« اچ آی وی » در دروازه غار نمی‌ماند!

آفتاب یزد- گروه گزارش: «خانه خورشید» همان طور که از اسمش پیداست گرمای زندگی می‌بخشد. خانه‌ای کوچک، اما گرم و صمیمی‌که مهم نیست مهمانی که وارد آن می‌شود معتاد متجاهر است یا یک شهروند عادی، مهم نیست که زن است یا مرد. وقتی به این مکان وارد شد مهمان خانه خورشید است و پرسنل این مرکز گرم و صمیمی‌با او برخورد می‌کنند. حالا دیگر همه در منطقه شوش، خانه خورشید را می‌شناسند، خانه ای که خانه امید خیلی از اهالی دور و نزدیک آن خانه محسوب می‌شود، کسانی که وقتی از درد خماری و نئشگی به خودشان می‌پیچند، وقتی زبانشان برای هیچ حرفی نمی‌چرخد، وقتی حالشان زار و نزار است؛ خانه خورشید تنها ماوای امن برای آنها به شمار می‌آید. کارتن خوابهایی که همه، آنها را معتاد متجاهر می‌خوانند و خیلی‌ها‌ با کراهت از کنار آن‌ها‌ عبور می‌کنند اما وقتی به هر دلیلی به خانه خورشید می‌آیند با لبخند همیشه گرم لیلا ارشد، رو به رو می‌شوند که در این خانه را به روی آن‌ها‌ گشوده است و دست کمک همه کارتن خواب‌ها‌ی این حوالی را به مهر می‌فشارد.
او حالا یکی از حامیان پرو پاقرص زنان بهبود یافته است زنانی که چندین سال، کمرشان خم بوده و درد نئشگی و خماری امانشان را برده بوده و خیلی از شب‌ها‌ی زندگی‌شان را در خیابان‌ها‌ی همین شهر روز کرده‌اند و خیلی وقت‌ها‌ زیر درختان پارک‌ها‌ چرت نئشگی زده‌اند اما حالا روزهای پاک تولد دوباره شان را می‌گذرانند و این نقطه قوتی است برای همه زنانی که امروز در لجن‌زار اعتیاد فرو رفته‌اند.
لیلا ارشد در رابطه با اینکه چرا کمک کردن به زنان آسیب دیده را برای فعالیت‌های مدنی خود انتخاب کرده است، می‌گوید:«من دهه پنجاه مددکاری اجتماعی خواندم و به دلیل نوع زندگی قبل از دوران دانشجویی ام که به دلیل شغل پدر و مادرم بود، با زندگی افراد به خصوص زنان در شهر‌های مختلف آشنا بودم. پدر من مدیر کل بانک کشاورزی بود و ما در استان‌های مختلف زندگی کردیم یعنی دبستان و دبیرستانمان را در شهر‌های سخت و پرمسئله مثل زاهدان و سیستان و بلوچستان زندگی کرده بودیم؛ من همیشه در آن شهر‌ها بی عدالتی‌ها و نابرابری‌های زیادی دیدم و این موضوع من را خیلی اذیت می‌کرد، از طرف دیگر خانه ما خانه ای بود که در آن درباره مسائل سیاسی و اجتماعی روز بحث می‌شد و من این تفاوت‌ها و نادیده گرفته شدن وضعیت زنان را می‌دیدم؛ بنابراین نسبت به مسائل زنان و کودکان بیگانه و دور نبودم به همین دلیل هم آگاهانه رشته مددکاری اجتماعی را انتخاب کردم چون دوست داشتم تلاش کنم تا شرایط جامعه را بهتر کنم. من جز آن دسته از افراد جامعه هستم که فکر می‌کنم خوشبختی و رفاه، فردی نیست و دوست داشتم همه در کوچه و خیابان و سطح جامعه خوشبخت باشند. بنابراین دوست داشتم در رشته‌ای تحصیل کنم که در این زمینه بتوانم موثر باشم. در واقع من احساس می‌کردم به عنوان فردی که یکسری ‌آگاهی‌ها دارد نباید بی تفاوت باشم؛ بنابراین رشته‌ای را انتخاب کردم که بسیار مداخله‌گرانه و نزدیک به مسائل اجتماعی است.»



