پاسداشت میراث فرهنگی، گفتمان ملی شود

آثار تاريخي گنج های پنهان و یادگارهای ارزشمند کشور است که برای نسل امروز برجای مانده و پاسداری از آن بر دوش همه نهادها، سازمان ها وارگان های دولتی و غیر دولتی و مردم است تا بتوان با نگاه به گذشته شکوهمند و فرهنگ توانمند ایرانی و پند گرفتن از تاریخ و تجربه گذشتگان پاک نهادمان، به سوی آینده ای روشن گام برداشت.اما شوربختانه گاهی می شنویم و می بینیم که همان مردمانی که روزگاری فرهنگ نژاده ایرانی را پدید آورده و به جهانیان شناساندند و یادگارهای گرانبها و گرانسنگ تاریخی و فرهنگی را برای ما به یادگار گذاشته اند، امروزه خود به جان آن ها افتاده و دست به ویرانی و نابودی یادمان های تاریخی زده و از صفحه روزگار و چهره تاریخ آن ها را پاک می کنند!؟
این که چرا افراد فرومایه به سادگی دست به نابودی یادگارهای نیاکانی و میراث گذشتگان می زنند و تنها آرمان آن ها چیزی جز یافتن گنج نبوده، نیاز به بررسی و آسیب شناسی از دیدگاه جامعه شناسی و روان شناسی دارد ولی بی گمان، یادمان های تاریخی و فرهنگی بی همتای کشور که تکرار ناپذیرند، خود گنجی پنهان به شمار آمده و بیانگر هویت و شناسنامه بالنده مردمانی است که سهم بسزایی در شکل گیری تمدن و فرهنگ جهانی داشته اند و در این زمینه، زبانزد همه بزرگان و پژوهشگران کشورهای جهان امروز است و خواهد بود.
باید دانست که در واقع، هیچ گنج یا سکه و چیز ارزش دار مادی از نگاه توده مردم در میان سنگ ها و خشت های یادمان های تاریخی وجود نداشته و ندارد و این افسانه های خیال انگیز از بُن و پایه پوچ است. تنها وجود همین یادمان‌های تاریخی و فرهنگی مانند گنجی پنهان است که ریشه های هویتی و شناسنامه مردمان به شمار می آید. به راستی چه گوهر زرخیزی بالاتر از یادمان های تاریخی و فرهنگی که میراث گذشتگان ماست، وجود دارد؟ یادمان های تاریخی و فرهنگی هرکدام گنجی به شمار می آیند، تنها باید آن ها را به روز کرد و داستان ها و اسرار تاریخی و رازهای نهفته در دل هزاره ها را برای مردم برشمرد. به سخنی دیگر، باید یادگارهای گذشتگان را وارد زندگی و ذهن آشفته مردمان ماشینی امروزی و تکنولوژی زده و گاه از فرهنگ دور شده، کرد تا به ارزش راستین و بُنیادین یادمان های تاریخی و فرهنگی کشور پی ببرند.
کوتاه سخن اینکه هیچ گنج و ثروتی بالاتر از خود یادمان های تاریخی و فرهنگی نبوده و نیست و همین یادگارها را اگر به درستی بشناسیم و در آن ها اندیشه کنیم، پی به فلسفه وجودی و رازهای نهفته و پنهان گنج های واقعی و اصلی خواهیم برد.


نگارنده یکی از راهکارهای اساسی در زمینه پاسداشت یادمان های تاریخی و فرهنگی را که میراث فرهنگی یک سرزمین نامیده می شود، آموزش و آگاهی رسانی گسترده توده مردم می داند. یکی از رسانه های قدرتمند و تاثیرگذار در میان توده مردم در کشور ما که سرانه مطالعه در آن بسیار اندک و ناچیز است، رادیو و تلویزیون است که باید سازمان میراث فرهنگی و دولت با ساخت فیلم ها، پویانمایی (انیمیشن)، تیزرهای تبلیغاتی و ساخت و پخش برنامه های هُشدار‌دهنده (همانند خطرهای موجود در گاز و برق) به آگاهی رسانی در میان توده مردم پرداخته و سطح سواد و فرهنگ مردم را در این زمینه افزایش دهد. به سخنی دیگر، باید موضوع میراث فرهنگی و اهمیت آن، وارد زندگی مردم شود تا به درک درستی از میراث فرهنگی و پاسداشت و حفظ یادمان های تاریخی و فرهنگی برسند. همچنین باید مردم بدانند که وجود همین یادگارهای فرهنگی و تاریخی، گنجی گرانبها بوده و منافع ملی را به منافع فردی ترجیح داده و موضوع گنج در میان سنگ و خشت ها را پوچ و خیال انگیز یافته و بر حفظ و پاسداشت یادگارهای گذشتگان آگاه شده و برآیند.
جُستار بسیار مهم دیگر اینکه موضوع میراث فرهنگی و پاسداشت آن باید به یک گفتمان ملی تبدیل شود و همه مدیران و سرپرستان دولتی در برابر یادمان های تاریخی و فرهنگی احساس مسئولیت و البته غرور کنند. موضوعی که جای خالی آن در قانون بسیار احساس می شود و بدون رودربایستی بیشتر مدیران و سرپرستان و دانشگاهیان کشور، هیچ گونه آگاهی ای نسبت به میراث فرهنگی نداشته و ندارند. این پندار پوچ که در میان سنگ ها و خشت های تاریخی گنجی پنهان است، حتي در میان دانش آموختگان رَده بالای دانشگاهی و مدیران بسیار رواج دارد و نگارنده بارها و بارها در سفرهای پژوهشی و بازدیدهای میدانی از یادمان های تاریخی بیننده آن ها بوده است که چیزی جز افسوس و دریغ در گام نخست و آموزش و آگاهی رسانی و پالایش فرهنگ در گام دیگر، راه چاره آن نبوده و نیست. همچنین نمایندگان در خانه ملت (مجلس) باید نخست با موضوع میراث فرهنگی آشنا شده و سپس آن را به یک گفتمان ملی و درخواست در میان توده مردم و نهادها و سازمان ها تبدیل کنند. کوتاه سخن اینکه موضوع میراث فرهنگی باید وارد زندگی مردم شده تا بتوانند به درک درستی از میراث فرهنگی رسیده و آن را لمس کنند.یکی از دشواری های بزرگ کشور، همانا فقر فرهنگی است. تا زمانی که توده مردم از دید فرهنگی پایین باشند و با خواندن و نوشتن بیگانه، بی گمان موضوع میراث فرهنگی و پاسداشت آن در حاشیه جای دارد. واقعیت آن است که بیشتر مردم کشور جدا از مدرک دانشگاهی یا پست و مقام و ثروتی که دارند، با فرهنگ و میراث فرهنگی بیگانه اند. در اینجا ست که باز به موضوع نام برده بالا خواهیم رسید که موضوع میراث فرهنگی باید هرچه زودتر به دغدغه همه مدیران و سرپرستان تبدیل شده و به شکل یک گفتمان ملی در آید.