به عشق ایران، برای خدمت به ایرانی!

با پیروز شدن انقلاب، این احساس که فضا برای خدمت به محرومان مهیا شده است، باعث شد تا گروهی از متخصصان تصمیم به بازگشت به ایران بگیرند. بسیاری از این متخصصان، تحصیلات خود را در کشورهای غربی به پایان رسانده بودند و تازه چند سالی بود که با آغاز به کار، امکان بهره‌برداری از تخصص‌شان را پیدا کرده بودند اما به رغم همه‌ این ها، گروهی از متخصصان و تحصیل کرده‌های ایرانی، راحتی زندگی در غرب را رها کردند و در همان سال‌های 57 و 58 به ایران بازگشتند. این تصمیم آسانی نبود. در این پرونده نگاهی به این موضوع داریم و با دکتر «پروین میرمیران» که در آن روزها همراه همسرشان دکتر «فریدون عزیزی» در بوستون آمریکا زندگی می‌کردند و به فاصله شش ماه از انقلاب به ایران بازگشتند، گفت و گو کرده‌ایم. در کنار آن، مروری داریم بر چند اسم آشنا؛ افرادی که زندگی به ظاهر آرام در غرب را رها کردند و با پیروزی انقلاب به ایران آمدند و کارهای بزرگی برای این سرزمین انجام دادند.
 
دکتر «پروین میرمیران» از تصمیمی می‌گوید که باعث شد تا زندگی راحت در آمریکا را رها کند و به ایران بازگردد از بوستون تا تهران داستان زندگی دکتر «پروین میرمیران» و دکتر «فریدون عزیزی» از داستان های خاصی است که باورش شاید برای بسیاری از افراد نسل جوان دشوار باشد. داستان  یک زوج مذهبی که پیش از انقلاب در بوستون آمریکا زندگی خوبی داشتند. دکتر عزیزی رئیس بخش غدد بیمارستانی دانشگاهی بود و دکتر میرمیران که بعد از اتمام کارشناسی در ایران به شوهرش ملحق شده بود، حدود یک ماه مانده به پیروزی انقلاب مادر شده بود. با توجه به وضعیت مالی خوبی که داشتند توانستند خانه ای ویلایی و سه طبقه در محله‌ای خوب خریداری کنند و در اطراف بوستون، آن قدر دوست ایرانی داشتند که هر موقع احساس غربت به آن ها فشار می‌آورد، می توانستند با پذیرایی از آن ها در خانه بزرگ خود دلگرم شوند. اما درست در همان روزهای خوشی، این زوج تصمیم مهمی گرفتند که مسیر زندگی آن ها را برای همیشه تغییر داد.   زندگی آرام در ساحل شرقی دکتر میرمیران درباره اوضاع زندگی‌شان در آن زمان می‌گوید: «زندگی ما در آمریکا خیلی خوب بود. اوایل که آمریکا رفته بودم، در آپارتمانی بودیم که دکتر عزیزی پیش از آن زندگی می‌کرد اما با توجه به وضعیت مالی خوبی که داشتیم به این فکر افتادیم تا خانه ای ویلایی بخریم. در یکی از محلات خیلی خوب حاشیه بوستون، یک خانه سه طبقه بزرگ خریدیم. خانه نوساز نبود اما صاحبخانه قبلی که تاجر پولداری در زمینه توزیع گوشت بود، به خانه به خوبی رسیدگی و خیلی مدرن‌اش کرده بود. 45 سال قبل، خانه ما جارو مرکزی و موتورخانه داشت و درهایش همه اتومات بود. این خانه بزرگ برای شرایط آن زمان ما، خیلی مناسب بود. جلسات انجمن اسلامی پزشکان ایرانی مقیم آمریکا در خانه ما به واسطه سالن بزرگی که داشتیم، برگزار می‌شد. جلسات قرآن هم داشتیم. سال 57 که شهید بهشتی به شهر بوستون آمدند، به خانه ما تشریف آوردند و یک هفته اقامت داشتند.»    به ایران برگشتیم تا خدمت کنیم اما چرا با وجود تمام این آسایش و آینده روشن کاری در شرایطی که تازه عضو سوم خانواده به آن ها اضافه شده بود، آن ها تصمیم به بازگشت گرفتند؟ «دکتر عزیزی از قبل عضو انجمن اسلامی پزشکان ایرانی بود. در این انجمن بچه‌های انقلابی زیادی عضو بودند و فعالیت‌های متنوعی از جمله شرکت در راهپیمایی هم داشتند. با توجه به این که خانه ما بزرگ بود، جلسات انجمن در خانه ما تشکیل می‌شد. درباره بازگشت به ایران هم در همین جلسات صحبت شد. یادم هست دکتر مرندی،  دکتر کلانتر معتمدی و حدود 50 نفر دیگر همگی تصمیم گرفتند حالا که انقلاب شده، به ایران برگردند تا بتوانند خدمت کنند. ما هم تصمیم خودمان را گرفتیم.» بعد از توضیحات متوجه می شوم که تصمیم به بازگشت به ایران همزمان با بارداری خانم میرمیران گرفته شده و برای اجرایی کردن آن، ناچار شدند کمی صبر کنند. خانم دکتر ادامه می دهد: «پسر اول من، 29 دی 57 به دنیا آمد. یادم هست آن زمان فرودگاه‌ها منظم کار نمی‌کردند. نتیجه این شد که مادرم نتوانست برای زمان به دنیا آمدن فرزندم، خودش را به آمریکا برساند. البته بعد از مدتی آمد، وقتی می‌خواستم وسایل را جمع کنم و به ایران بازگردم. من و پسرم، در شرایطی که هنوز شش ماهش کامل نشده بود، به ایران آمدیم و چند هفته بعد، دکتر عزیزی که برای مسائل کاری ناچار شده بود کمی بیشتر بماند به ما ملحق شد. وسایل زیادی از آمریکا با خودم نیاوردم. جدای از دو چمدان لباسی که برای خودم و پسرم بسته بودم، به اصرار مادرم چرخ خیاطی و یک دست از ظرف‌هایم را آوردم. در حالی که خیلی معمول بود که با کشتی بار ارسال کنند اما تنها چیزی که با کشتی به ایران فرستادیم، فرش‌هایی بود که پنج سال پیش از آن، من از ایران به آمریکا برده بودم. بقیه وسایل را، وقتی خانه را فروختیم به صاحب جدیدش دادیم.»   بعد از بازگشت خیلی سرکوفت شنیدم «بعد از ورود به ایران، به منزل مادرم رفتم. دکتر عزیزی چند هفته بعد به ما ملحق شد، در حالی که شغلی نداشت. تا یک سال به صورت رایگان در دانشگاه ایران کار می‌کرد و ما از پس‌اندازمان خرج می‌کردیم. زمان خیلی سختی بود. بعد از ورود به ایران، خیلی سرکوفت شنیدم. برخی از اقوام با من خیلی دعوا کردند که چرا آن زندگی راحت و خوب را رها کرده و برگشته‌ام. یکی از اقوام نزدیک ما حتی تا شش ماه با من حرف نمی‌زد و قهر کرده بود. بعد از یک سال، دکتر عزیزی در دانشگاه شهید بهشتی مشغول به کار شد. توانستیم خانه اجاره کنیم. بعد از آن، آرام آرام اوضاع بهتر شد. پسران بعدی ما هم به دنیا آمدند و در نهایت الان ما سه فرزند پسر داریم.»   پشیمان از انتخاب؟ از او می‌پرسم با توجه به این همه سختی، آیا از بازگشت پشیمان نیستید که می گوید: «راستش را بخواهید از آن جمع 50 نفره‌ای که در آمریکا تصمیم به بازگشت گرفتند و آمدند، تعداد زیادی بعد از چند سال برگشتند. جنگ که شروع شد و بمباران ها شدت گرفت، کم کم نگرانی‌ها افزایش یافت. خیلی از خانواده‌ها نگران بودند و به نوعی فشار می‌آوردند که بچه‌ها را به کشور دیگری ببرید اما من و شوهرم حتی به این موضوع فکر هم نکردیم. در واقع تا سال‌ها با وجود این که گرین کارت هم داشتیم، به آمریکا سفر نکردیم. در نهایت هم یک نوبت که بعد از سال‌ها برای کنگره‌ای به آمریکا سفر کردیم به خاطر این که دیگر آن جا زندگی نمی‌کردیم، گرین کارت‌مان را باطل کردند.»    