>کودکان کار و کنوانسیون حقوق کودکان
او در ادامه توضیح داد:« در آن زمان هر رشته‌ای را که دوست داشتیم انتخاب می‌کردیم . من پس از دادن امتحان علمی‌دانشکده ،چهار مصاحبه انجام دادم و چندین استاد میزان علاقه ما و دیگر شرایط را ارزیابی ‌کردند و بعد ما را قبول ‌کردند. در تمام این سال‌ها برای من مسائل زنان یا کودکان مهم بود اما از سال هفتاد و چهار که فعالیت مشخصی را با کانون حمایت از کودکان شروع کردم از نزدیک با مسائل کودکان و زنان آشنا شدم. سال 77 زمانی که کودکان خیابانی بیشتر دیده شدند ،من عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از کودکان بودم و در آنجا به من و چند نفر از همکارانم ماموریت داده شد تا وضعیت کودکان خیابانی را بررسی کنیم که این کودکان چه کسانی هستند و از کجا آمده‌اند و دلیل افزایش تعداد آنها چیست. ما از آنها فال و آدامس می‌خریدیم و در کنار ‌آنها در جاهایی مثل میدان ولیعصر و زیر پل سیدخندان می‌نشستیم و با آنها صحبت می‌کردیم؛ اکثر‌ آنها از دروازه‌غار می‌آمدند. من طرحی به هیئت مدیره ارائه دادم که در آن ما موظف می‌شدیم از نزدیک کودکان کار را حمایت کنیم، با این طرح موافقت شد و هدف ما این بود که بتوانم بندهایی از کنوانسیون حقوق کودک را مثل سواد کودکان تحقق بخشیم؛ چراکه خیلی از این کودکان اجازه رفتن به مدرسه نداشتند . ما به اشتباه اولویت این کودکان را کم سوادی تشخیص دادیم اما زمانی که به محیط واقعی رفتیم و در پارک‌ها کودکان را جمع کردیم و خواستیم به آنها آموزش بدهیم تا حداقل بچه‌ها در محاسبات اقتصادی به مشکل برنخورند، دیدم که اولویت بچه‌های کار سلامت آنها است! اکثر این کودکان بیماری‌های انگلی و شپش داشتند، گرسنه بودند و واکسینه نشده بودند و اینها دلیل شد تا ما در گام نخست به سلامت و مسائل بهداشتی آنها بپردازیم .»

> مرکز « دی ای سی» و زنانی
که سوءمصرف دارند
این فعال مدنی در ادامه توضیح داد:« وقتی شروع به کار کردیم دیدم که خیلی از والدین این کودکان دچار سوء مصرف هستند و وقتی در سال 84 سازمان بهزیستی پیشنهادی مبنی بر راه‌اندازی «دی ای سی» برای زنان داد ما از آن استقبال کردیم؛ «دی ای سی» مرکزی برای زنان آسیب دیده است و ایران در رابطه با این موضوع بسیار هوشمندانه برخورد کرد و این مرکز را راه‌اندازی کردند؛ این در حالی است که در خیلی از کشورهای مسلمان به دلیل مسائل شرعی رفتار خوبی با این زنها نمی‌شود و چنین مراکزی وجود ندارد! به این دلیل که من با مسائل زنان آشنا بودم و در قلعه شهرنو با خانم‌های که در دروازه غار بودند آشنایی داشتم و مشکلات اینگونه خانم‌ها را می‌دانستم ،پیشنهاد راه‌اندازی این مرکز از طرف مدیر وقت مجموعه به من داده شد! به نظر من کار کردن با انسان‌ها بسیار ویژه و سخت است وآنها کالا نیستند که مثلا بشود آنها را از دور خارج کرد! هر آسیبی که ببینی و هر آسیبی که بزنند تبعات زیادی می‌تواند داشته باشد. ما با اینکه در این مرکز می‌توانستیم با خدمات رسانی به صد خانم کارمان را شروع کنیم و از لحاظ خدمات دارویی هم مشکلی نداشتیم ولی من تصمیم گرفتم با سی خانم شروع کنم تا بتوانیم از نزدیک مشکلات خانم‌های امروزی که سوءمصرف دارند را درک کنیم.»

