم. البته به این مفهوم نیست که اصلا کاری را نمی‌پذیرم اگر پرونده‌ای برایم جذابیت داشته باشد قبول می‌کنم ولی نه مثل سابق که دفترم همیشه شلوغ بود. نوستالژی دادگاه جنجالی شهردار تهران   برگردیم به‌سال 77. زمانی که شما وکیل پرونده شهردار وقت تهران شدید. از چه زمانی با آقای کرباسچی آشنا شدید و چرا وکالت این پرونده به شما داده شد؟
وقتی که آقای کرباسچی شهردار تهران بودند یک گروه حقوقی متشکل از 20 وکیل و قاضی، مشهور بودند به گروه مشاوران شهردار که ماهی چند بار دور هم جمع می‌شدند. کار این گروه هم رسیدگی به مسائلی بود که اداره حقوقی شهرداری تهران به‌طور عادی نمی‌توانست در موردش اظهارنظر کند. من هم یکی از این افراد بودم و وقتی بحث شکایت از کرباسچی مطرح شد ایشان علاقه‌مند بودند من وکالت‌شان را قبول کنم.
  چرا کرباسچی بین این جمع 20 نفره شما را انتخاب کرد؟
شاید یک علتش این بود که آن زمان من در مطبوعات درباره مسائل حقوقی مطلب می‌نوشتم و رسانه‌ای بودم.
  در فیلم‌هایی که از دادگاه پخش می‌شد، خودشان به اندازه یک وکیل در صحبت کردن و دفاع تسلط داشتند. این حرف‌ها را شما به او یاد داده بودید یا خودش این‌قدر مسلط بود؟
این دادگاه ابعاد گسترده‌ای داشت و دفاع از هر بُعد آن دفاع خاص خودش را داشت. بنابراین خیلی زیاد این پرونده را بررسی کردیم و خود کرباسچی فرد تیزهوش و مبتکری بود و می‌توانست در دفاع کمک کند. ضمن این‌که آن چیزی که من به‌عنوان استراتژی در دادگاه‌ها تعیین می‌کردم را خیلی خوب می‌توانست پیش ببرد. در هر حال کل این پرونده برای من جالب و آموزنده بود.  
  در این پرونده چون پای افکار عمومی و مسائل سیاسی و حزبی هم باز شده بود، طبعا حواشی زیادی داشت. مثلا این‌که به شما اعتراض شود که چرا وکالت  پرونده را قبول کرده‌اید. برای این کارتان تهدید نشدید؟
انصافا نه. لااقل مقامات قضائی هیچ اصطکاکی با من نداشتند.
  مدیران دولتی چطور؟
آنها هم مانعی سر راه من نگذاشتند. البته همان زمان به موازی این دادگاه یک پرونده شکایتی از طرف یکی از مدیران علیه من باز شد، ولی هرگز نتوانستم ارتباطی بین پرونده و خودم پیدا کنم. هرچند که درنهایت منتهی به صدور برائت و منع پیگرد شد. البته من بعدا از فرد شاکی شکایت کردم و ایشان گفتند که من سوءنیتی نداشتم و چون حرف طرف مقابل برایم حجت تلقی می‌شود، شکایتم را پس گرفتم.
  چرا از شما شکایت کرده بودند؟
موضوعی بود درباره یک قسمت دیگر از شهرداری که شاید پشت آن انگیزه‌های سیاسی مطرح بود، اما ارتباطی با آقای کرباسچی نداشت.
  بعد از دادگاه‌ها کرباسچی را می‌دیدید. یا در طول این سال‌ها هنوز با هم در ارتباط هستید؟
بله، گاهی تلفنی با هم صحبت می‌کنیم. بعضی وقت‌ها هم در مراسم ختم یا مجالس دیگر مثل عروسی خواهرشان با او دیدار داشتم که به همان سال‌ها برمی‌گردد. اما از نزدیک دیگر ایشان را ندیدم.
  به عنوان آخرین سوال می‌خواهم بدانم در این سال‌ها که وکالت پرونده‌های مختلف را به عهده داشتید و گاهی در دادگاه پیروز شدید و گاهی هم شکست خوردید، حسرتی دارید که به دل‌تان مانده باشد؟
بدون تردید وکالت لحظات و ساعات و روزهای تلخی دارد که برای من هم وجود داشته. به‌خصوص وقتی که موکل چیزی را می‌گوید و بعد در جریان بررسی و تحقیقات مشخص می‌شود که موضوع چیز دیگری است، بسیار ناگوار و تلخ است.