روزنامه خراسان
1397/11/27
پوران شریعت رضوی درگذشت
«... و تو شاید بدانی که سالهاست چهار کلمه «آزادی»، «کتاب»، «پدر» و «پوران» چهار بُعد روح و فکر من است و اکنون که با همه عشق و شوق از یکدیگر بسیار دور افتاده ایم، این صفحه را که «دنیا و عشق ما» نام دارد، برای تو می فرستم تا وقتی آن را می شنوی به من آنچنان بیندیشی که من آرزومندم...» خطاب این کلمات عاشقانه، آن زنی است که در همه نامه های «علی شریعتی»، این طور خطاب شده: «پوران عزیزم! »، زنی که تکه ای از پازل شخصیتی یکی از برجسته ترین متفکران معاصر ایرانی را کامل می کرد و در همه سال های فقدان او، راوی صادقی از شخصیت و افکار شریعتی بود.دیروز یک خبر کوتاه و تلخ به سرتیتر رسانه ها آمد: «پوران شریعت رضوی، همسر مرحوم دکتر علی شریعتی در 84سالگی درگذشت.»
نام اصلیاش بیبیفاطمه بود؛ زاده آبان ۱۳۱۳ در مشهد. پدر فاطمه، حاج علیاکبر، تاجری خراسانی و مادرش پری خانم بود.
او که دیگر «پوران» صدایش میکردند، سال ۱۳۳۴ به دانشسرای عالی تهران رفت تا ادبیات فرانسه بخواند؛ درست ۱۴ سال بعد از آن که برادرش علیاصغر در جنگ با شوروی در آذربایجان کشته شد.
وقتی دانشکده ادبیات در مشهد راهاندازی شد، با اصرار پدرش و بدون آن که راضی باشد، بعد از دو ماه به این دانشکده رفت و آن جا بود که «علی» را دید.
«علی» در ۲۳ سالگیِ پوران به او پیشنهاد ازدواج داد اما پیشنهادش رد شد. پوران میگفت دلش میخواهد با مردی ازدواج کند که قبل از ازدواج، تحصیلات دانشگاهیاش را تمام کرده باشد اما علی شریعتی از همان اول مبارز بود! یک سال از او اصرار و از پوران انکار تا این که ۲۴ تیر ۱۳۳۷، پوران بر سر سفره عقد نشست و از آن روز علاوه بر «خواهر مهدی شریعترضوی»، شد «همسر دکتر علی شریعتی». پنج سال قبل بود که در ۱۶ آذر ۳۲، «مهدی» یا همان آذر، قندچی و بزرگنیا در اعتراض به سفر نیکسون به ایران در دانشگاه تهران شهید شدند و «روز دانشجو» را به یادگار گذاشتند.
«شریعت رضوی» در همه سال های بعد از «شریعتی» تلاش زیادی را صرف ثبت و نشر افکار همسر خود کرد.
اما پوران و علی، صرف نظر از نگاهی که جامعه به این زن و شوهر متفکر داشت و دارد، جلوه هایی از عاشقانه های روزمره، دلتنگی های معمولی، کسالت ها و دلخوری های کوچک و بزرگ را نیز در زندگی خود تجربه کردند و نمود آن را می توان در کلمات و گفته هایشان دید:
علی به پوران
«پــوران جان، هنــوز من به پاریــس و چیزهای پاریسی آشــنا نیســتم ولی فقط میدانم که لباس این جا به قدری گران است که آدم دهنش وامیماند. یک پیراهن چیت گلدار حدود 150 تا 200 تومان است.
اما پــوران جان اگر تو چیزی دوســت داشــتی یا دیــدی به من بنویس تا علیِ تــو از این که برای معشــوقش، زنــش، خواهرش، مونساش، پوران عزیزش چیزی می فرستد، لذت ببرد.