> راه‌های انتقال « اچ آی وی» تغییر کرده است
ارشد از روز‌های سختش می‌گوید، از خانم‌هایی که سوء مصرف مواد مخدر داشتند و این موضوع در جامعه پذیرفته نبود، او می‌گوید:« جامعه همواره در حال تغییر است و این خانم‌ها هم تغییر می‌کنند، خانم‌هایی که در سال 85 سوء‌مصرف داشتند با خانم‌هایی که امروزه سوءمصرف دارند تفاوت دارند. ما در سال 85 مرکز را تاسیس کردیم و در تمام این سال‌ها من سعی کردم که روانشناس و مددکار اجتماعی در کنار خودم در مرکز داشته باشم تا کار غیر حرفه‌ای انجام ندهیم و فقط برای خانم‌ها دلسوزی نکرده باشیم، در واقع دنبال ارائه یک کار حرفه‌ای بودم. تمام این سال‌ها ما گشت سیار داشتیم و امروز هم ما دو خانم را به عنوان گشت سیار می‌فرستیم که در کوله پشتی‌های خود کاندوم و سوزن‌های بهداشتی و پمادهای سوختگی و آنتی بیوتیک و غیره همراه دارند؛ اولویت ما با خانم‌های کارتن خواب است اما نمی‌توانیم آقایان را از آنها جدا کنیم چراکه به یکدیگر مرتبط هستند، مثلا نمی‌توانیم نسبت به سلامت و بهداشت شریک‌های جنسی این خانم‌ها بی‌تفاوت باشیم بنابر این آقایان را هم مورد توجه قرار می‌دهیم. یکی از کارهای بزرگ و مهمی‌که گشت ما انجام می‌دهد این است که مشاوره و ارجاع و آموزش پیشگیری از «اچ ای وی» می‌‌دهد. در واقع هدف ما از تاسیس «دی ای سی» نیز همین بود. در چند سال اخیر ابتلا به ایدز از طریق رابطه‌های جنسی محافظت نشده بیشتر از ابتلا به این بیماری از طریق سوزن و تزریق غیر بهداشتی بوده و امروز این موضوع ثابت شده است و متخصصان و کارشناسان وزارت بهداشت تاکید دارند که انتقال ویروس« اچ ای وی» از طریق رابطه‌های جنسی ناسالم است. بنابراین در تاسیس این مرکز تصمیم قاطعی گرفته شد و این امکان فراهم شد تا ما کارمان را در این زمینه شروع کنیم. ما ده سال به عنوان «دی ای سی» یا مرکز گذری کاهش آسیب اعتیاد زنان فعالیت کردیم، با ماده 16 که ستاد مبارزه با مواد مخدر که اعتیاد را بیماری می‌شناخت و قرار شده بود که خدمات درمانی و غیر دارویی مثل‌مشاوره‌های روانشناسی و مددکاری و آموزشی را داشته باشیم.»

>دستگیری‌هایی که مشکلات زیادی
ایجاد کرده است
او در ادامه توضیح داد:« بعد از آن قانونی به تصویب سازمان مبارزه با مواد مخدر رسید که بر اساس آن معتادان متجاهر را دستگیر کند. این دستگیریها تا امروز برای ما مشکلات زیادی را برای ما به وجود ‌آورده است .خیلی از مواقع به این دلیل که در سازمان‌های دولتی یک سیاست‌گذاری همه جانبه نداشتند ، تعدادی از سازمان‌ها دور بودند و برخی دیگر مقاومت می‌کردند و گاه مقاومت مردم محلی بود. خیلی از این دستگیری‌ها در اطراف ما و خانه خورشید اتفاق می‌افتاد، زنانی که روی درمان متادون بودند به دلیل عدم آگاهی مسئولان نسبت به اتفاقاتی که قرار بود رخ بدهد و اینکه چه کسانی باید دستگیر شوند و چه کسانی نباید دستگیر شوند، دستگیر می‌شدند و وقتی از زندان آزاد می‌شدند دوباره از نو اعتیاد را شروع می‌کردند. خیلی از این افراد کارت سبز داشتند و عضو خانه خورشید بودند و نباید دستگیر می‌شدند، از چند ساعت تا چند روز و چند هفته برده می‌شدند. در مراکز نگهداری مراکز افراد متخصصی وجود نداشت تا این افراد بتوانند وسوسه خود را کاهش دهند و روند درمانشان را طی کنند و به همین دلیل محرومیت از مواد را تجربه می‌کردند. محرومیتی که باعث می‌شد این افراد پس از آزادی دوباره شروع به مصرف کنند!»

