خط و نشان شاه برای «چشم آبی ها» با سفارش آمریکا !

شاه به قدرت رسیدن خود را مدیون آمریکایی‌ها بود؛ او هم در شهریور 1320 و هم در مرداد 1332، با حمایت آمریکایی‌ها سلطنت خود را حفظ کرد. کمبودی که محمدرضا پهلوی در سراسر حکومتش به واسطه بحران فقدان مشروعیت داشت، با حمایت آمریکایی‌ها کم‌رنگ می‌شد. اما آن ها مایل نبودند که دستشان در اداره امور ایران عیان باشد؛ به همین دلیل بود که شاه، گاه ژست‌هایی در مخالفت با آمریکایی‌ها می‌گرفت تا بتواند موقعیت ظاهری خود را به عنوان یک شاهِ مستقل تثبیت کند؛ اما این ژست‌های عوام‌فریبانه هم نتوانست مانع از «آمدن بخیه روی کار» شود و موضوع وابستگی تمام عیار او به ایالات متحده، اظهر من الشمس بود. پشت پرده برخی اعتراضات ظاهری شاه به آمریکا و این که یک بار در پاسخ به پرسش خبرنگاری گفته بود زمان باج دادن به چشم آبی ها به پایان رسیده است را، باید در سفارشی که «جان بولینگ»، سیاستمدار و دیپلمات آمریکایی، به وی کرد، جست‌وجو کنیم. بولینگ به شاه سفارش کرده بود که در اجرای بی‌قید و شرط دستورهای آمریکا، ظاهرش را چنان بیاراید که وابسته بودن او، آشکار نشود. در گفت‌وگو با دکتر موسی حقانی، تاریخ پژوه و معاون پژوهشی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، به بررسی ارتباط شاه و آمریکا، از این زاویه پرداختیم. وی در مصاحبه با خراسان، ضمن اشاره به موقعیت شاه در برابر آمریکایی‌ها، چرایی و چگونگی اتخاذ این سیاست را بررسی کرد.
    محمدرضا پهلوی، سلطنتش را مدیون آمریکایی‌ها بود؛ با این حال، به ویژه در اوایل دهه 1350، شاهد برخی اظهارات انتقادی شاه درباره عملکردهای ایالات متحده هستیم. دلیل اتخاذ این رویکرد از سوی شاه چه بود؟
همان‌طور که اشاره کردید، محمدرضا پهلوی به قدرت رسیدن خودش را مدیون آمریکایی‌ها بود؛ هر چند در شهریور 1320، این انگلیسی‌ها بودند که سلطنت را حفظ و آمریکایی‌ها را با خود هم‌رأی کردند. آمریکا از حدود سال 1325، به این نتیجه رسیده بود که باید از شاه و رژیم او حمایت کند. ارتباط میان پهلوی دوم و آمریکایی‌ها به تدریج گسترش پیدا کرد و پس از کودتای 28 مرداد 1332 به اوج خود رسید. در دهه 1340، آمریکایی‌ها برای حفظ منافع خودشان در ایران و همچنین، تثبیت جایگاه رژیم پهلوی در کشور، از شاه خواستند که اصلاحاتی انجام دهد؛ مسئول اجرای این اصلاحات علی امینی بود؛ اما شاه در سفر به آمریکا، مقامات این کشور را برای برکناری امینی راضی کرد و مسئولیت انجام اصلاحات مد نظر آمریکا را، خود برعهده گرفت. هنگامی که محمدرضا پهلوی مسئولیت اجرای برنامه‌های آمریکا را در ایران پذیرفت، «جان بولینگ»، مقام سیاسی سفارت آمریکا در تهران، ضمن صحبت‌هایی که بیشتر جنبه آموزش دادن به شاه داشت، از او خواست که در اجرای برنامه مد نظر دولت آمریکا، به گونه‌ای عمل نکند که جلوه بیرونی بدی داشته و آشکار باشد که شاه ایران، عامل اجرای برنامه‌هایی است که آمریکا به او دیکته می‌کند. به هر حال، آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانستند که اگر واقعیت رابطه آمریکا و شاه عیان باشد، اصلاً وجهه خوبی ندارد.
    یعنی شاه باید به گونه‌ای عمل می‌کرد که رابطه‌اش با آمریکا، دوطرفه به نظر برسد.


دقیقاً؛ تأکید آمریکایی‌ها این بود که شاه باید مناسباتش با آمریکا را، مناسباتی دو طرفه نشان بدهد؛ ژست بگیرد و به گونه‌ای عمل کند که شک برانگیز نباشد. این‌که بعدها می‌بینیم محمدرضا پهلوی دکترین سیاست خارجی خودش را بر همین مبنا قرار داد و سعی کرد چنین وانمود کند که رابطه او و آمریکایی‌ها، یک رابطه دوطرفه است، در همین راستاست؛ در حالی که اسناد نشان می‌دهد این رابطه به هیچ وجه دو طرفه نبود و شاه، مجری مو به موی اوامر آمریکایی‌ها محسوب می‌شد. این موضوع برای رژیم شاه، به ویژه پس از سخنرانی پرشور حضرت امام(ره) در اعتراض به اعطای کاپیتولاسیون به آمریکایی‌ها در سال 1343، از اهمیت بیشتری برخوردار شد؛ چرا که مردم به رابطه شاه با آمریکا، حساس‌تر شدند.
