روزنامه ابتکار
1397/11/27
گزارشی از تماشاخانه «ایرانشهر» در چهارمین روز از سیوهفتمین تئاتر فجر درد و خستگی در عصر پنجشنبه وحشتناک است
سیدحسین رسولیروز پنجشنبه پس از کلی کار و مشغله و فکر کردن به هزار خرج و مشکل و گوشت قرمز و کرایه ماشین و خوردن ناهار و این حرفها تصمیم گرفتم به دیدن نمایشهای روی صحنه بروم. کمر درد شدید و بیحوصلگی مفرط در روزهای نهچندان سرد و آلوده تهران انرژی را از آدم میگیرد. سوار متروی شلوغ شدم و به سمت ایستگاه طالقانی رفتم. مردم روی کول هم سوار بودند. پیرمردها ایستاده بودند و جوانان نشسته. سرها در گوشی بود و نگاهها خسته. دستفروشها تمام راهروهای مترو را برای خود کردهاند. این کار را نکنند چه کنند؟! زنان گدای فراوانی هم بودند که هرکدام نوزادی را در آغوش کشیدهاند. عجیب است که تمام آنها از یکسری واژه مشابه استفاده میکنند. مانند رفتار مرشد و مرید. گویا معلمی دارند و آنها هم شاگرد. بالاخره وارد پارک هنرمندان یا همان بوستان ایرانشهر شدم. همان جایی که تماشاخانه «ایرانشهر»، یکی از باکیفیتترین سالنهای تئاتری وجود دارد.
روبهروی سالن جمعیت کمی بود. روبهروی در تجمعی شکل گرفته بود. برخی از علاقهمندان داخل بودند؛ چون بلیت داشتند. گروهی هم که بلیت نداشتند منتظر چراغ سبز مسئولان سالن بودند تا بتوانند وارد شوند. جشنواره شور و شوق فراوانی برای تئاتردوستان دارد. کارت خبرنگاری را نشان دادم و بلیت خودم را هم سمت مسئول جلوی در گرفتم. برایم سوال بود که چرا باید بلیت بخرم و چرا کارت خبرنگاری دارم؟! اتفاقات جشنواره برای اهالی رسانه همیشه سوال است. سوال دیگر این بود که چرا نتوانستم بلیت تئاترهایی را که با کیفیتتر بودند، بگیرم؟ زمان خرید بلیتها، ساعت ۱۱ شب، تازه فهمیدم که کارت مخصوص خرید بلیت خبرنگاران را باید ببرم به نزدیکترین خودپرداز بانک ملت و رمز دوم آن را تغییر بدهم. مجبور شدم با کلی درد و خستگی بروم توی خیابان. شال و کلاه کردم. رمز را تغییر دادم. یادم افتاد باید بروم خانواده را هم از منزل خالهام به خانه بیاورم. با ماشین به سمت تهرانسر رفتم. پشت گوشی همراهم خیمه زدم. چشم و چالم کور شد تا توانستم چند تا بلیت شانسی بگیرم. حالا در جشنواره کلی اجرا هست که اصلا نمیتوانید همه آنها را ببینید. به عنوان روزنامهنگار تئاتر، تنها میتوانم روزی یک یا دو تا کار را تماشا کنم. آن هم با هزار عجله و بدبختی و بیچارگی! کمی روند ماجرا از دستم در رفت! کجا بودیم؟! بله، وارد سالن ایرانشهر شدم. رفتار مسئول بلیت خیلی دوستانه بود و با کلی احوالپرسی و مهربانی به داخل راهنماییام کرد. ولی روابطعمومی سالن ایرانشهر هیچوقت برخورد خوبی نداشته است. بیشتر بلیتهای خبرنگاران را به هنرمندان تئاتر میدهند. بارها شده که به این سالن رفتم و کارت خبرنگاری را نشان دادم و با نیشخند به من گفتند: «بلیت نداریم! خیلی شلوغ است!» بعد هم جلوی چشمم کلی هنرمند درجه چندم تئاتر بلیتها را با دوستان و فامیل تحویل گرفتند و داخل شدند. حتی یک بار اجرای نمایش را هم برای رسیدن یکی از همین هنرمندان به تاخیر انداختند.