>آیا ما باید به این خانم‌ها کمک کنیم یا نه؟
ارشد در ادامه درباره چالش‌هایی که در زمینه کمک به زنان معتاد داشت، می‌گوید:« وقتی که به ما خبر می‌دادند این خانم‌ها در پارک‌ها بدحال افتاده اند و ما آنها را می‌آوردیم و اورژانس را خبر می‌کردیم و تازه در‌آن زمان این سوال پیش می‌آمد که آیا ما باید به این خانم‌ها کمک کنیم یا نه؟ چراکه هزینه آمپول‌های این افراد بسیار سرسام آور بود و گاهی اوقات نیاز به ده آمپول برای احیا داشتند! ما دیدم که عملا کار کاهش آسیب دچار مشکل شده است و کسانی را که ما تلاش می‌کنیم یکی دو سانت آنهارا جابه جا کنیم و به جایی برسانیم که بتوانند سلامت بمانند، با یک اقدامی‌رو به رو شدیم که اینها را به عقب تر می‌برد و شرایط دشوار تر شد. پس از گفتگو با هیئت مدیره و اعضا و داوطلبان به این نتیجه رسیدیم که اگر ما ده سال صدای زن‌هایی بودیم که صدا ندارند و اچ ‌آی‌وی و اعتیاد و بیماری دارند و مورد خشونت از طرف شرکای جنسی خود و سیاست گذاری‌های نامناسب تصمیم گیران شهری قرار ‌می‌گیرند، ما باید با این شرایط گروه هدف خود را تغییر دهیم. با اینکه سازمان بهزیستی به ما مجوز داده بود که ما فقط متادون و ناهار گرم و یکسری خدمات دیگر به این خانم‌ها ارائه دهیم اما من به عنوان یک مددکار اجتماعی به اینها بسنده نکردم .ما قرار بود فقط کاهش آسیب باشیم اما اگر من در فردی این ظرفیت را می‌دیدم که می‌توانم باعث قطع سوء مصرف او شوم کمکش می‌کردم .ما طی این ده سال افراد زیادی را داشتیم که قطع سوءمصرف داشتند و ما به عنوان یک سمن شناخته می‌شدیم که در این حوزه فعالیت می‌کنیم و می‌توانستیم مراجعین از دیگر مکان‌ها داشته باشیم و افراد بهبودیافته زیادی را به من معرفی می‌کردنند . به دلیل اینکه ما در تمام این سال‌ها جلسات «ان ای» را در خانه خورشید داشتیم و این باعث می‌شد افرادی که بهبود یافته اند را به سمتی ببریم که در یک روند درست و منطقی شرایطش رو بهتر کنیم و اینگونه نبود که فقط به دادن متادون بسنده کنیم.ما در حد متادون و ناهار و حمام نماندیم و برای آنها جلسات مختلفی مثل جلسه یوگای خنده داشتیم که اینها به افسردگی زنان کمک می‌کرد و با استقبال زیادی هم روبه رو می‌شد.