خداحافــظ پوران جان. .. »( برسد به دست پوران عزیزم - ص 22 ،از نامه ششم، 11 خرداد 1338)
امیدم! پوران جان عزیز مهربانِ بداخلاقِ خوشقلبِ «کافر غضبِ» «مؤمن رضا»ی بدخرجِ خسیسِ حواس پرتِ جمع کنِ جیغ بنفشیِ ژوکوندْ لبخندِ نُه من شیرِ لگدزنِ صبورِ تندجوشِ فرشتهْدیوِ سوهانْعمرِ تسلیت بخشِ دیوانهْزنجیرِ خردمندِ پُر«بریز و بپاشِ» «جمع و جوریِ» قایمکُنِ گمکنِ پیدانکنِ بینظمِ دقیقِ صدتومان گمکنِ چهارپولیِ پاکروحِ پلید دهنِ «مرد بیرونِ» «زن خانه»ی «همسر خوبِ» «همدم بدِ» «اهورایی ذاتِ» «اهرمنی دادِ» امیدبخشِ یأس آورِ پرحرفِ حرف نشنوِ خونگرمِ پرجوش و خروشِ یخکُنِ چون مرگ موش زودقهرِ زود آشتیِ گه بهشتی خصال و گه دوزخی روالِ ترش و شیرینِ تلخانگبینِ جمع ضدینِ رفع نقیضینِ بدترین بدِ خوب ترین خوبِ «باوی نتوان زیستنِ» «بی وی نتوان بودنِ» روح مرگ دهنده ی مرگ روح دمنده ی رحمتِ پرزحمتِ رنج پر از لذتِ همشرابِ همشرنگِ هندوانه ی بدلرزِ اشکنه ی سرشکنِ خوشنوازشِ بدسرزنشِ جور به جورِ درهمبرهمِ شلوغپلوغِ قروقاطی، عزیزی که تو را نمی توانم تحمل کنم و دنیا هم بدون تو تحملناپذیر است.»(همان، ص 94 ،کل نامه بیست و نهم)
پوران از علی
شرایط ما سخت بود و علی اهل شوخی، من با چهار بچه مستاجر بودم و حقوق معلمی می گرفتیم. یک بار گفت من می توانم از دست تو شکایت کنم، چون ۱۵ سال امضای مرا جعل کردی تا در نبودم حقوق را بگیری. چاره ای نداشتم. او یا در سفر بود، یا در زندان! حالا جدای از این ها به عنوان یک همکلاسی، علی نابغه بود؛ از نظر ادبی و از نظر علمی. من چندین کتاب نوشتم، ولی یک خط علی را نمی توانم بنویسم. زندگی همین است. همیشه که شادی و شوخی نیست. ما ۱۳ سال مستاجر بودیم. یک روز صاحبخانه آمد و گفت: اسباب تان را می ریزم توی کوچه. من دیدم کارگر پدرم از روستا آمده، گفتم: بیا اثاث را جمع کن. خانه دیگری پیدا کردم و اسباب بردم. حتی 57 تومان کرایه وانت را نداشتم بدهم که شوهر خواهرشوهرم رسیدند و حساب کردند. علی شب آمده کلید انداخته دیده ما نیستیم، ما را گم کرده بود. همیشه هم نمی شد لبخند ژکوند باشم. آمد با همان لحن مهربان گفت: خب چه کنم پوران جان، می خواهی خودم را بیندازم توی حوض؟ شده دیگر! (عید دیدنی پیش از موعد در خانه دکتر علی شریعتی - نشریه چلچراغ- فروردین 1396)
***
پوران شریعت رضوی، امانتدار خوبی برای شخصیت، افکار و کلمات علی شریعتی بود و از امروز به بعد باید شریعتی را در فقدان بزرگ ترین و مهم ترین راوی اش خواند و مرور کرد.
سایر اخبار این روزنامه
سوداگری خودروسازها بر موج قیمت ها
پوران شریعت رضوی درگذشت
تحلیل ماجرای «گرگ پیر» قاتلی که خود قربانی آزار جنسی بوده
گفت وگو با تدوین کننده خاطرات رهبر انقلاب به زبان عربی
سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر چه شرایطی داشت؟
دستور دولت درباره مشهورترین مسکن مهر کشور
یک ایران، وفاداری و صلابت
شکست آمریکا این بار در ورشو
فرمانده سپاه: انتقام می گیریم
«آخرین خبر» اپلیکیشن برگزیده جشنواره وب و موبایل شد
حاج علی اکبری: 22 بهمن هشداری به «کم گذاران» بود
ادلب، قانون اساسی سوریه و همکاری اقتصادی 3 جانبه محورهای نشست سوچی
شلیک مرگبار بعد از نزاع در بازی والیبال
سود 175 هزار تومانی سهام عدالت تا پایان سال در حساب مشمولان
جزئیات دیدار کروبی با چند روحانی اصلاح طلب
حداقل حقوق در ایران و جهان