سینما را به مردم برگردانید

سیامک رحمانی سردبیر فیلم‌های جشنواره را دیدیم. فیلم‌هایی که قرار است خوراک یک‌سال سینمای ایران باشد و ویترینی است که نشان می‌دهد ایرانی‌ها ‌سال آینده در سالن‌ها به تماشای چه آثاری خواهند نشست. البته اگر فیلم‌های خنده‌دار و بسازوبفروش که برای خوردن پف‌فیل و وقت‌گذرانی ساخته می‌شود را به حساب نیاوریم. با این حساب و با آن‌چه در جشنواره دیدیم، باید گفت سینمای ما در دورترین نقطه نسبت به مطالبات مردمی ایستاده است. اگر بخواهیم براساس زندگی در خیابان و ریخت و لباس و طرز صحبت‌کردن بازیگران را در فیلم‌ها قضاوت کنیم، البته که فیلم‌ها به‌روزند و تلخ باشند یا شیرین، دارند خود مردم را نشان می‌دهند؛ از طبقه بالاتر تا پایین‌تر. اما اگر بپرسید کدام مسائل جامعه ایرانی در سینمای‌ سال 1397 طرح شده است، باید با شرمندگی سر پایین انداخت، چون پاسخ مفصلی وجود ندارد. جز تک‌وتوک آثاری که گوشه‌هایی از واقعیات زندگی و دغدغه‌های مردم را به تصویر کشیده بودند، بقیه یا به جاده خاکی زده‌اند، یا به گذشته رفته‌اند یا با داستان‌های خوب و بدشان، سعی خود را کرده‌اند تا تصویر روشنی از ایران امروز ندهند. این‌که انقلابی‌ها هم ناخرسندند و معتقدند سینما پاسخ درخوری به خواسته‌هایشان نمی‌دهد، پربیراه نیست. اما فقط آرمان‌گراهای برافروخته نیستند. می‌توانید از فعالان مدنی بپرسید که مسائل‌شان چقدر در سینمای امروز بازتاب داشته است. اتفاقاتی که در دی‌ماه 96 افتاد، برجام، فشارهای پایان‌ناپذیری که روی دولت بوده، تحریم‌ها و مشکلات فزاینده اقتصادی، طلبکاران بانکی، خریداران خودرو که خودرویی تحویل نگرفته‌اند، فیلترینگ و سرسام‌ بر سر فضای مجازی. آیا لازم است ادامه بدهیم یا نه؟ کسی منکر این واقعیت است که ما در کشور پرخبری زندگی می‌کنیم و هر روز از سلبریتی و وزیر و وکیل و ژن‌های خوب تا معلم روستایی و حیوان‌آزار تهرانی جنجالی می‌آفرینند؟ اما همه اینها در دنیای برساخته هنرمندان ما چه بازتابی دارند؟ کجا می‌روند؟ چقدرش را بگذاریم پای محافظه‌کاری و آسه بیا آسه بروی دنیای سرمایه، تا اثر هنری و پولی که صرفش شده، دود نشود برود هوا. بالاخره این اهن و تلپی که هنرمند دارد، قرار است چه مسئولیتی به همراه داشته باشد؟ حساسیتی که می‌گویند خاص هنرمندان است، قرار است کجا خود را نشان بدهد؟ اگر قرار است نویسنده هم ننویسد و فیلمساز هم نسازد، دنیای امروز ما کجا منعکس خواهد شد؟ آیندگان چه پژواکی از آن را در آثار هنری خواهند دید؟ اصلا آیندگان هم نه، خود ما زندگان کدام پرسش و رنج‌مان را باید در این همه فیلم پر زرق‌وبرق ببینیم؟ کدام نگرانی‌مان را؟ فقط باید منتظر رخشان بنی‌اعتماد باشیم، تا بیاید کمی به زخم‌ها نیشتر بزند؟ فقط به فیلم‌هایی که قرار است اصغر فرهادی در آینده بسازد، امیدوار باشیم؟
دادستان دیروز خبر داده که راه یافتن پول‌های کثیف به سینما حقیقت دارد و ردپاها پررنگ و قابل تعقیب است. کاری نداریم که کی داده و کی گرفته. اما در فضایی که بخش بزرگی از سینمایش را صاحبان ثروت می‌سازند و بخش بزرگ دیگرش را نهادها، چطور باید انتظار داشت که حرفی از طرف مردم زده شود. سرانجام اگر مردم با ثروت‌اندوزی و اختلاف طبقاتی و فساد مشکلی داشته باشند که آن پول‌های کثیف مقابل بیانش خواهد ایستاد و اگر مطالبات اجتماعی داشته باشند و از محدودیت‌ها و معذوریت‌ها گله‌مند باشند، خودی‌ها صلاح نخواهند دید خاطری آزرده شود. پس این سینما چه نسبتی با مردم باید داشته باشد؟ این قصه طولانی‌تر از این حرف‌هاست و باید بسیار درباره‌اش نوشت.
نکته آخر هم این‌که تمام این شکوه و جلال و کف و سوتی که برای جشنواره و فیلم‌های ایرانی می‌زنیم به جای خود، اما بسیاری از مردم می‌خواهند با سینمای روز دنیا ارتباط داشته باشند، می‌خواهند روی پرده جز هنر ایرانی، هنر این همه فرهنگ و زبان را هم ببینند. یعنی قرار است رانت و مونوپل بودن سینما همچنان راه این ارتباط را ببندد و سالن‌ها و پرده‌ها و گیشه‌ها را به نفع خود و جیب خود در مشت نگه دارد؟ قرار نیست بخش دیگر سینما راهی به سالن‌های ما پیدا کند؟ قرار نیست سینما به مردم برگردد؟