>کلاس حرفه آموزی برای زنان تازه بهبود یافته
این فعال مدنی توضیح داد:« ما سعی کردیم از فرزندان اینها حمایت کنیم، نمی‌توانستیم زن‌ها را از فرزندان یا همسران یا شوهران صیغه ای آنها جدا کنیم. ما باید به همسر فرد بهبود یافته که اعتیاد داشت مشاوره می‌دادیم و آن را هم در سیستم درمان همراه می‌کردیم، یا مثلا فرزندی که شناسنامه نداشت و مدرسه نمی‌توانست برود را برای گرفتن شناسنامه کمک کنیم. مسائل زنان مسائلی است که باید در آن صفر تا صد را در ‌نظر گرفت چراکه فردی که تازه بهبود یافته و کار و شناسنامه ندارد و چند مشکل دیگر دارد بازگشتش به جامعه چگونه می‌خواهد اتفاق بیفتد. ما در اینجا کلاس حرفه آموزی داشتیم؛ خیلی‌ها به ما می‌خندیدند که چگونه می‌خواهید برای زنی که معتاد است کلاس حرفه آموزی داشته باشید اما ما موفق شدیم به این دلیل که غریب به اتفاق زن‌های ما سابقه زندان را داشتند و در زندان به کارهایی مثل قلاب بافی و فرش بافی و غیره مشغول بودند و اینها ظرفیت‌های خوبی بود. ما شروع کردیم با خرید کاموا چیزهایی مثل لیف حمام درست کنیم و تلاش ‌می‌کردیم این چیز‌ها را بفرشیم. در تمام این سال‌ها در اینجا اگر زنی تولید کننده بود پولش را از ما دریافت کرد، حتی اگر ما نتوانستیم آن را بفروشیم. من فکر کردم ما فارغ از اتفاقاتی که برای آنها افتاده است باید به آنها بگوییم که آنها انسان هستند و حق دارند دیده شوند و به آنها احترام گذاشته شود و مورد آزار قرار نگیرند؛ از آغاز یکسری قوانین محترمانه در اینجا برقرار کردیم .کسی حق نداشت در اینجا توهین یا تمسخر کند و این یک آموزش غیر رسمی‌بود برای اینکه در بیرون هم رفتار آن‌ها درست شود . با تاکید بر مثلث انسان گرایانه مازلو و اینکه انسان‌ها دوست دارند دوست داشته شوند و مورد احترام قرار گیرند و دوست بدارند و تعقل داشته باشند، ما سعی کردیم آنها را به اینجا وابسته کنیم و ذره ذره آن‌ها را به زندگی باز گردانیم. خیلی از خانم‌هایی که به خانه خورشید آمده اند خانواده‌های معمولی ندارند و با مشکلاتی مثل گسست خانواده و اعتیاد و بی پناهی روبه رو هستند و یا مشکلات دیگری برای خود آنها وجود داشت مثل دو قطبی بودن و یا دیگر مشکلاتی روانی و ذهنی.

> اعتیاد همیشه در دروازه غار بوده است
او در ادامه توضیح داد:« حتی خیلی از روان پزشکانی که ما این خانم‌ها را به آنها ارجاع می‌دادیم با این مشکل رو به رو بودند که آیا این بیماری مربوط به قبل از مصرف مواد بوده یا بعد از مصرف. بنابراین این آموزش وظیفه ما بوده است. یکسری از آموزش‌های ما
غیر رسمی‌بود مثل لباس پوشیدن و نحوه صحبت کردن .ما سعی کردیم یکسری کارهای ساده را با هم تمرین کنیم و همکاران من زحمت زیادی کشیدند تا این احساس میان آنها جا بیفتد که اینجا خانه آنها است و باید از آن محافظت کنند. وقتی می‌خواهند در اینجا رفت و آمد داشته باشند باید یکسری چارچوب‌های اخلاقی یک زن ایرانی را رعایت کنند چون ما همیشه با مشکل روبه رو می‌شدیم و پلیس به ما گیر می‌داد و دیگر نهاد‌ها و یا افراد محلی که تفکرات خاصی داشتند هم ما را مسئول رفت و ‌آمد این خانم‌ها می‌دانستند. من در دهه پنجاه دروازه غار را دیده بودم و در آن زمان هم اینجا اعتیاد بود اما با مدلی متفاوت از این که الان هست و در سطح خیابان و بیشتر در گود‌ها و شیره کش خانه‌ها بود و دیده نمی‌شد اما وجود داشت. در تمام این سالها اعتیاد در اینجا بوده اما با آمدن مواد محرک بیشتر شد. اگر نگاه ما نگاهی انسان گرایانه باشد و این افراد را به خاطر اتفاقاتی که برایشان افتاده مقصر ندانیم چون این افراد عامل نبوده اند بلکه معلول یکسری از اتفاقات بوده اند و باید نگاه جامعه به آنها عوض شوند . ما اگر این افراد را به حال خود رها کنیم و بگویم اینها خودشان به درد خود بمیرند راه نیست چرا که تجربه آفریقای جنوبی به ما نشان داده است که «اچ آی وی» در دروازه غار نمی‌ماند و می‌تواند تمام جامعه را درگیر خود کند و کمک به این افراد شرایط جامعه را بهتر می‌کند. اگر من هم از یک طبقه اجتماعی مناسب نبودم وشانس این را نداشتم که یک زندگی عادی داشته باشم و خانواده ای نبود که از من حمایت کند و امکان تحصیل و غیره را برای من فراهم کند، می‌توانستم جای این افراد باشم به همین دلیل کمک به این افراد وظیفه ما است. به همین دلایل از سال 90 تصمیم گرفتیم صدای زنانی باشیم که قطع سوء مصرف کرده اند
اما شناسنامه ندارند و کودکانشان به مدرسه نمی‌روند و یارانه و سهام عدالت نمی‌گیرند .»