بوستان ایرانشهر، پارکی از زمان قاجار
بوستان ایرانشهر به زمان قاجار باز میگردد. این باغ در آن زمان بخشی از اراضی یکی از شاهزادگان قاجاری بوده است. جالب است که این باغ تا سال ۱۳۷۵ جزو متعلقات نیروهای نظامی بود اما در این سال شهرداری تهران این مکان را به تملک خود در آورد و با تخریب بناهای اضافی، آن را به شکل کنونی تغییر داد. چند سالن تئاتری هم درونش ایجاد شد. بهروز غریبپور هم معمار و مدیرش شد. اسم نمایشی که به تماشایش نشستم، «پدران» به کارگردانی مهدی فرشیدیسپهر بود. یکی از عجیبترین آثار تئاتری که تا حالا دیدهام؛ اما این آثار هیچکدام به بدی «بازار عاشقان» نوشته محمد ابراهیمیان و کارگردانی هادی مرزبان نخواهند رسید. برای اولین بار در عمرم از سر یک نمایش بلند شدم و بیرون رفتم! جالب است بدانید که ۲۴ اجرا در بخش صحنهای، ۶ نمایش خیابانی و ۸ اثر در بخش دیگر گونههای اجرایی در چهارمین روز از سیوهفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر (پنجشنبه ۲۵ بهمن) اجرا شدند. شانس نگارنده «پدران» بود. کارگردان و گروه اجرایی دور هم روی صحنه نشسته بودند. تمرین بازیگری میکردند. بعد کارگردان مدام از تماشاگران میپرسید چند نفر بیرون هستند و تماشاگران هم پاسخ میدادند چند نفری بیرون هستند. نصف سالن نمایش نشسته بودند. آنهایی که بلیت نداشتند هم وارد شدند ولی نمایش شروع نمیشد. کارگردان تمرینات بازیگری را تمام کرد. به میان تماشاگران آمد و گفت: «ردیف اول به پشت سریها نگاه کنید!» مردم هم این کار را کردند. این ماجرا تا ردیف میانی ادامه داشت. بعد کارگردان پرسید: «بچهها نیامدند؟ آقای مسئول جشنواره! تقصیر اینها (تماشاگران) نیست که سر ساعت وارد سالن شدند. ما یکسری تماشاگر مخصوص داریم که هنوز نیامدهاند.» بعد پچپچههایی در بین تماشاگران در گرفت. تا اینجا فکر میکردم تمام کارهای کارگردان مربوط به اجراست! ولی اینگونه نبود. نماینده جشنواره با صدای بلند گفت: «آقا شما باید سر ساعت ۱۷ شروع میکردید. چرا نمایش را اجرا نمیکنید؟!» کارگردان هم جواب داد: «عیبی ندارد؛ نمایش بعدی هم با تاخیر شروع کند! من منتظر تماشاگرانم هستم. ۳۰ تا بچه از اسلامشهر باید بیایند.» این بحثها ادامه داشت تا اینکه کارگردان رو به تماشاگران گفت: «میترسم شما ناراحت بشوید؛ چون زود به سالن وارد شدید!» چند تا از تماشاگران گفتند: «ما راحت هستیم. شما هم راحت باشید.» بعد از کلی اینور و آنور کردن، کارگردان لطف کردند و دستور آغاز نمایش را دادند. گروهی دختر نوجوان با لباسهای مدرسه و چند بازیگر بزرگسال شروع کردند به صورت دستهجمعی یک آهنگ را خواندند. آنقدر عجیب بود که سرم را در دستانم گرفتم. تمام ردیف مخصوص اهالی رسانه پر از تماشاگران نوجوان بود که برای اولین بار به تئاتر میآمدند. به همه چیز میخندیدند. مانند تماشاگران تئاترهای آزاد. نمایش با داستانی عجیب درباره کودکان و انشای مدرسه شروع شد. آنها فهمیدند که باید پدران و مادران خودشان را بهتر نگاه کنند. چند تا تیپ بیمزه از پدر و مادر مثلا نظامی و روشنفکر هم روی صحنه نمایش دادند. ولی در یک جایی از کوره در رفتم. پدر یکی از بچهها نویسنده و شاعر بود. او مانند بازیگران سریالهای سطحی شبکه یک سیما در دهه ۱۳۷۰ به صاحبخانه خود میگفت: «چشم. اجاره خانه را میدهم. الان پول ندارم.» بعد هم زنگ زد به یک جا برای تمیزکاری و شستوشو. در واقع به سمت کارگری آن هم در بدترین شکل آن رفت! دیگر تحملم تمام شده بود! از سالن بیرون آمدم. سرم تا فردا صبح درد میکرد. البته بیرون سالن پر از تماشاگر از طبقات مختلف -مخصوصا از طبقه نوکیسه و اشرافی - بود. آنها آمده بودند تا اجرای «نامبرده» به کارگردانی علی اصغر دشتی را ببینند. کارگردانی که با برچسب تئاترهای تجربی شناخته میشود. آتیلا پسیانی و نگار جواهریان هم در نمایش دشتی بازی میکردند. سیدمجتبی حسینی، معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم به تماشای نمایش «پدران» در تماشاخانه ایرانشهر نشسته بود. امیدوارم هستم که آقای حسینی از دیدن نمایش «پدران» لذت برده باشند. در راه بازگشت به خانه به نمایشنامههای بهرام بیضایی و آرتور میلر فکر کردم و با خودم چند دیالوگ را زمزمه کردم تا برسم و خستگیام را در کنم.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
«ابتکار» به مناسبت درگذشت پوران شریعت رضوی از نقش اجتماعی او در زندگی علی شریعتی گزارش میدهد
محمدعلی وکیلی
راه طی شده و بادههای ناخورده
«ابتکار» زیرساختها و زمینههای حضور حداکثری زنان در انتخابات را بررسی میکند
سهمیه ویژه برای زنان در انتخابات
«ابتکار» از توصیههای رهبری برای سپردن انقلاب به دست جوانان در «گام دوم انقلاب» گزارش میدهد
« ابتکار» چهارمین نشست سوچی میان روسای جمهوری ایران، ترکیه و روسیه را بررسی میکند
سهم ایران از گردشگری الکترونیک در جهان چقدر است؟
جای خالی سفرهای آنلاین در گردشگری ایران
گزارشی از تماشاخانه «ایرانشهر» در چهارمین روز از سیوهفتمین تئاتر فجر
درد و خستگی در عصر پنجشنبه وحشتناک است
رضا صادقی در گفتوگو با «ابتکار» مطرح کرد
کدام «جشنواره موسیقی فجر»؟!
روحانی در اجلاس سهجانبه روسای جمهوری ایران، روسیه و ترکیه:
حضور نیروهای خارجی ازجمله آمریکاییها باید هر چه سریعتر خاتمه یابد
بادامچی:
نباید با اختلافات برخورد ریشهای شود