چرا خشم و عصبانیت؟


یکی از نکات جالب رئیس جمهوری کنونی امریکا این است که چندان در قید و بند مشورت با مشاوران و کارگزارانش نیست و خیلی سریع و حتی فی‌البداهه موضع‌گیری می‌کند و از آنجا که احساسات او بر رفتارش غلبه دارد، احساساتش را در مواضع او آشکارا می‌بینیم. اگر خوشحال شود، مثل یک کودک خوشحالی خود را بروز می‌دهد و اگر خشمگین شود نیز همین احساس را در مواضع او می‌توان دید. واکنش توئیتری او نسبت به مراسم چهلمین سالگرد انقلاب بازتاب روشنی است از خشم و عصبانیتی که به صورت غیر دیپلماتیک‌ترین شکل ممکن بروز یافته است. واکنشی که فقط از یک گروه سیاسی برانداز مثل سازمان منافقین و بخشی از سلطنت‌طلبان انتظار می‌رود. چرا ترامپ تا این حد عصبانی و خشمگین حرف می‌زند؟
واقعیت این است که نگاه ایالات متحده به ایران تحت تأثیر تعدادی افراد است که هدف‌شان، دوشیدن وزارت امور خارجه امریکا و عربستان و کسب پول است. آنان از طریق یکسویه نشان دادن اوضاع ایران دکان دونبشی راه انداخته و کاسبی می‌کنند و امورات خود را می‌گذرانند، همچنان که عده‌ای در داخل کشور کاسبان تحریم بودند و هستند، نیروهای همسو با آنان نیز از این راه نان می‌خورند. این ریشه اصلی یک خطای نگرشی است که در موقع لازم به بن‌بست می‌رسد و صاحب آن را عصبانی می‌کند. همان اعتراضی که ترامپ به سیاست اسلاف خود در باره عراق داشت، اکنون خودش در دام همان اشتباه گرفتار آمده است. به همین علت خطا بود که خیال می‌کردند از طریق ملاقات وزیر خارجه و معاون رئیس جمهوری امریکا با یکی دو نفر از این افراد که راهی برای نان خوردن پیدا کرده‌اند، پیامی قاطع به ایران می‌دهند و خلاصه پرونده ایران را می‌بندند. غافل از اینکه این رفتار امریکایی در ایران نتیجه معکوس دارد. هنگامی که مردم ببینند که برای آنان از آن سوی مرزها نقشه می‌ریزند، واکنش نشان می‌دهند. انقلاب در پاسخ به وجود همین مشکل رژیم گذشته شکل گرفت که مردم دوست نداشتند کاخ سفید برای حکومت آنان دستورالعمل تعیین کند. روشن است حکومتی که با آن همه دبدبه و کبکبه و سازمان‌های اطلاعاتی متوجه این مسأله ساده نیست، به ناچار هنگام مواجه شدن با واقعیت باید با عصبانیت و خشم خود را ارضا کند. مشکل ایالات متحده این بود که چندین بار گفتند ایران به جشن چهلمین سال خود نخواهد رسید و خوشمزه‌ترین بخش ماجرا مشاور امنیت ملی آنان بود که می‌خواست در چهلمین سال انقلاب با مجاهدین در تهران جشن آزادی بگیرد!! و عجیب اینکه متوجه نبود که مردم ایران نه تنها نسبت به استقلال‌شان حساسیت دارند، بلکه نسبت به مجاهدین خلق نیز نفرت بی‌پایانی دارند. البته بعید بود که جان بولتون خیلی متوجه ماجرا نبوده باشد. ولی خب گفتن این موارد برای او ارزش آن را داشت که با هر بار دعوت به گفته خودشان حداقل 50 هزار دلار از طرف مجاهدین کارسازی شود!
مسأله و مطلب اصلی چیست؟ واقعیت این است که منابع خبری و اطلاعاتی و تحلیلی امریکایی‌ها درباره ایران دو اشتباه مهلک مرتکب می‌شوند. اول اینکه در بیان مشکلات جامعه ایران دچار بزرگ‌نمایی افراطی می‌شوند. در واقع آنان مصداق این داستان ملانصرالدین هستند که رفت توی صف نانوایی دید که خیلی شلوغ است و نان به او نمی‌رسد. به دروغ فریاد زد که کوچه بالایی آش نذری می‌دهند، همه افراد صف را رها کردند تا به آش مجانی برسند و ملا تنها ماند. بعد فکر کرد نکند آش می‌دهند، خودش هم دنبال مردم روانه شد. طبعاً بقیه ماجرا را می‌توان حدس زد.
گروه‌های مخالف ایران برای تهییج جامعه به نفع خودشان آگاهانه انواع و اقسام داده‌ها و ضدداده‌ها را در فضای مجازی منتشر می‌کنند. ولی مشکل اینجاست که خودشان هم باور می‌کنند و اسیر همین اطلاعات و تحلیل‌های ساختگی می‌شوند. خطای بعدی آنان مهم‌تر است. اینکه ما در درون کشور مشکلات گوناگونی داریم درست است، ولی همه واقعیت و ماجرای ما این نیست. این مثل آن می‌ماند که یک نفر با خانواده‌اش اختلاف دارد، حتی اختلافات زیادی هم دارد، ولی این کافی نیست که گمان کنیم که او علیه خانواده‌اش و به نفع دیگران اقدام خواهد کرد یا از خانواده در برابر دیگران دفاع نکند. این همان اشتباهی اساسی است که گروه‌های مخالف و حکومت‌های حامی آنان مرتکب می‌شوند. طبیعی است که با این نگاه نمی‌توانند به اهداف‌شان برسند و هنگامی که شکست می‌خورند، عصبانی شده و با خشم پاسخ می‌دهند.