>شرایط زنان بعد از ترک مواد بدتر است
ارشد در رابطه با هدف گذاری خود برای فعالیت‌های مدنی اش می‌گوید:« بسیاری از زن‌های که سوء مصرف را قطع می‌کنند، به من می‌گویند وضع ما در حال حاضر بدتر است چراکه در زمان مصرف ما مشکلاتمان را با مصرف مواد از یاد می‌بردیم اما الان نمی‌توانم. می‌گویند بچه‌های ما گرسنه هستند و مدرسه نمی‌روند و خودم کار ندارم و باید در خوابگاه‌های که معتادان هستند بمانم و تحقیر می‌شوم و دلم می‌خواهد در خانه خودم باشم. زن‌ها شرایط ویژه ای دارند و دلشان می‌خواهد یک محدوده مربوط به خود داشته باشند و مستقل باشند و در خانه خود زندگی کنند. ما الان تصمیم گرفته ایم به این افراد کمک کنیم و الان کارگاه اشتغال داریم درخانه خورشید و پول آب و برق را خودمان می‌دهیم اما هرآنچه کارفرما به ما می‌دهد بین خانم‌ها تقسیم می‌شود و این کمک می‌کند که این خانم‌ها احساس خوشایندی نسبت به خود داشته باشند. ما برای اینکه دریافتی آنها بسیار پایین است برای رفت و آمد یک کارت مترو به آنها می‌دهیم و به آنها یک بسته بهداشتی شامل شامپو و صابون و مایع شوینده و غیره می‌دهیم. تلاش می‌کنیم یک حامی‌مالی پیدا کنیم تا بتوانیم یک اتاق برای آنها اجاره کنیم، آن را با کمک حامیان و دوستان خود تجهیز می‌کنیم و این اطلاع رسانی را از طرق فضای مجازی انجام می‌دهیم و به تدریج وسایل را جور می‌کنیم و اجاره را خود خانم‌ها می‌پردازند و گاهی اوقات در همین رابطه به مشکل بر می‌خوریم .ما به یکی از آرزوهایمان در این سالها رسیدیم و توانستیم سایت دندانپزشکی داشته باشیم و دندانپزشکان انجمن نیکوکاری این لطف را به ما می‌کنند که زنان در معرض «اچ ای وی» را ویزیت می‌کنند و ما به جزء ایمپلنت تقریبا همه خدمات را در اینجا ارائه می‌دهیم و این خیلی خوب است. اما خوب مشکلاتی مثل گرانی و کمبود دارو هم وجود دارد اما با این حال خوشحالیم.»

>گشت‌های هفتگی
او در رابطه با گشت‌های محلی می‌گوید:« ما همچنان گشتمان را داریم و هر روز به محله‌ها می‌رویم و برای زنانی که در گیر سوء مصرف هستند وسایل بهداشتی می‌بریم. خانم‌های که قطع سوء مصرف کرده اند و آموزش مددیاری اجتماعی دیده اند و می‌دانیم که به مواد رو نمی‌‌آورند کسانی هستند که هر هفته به گشت می‌روند البته ما باز هم هر سال به آنها مشاوره می‌دهیم.»