    با این حال، ما در ارتباط شاه با آمریکایی‌ها، گاه شاهد اختلافاتی هستیم. مثلاً نوع برخورد کندی یا کارتر با شاه و تلاش محمدرضا پهلوی برای کمک مالی به ستاد انتخاباتی جمهوری‌خواهان، با این دیدگاه، چگونه قابل تحلیل و توجیه است؟
توجه داشته باشید که رابطه شاه با حکومت آمریکا، در همین چارچوبی که به آن اشاره کردم، تعریف شده بود؛ اما به هر حال، شاه با برخی از دولتمردان آمریکایی‌، رابطه بهتری داشت و ترجیح می‌داد با آن ها کار کند؛ به عنوان نمونه، همان‌طور که اشاره کردید، ترجیح محمدرضا پهلوی این بود که ارتباطش با حاکمیت آمریکا از کانال جمهوری‌خواهان برقرار شود؛ اما این به معنای آن نبود که وقتی دموکرات‌ها سر کار باشند، او از خواسته‌های آن ها عدول کند؛ ابداً! کارتر که یک رئیس‌جمهور دموکرات بود، در ژانویه سال 1978، در ضیافت شامی که شاه برای او در تهران ترتیب داده بود، بیشترین تمجیدها را از شاه کرد و شاید او را بیش از هر رئیس‌جمهور دیگر آمریکا، ستود. شاه در برابر خواسته‌های آمریکا، مقاومتی از خود نشان نمی‌داد؛ طبق روایت اسدا... علم، او فقط در جلسات خصوصی، گاهی به ظاهر دلخوری خود را از مطالبات دایمی آمریکایی‌ها ابراز می‌کرد؛ اما این اعتراض، فقط در حد حرف بود و وقتی به مرحله عمل می‌رسید، محمدرضا پهلوی در اجرای خواسته‌های آمریکا، تردید نمی‌کرد. هنگامی که وی قراردادی برای خرید تجهیزات مخابرات را با شرکت زیمنس آلمان امضا کرد و آمریکایی‌ها به او گفتند که باید قرارداد را لغو کند و با شرکت آمریکایی جنرال الکتریک قرارداد جدیدی ببندد، شاه فوراً تن به خواسته آن ها داد و قرارداد زیمنس را لغو کرد.
    این دلخوری‌های ظاهری معمولاً درباره چه مسائلی بود؟
به عنوان نمونه، شاه شاکی بود که چرا آمریکایی‌ها سلاح‌هایشان را به چند برابر قیمت رایج، در اختیار شاه می‌گذارند. اسدا... علم، در خاطراتش به این مسئله اشاره کرده و افزوده است که به شاه گفتم ظاهراً آمریکایی‌ها می‌خواهند درآمد اضافه ناشی از فروش نفت ما را هم یک‌جا بالا بکشند! یا مثلاً وقتی سایمون، یکی از اعضای وزارت خارجه آمریکا، حرفی انتقادی درباره شاه زد، محمدرضا پهلوی در یکی از سخنرانی‌هایش به او اعتراض کرد؛ اما معنای این رویکرد، عدم تمکین در برابر آمریکایی‌ها نبود.
    یکی از مباحثی که درباره همکاری شاه و آمریکایی‌ها مطرح می‌شود، این است که این همکاری‌ها، باعث ارتقای جایگاه محمدرضا پهلوی در منطقه می‌شد. آیا این ادعا مقرون به صحت است؟
ببینید، گاهی یک کشور در خارج از مرزهای خود دست به اقداماتی می‌زند که در چارچوب منافع خاصی که دنبال می‌کند، تعریف شده است. چنین اقدامی، البته می‌تواند به ارتقای جایگاه آن کشور در منطقه کمک کند؛ اما شاه این اقدامات را نه در راستای تحقق منافع ملی، بلکه همسو با سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا انجام می‌داد؛ او ژاندارم آمریکایی‌ها در خاورمیانه بود و یکی از ستون‌های امنیتی غرب در این منطقه محسوب می‌شد. بنابراین نمی‌توان بین اقدامات شاه، با منافع تعریف شده ملی، ارتباطی منطقی پیدا کرد. به همین دلیل، نمی‌توان ادعا کرد که تکاپوهای شاه برای تحقق اهداف و منافع آمریکا، باعث ارتقای جایگاه او در منطقه می‌شد.