>اگر دولت به ما پول دهد
ما کارمند دولت می‌شویم!
این فعال مدنی در رابطه با حمایت‌های دولتی که به سمن‌ها می‌شود می‌گوید:«من فکر می‌کنم ما نباید به امید کمک دولت باشیم.ممکن است
شما یک پروژه تعریف کنید مثلا پروژه را راه اندازی کنی تا تعدادی خانم که بهبود یافته اند را به سرکار ببری و آنها را در آنجا تثبیت کنی یا مثلا برای مواد بهداشتی و درمانی مثل گاز و باند و شامپو پروژه بدهی و دولت کمک کند و ما هم بعد ریز مخارج را به دولت می‌دهیم اما من موافق اینکه دولت به ما حقوق بدهد، نیستم چرا که آن وقت ما می‌شویم کارمند دولت و باید طبق خواسته‌های دولت برنامه ریزی کنیم و استقلال ما ازبین می‌رود. من بعضی اوقات در مواجهه با شهرداری یا دولت و چالش‌هایی که با آنها دارم می‌گویم اگر به ما کمک نمی‌کنید حداقل شرایط را برای ما تسهیل کنید و مانع ایجاد نکنید.انتظار ما از دولت این است ما را به عنوان نهادی که در خط مقدم مبارزه با مشکلات هستیم و مشکلات را عریان می‌بینیم بپذیرند و قبل از سیاست گذاریهای خودشان نظر ما را جویا شوند .در دروازه غار از دهه هفتاد به بعد حدود 15 سمن در حال کار هستند و در این زمینه متخصص هستند و به مشکلات آشنایی دارند و توقع مالی هم ندارند و می‌توانند در سیاست‌گذاری‌ها کمک کنند. نقش نهادهای مدنی که حد فاصل دولت و جامعه هستند در همه جای دنیا کمک به سیاست گذاری‌های دولت است اما متاسفانه سیاست گذاریهای دولت‌ها همه جانبه نیست و مداخلت‌شان مشکلات را بیشتر می‌کند.تا وقتی سیاستگذاریها با مشورت مردم محلی نباشد جواب نمی‌دهد و اعتماد مردم از بین می‌رود.بعضی اوقات ساکنین محل به من می‌گویند درست است ما ازمعتادان ناراضی هستیم اما این افراد سرمنشا مشکلات نیستند بلکه خود در دام افتاده اند و در این دستگیری‌ها ساقی و قاچاقی برایشان اتفاقی نمی‌افتد.»

>خانه‌های مجردی برای مهاجران
ارشد می‌گوید: در سال‌های پیش معتادانی که به اینجا می‌آمدند تیپ کارتن خواب‌ها را داشتند اما امروز به اینگونه نیست و جوانانی برای تهیه مواد به اینجا می‌آیند که شیک و خوش لباس هستند و این یعنی الان متوسط جامعه هم درگیر شده است. آمار دستگیری‌ها و کمپ‌ها به ما می‌گوید که آمار افزایش داشته است و خیلی از اینها مهاجر هستند.دروازه غار نزدیک راه آهن و
ترمینال جنوب و بازار تهران است و از لحاظ سوق الجیشی بسیار مهم است.مهاجرینی که از دیگر شهرها به اینجا می‌آیند احتمال معتاد شدنشان بسیار زیاد است و خیلی از اینها در تهران معتاد شده اند .در اینجا خانه‌هایی است به نام خانه‌های مجردی که مهاجران معمولا در آنها می‌خوابند با قیمت‌های ارزان و همه جور آدمی‌می‌تواند در آنها بخوابد مثل معتادان و بیکاران و غیره .ما در اینجا نیاز به مسافر خانه‌هایی داریم که ارزان باشد و دولت به آنها یارانه بدهد و اماکن و سایر نهاد‌های مسئول به آن نظارت داشته باشند و لااقل این مهاجران در جای سالمی‌بخوابند چراکه در آن خانه‌ها معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد.»

>مشکلات جامعه سنتی
او می‌گوید:« خدمت به زنان سخت تر از مردان است و وقتی گروه هدفت زنانی هستند که مشکلاتی مثل اعتیاد و تن فروشی دارند کار برای شما سخت تر می‌شود و وقتی شما زن هستی و به این خانم‌ها کمک می‌کنی بازهم مشکلاتت بیشتر می‌شود.اگر در یک خانواده پسری معتاد شود همه کمک می‌کنند تا ترک کند اما دخترهای معتاد را از خانواده طرد می‌کنند.در کشور ما خدمت به زنانی که معتاد هستند خیلی مشکل است و این جامعه سنتی است.ما خانم‌هایی از تمام اقشار جامعه داریم وخانواده‌ها آنهارا طرد می‌کنند. خیلی از این زنان به ما در طول این سال‌ها به ما سر زده اند و هر موقع برای آنها اتفاقی می‌افتد به اینجا سر می‌زنند و اینجا را خانه خود می‌دانند.»