انگیزه ای که نمی گذارد ایران را ترک کنم بعد از این توضیحات از خانم دکتر از انگیزه اصلی ماندن‌شان می‌پرسم؛ از نیرویی که توانسته ایشان را در این سال‌ها کمک و فکر بازگشت را از ذهنشان بیرون کند که می گوید: «من می‌گویم اگر من شهید حججی نشدم و نتوانستم بچه‌هایم را مثل او بار بیاورم، پس حداقل باید در کنار خانواده‌اش باشم. یادم هست وقتی بچه‌ها کوچک بودند، ما همه راهپیمایی‌ها را با بچه‌ها شرکت می‌کردیم. اگر زمانی شرایط طوری بود که نمی‌شد، آقای دکتر می‌گفت اگر به راهپیمایی نمی‌روم پس باید به دانشگاه بروم و قلمی بردارم و در زمینه دیگری فعال باشم. الان هم به افرادی که می‌خواهند بعد از چند سال زندگی در خارج از کشور برگردند، می‌گویم چند سال اول بعد از بازگشت، خیلی سخت می‌گذرد. تا محیط را بپذیرید و البته محیط هم شما را بپذیرد، به شما سخت خواهد گذشت اما اگر این سختی را بپذیرید، ان شاءا... بعد از آن به نتایج خوبی خواهید رسید.»   فریدون عزیزی متولد: 1321 محل تولد: تهران تحصیلات:  بوردهای طب داخلی، پزشکی هسته‌ای‌ و فوق تخصص غدد درون‌ریز و متابولیسم (هر سه از آمریکا 54-1351) سمت‌ها: استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی؛ رئیس پژوهشکده علوم غدد درون‌ریز تقدیرنامه‌ها: استاد ممتاز کشور، چهره ماندگار جمهوری اسلامی (1383)؛ دانشمند برتر سال 1386 آسیا، دانشمند برگزیده فرهنگستان علوم پزشکی (1390) آثار علمی: 31 کتاب، 514 مقاله در نشریات فارسی، 455 مقاله در نشریات بین‌المللی  
 


 
پروین میرمیران متولد: 1331 محل تولد: تهران تحصیلات: دکترای تغذیه از دانشگاه وین، اتریش سمت‌ها: دانشیار در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی؛ سرپرست مرکز تغذیه پژوهشکده علوم غدد درون ریز و متابولیسم تقدیرنامه‌ها: دریافت بیش از 15 تقدیرنامه و عنوان برای طرح‌های پژوهشی آثار علمی: 12 کتاب، 179 مقاله در نشریات فارسی، 133 مقاله در نشریات بین‌المللی                 برخی از پزشکانی که در روزهای انقلاب  به کشور بازگشتند   دکتر علیرضا مرندی/ دکتر مرندی، زمانی که در ایران دوره پزشکی عمومی را می‌گذراند، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش به زندان افتاد. بعد از اتمام دوره در سال 1345 به آمریکا رفت و تخصص کودکان را در آن جا گذراند و بعد هم در دانشگاهی در ایالت اوهایو مشغول به کار شد. انقلاب که پیروز شد، دکتر مرندی موقعیت شغلی جا افتاده و خوبی داشت؛ رئیس بخش کودکان یک بیمارستان دانشگاهی بود و به دانشیاری ارتقا پیدا کرده بود. اما علاقه به ایران و انقلاب در نهایت باعث شد تا ایشان در 13 آبان سال 58 به ایران بر گردند. ایشان چندین دوره وزیر بهداشت بوده‌اند و هم اکنون نیز رئیس فرهنگستان علوم پزشکی هستند.     دکتر محمدرضا کلانتر معتمدی/ دکتر کلانتر معتمدی سال 43 برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در مجموع 14 سال ساکن آن کشور بود. او که از دبیرستان با دکتر مرندی آشنا بود، در بوستون آمریکا با همراهی دکتر مرندی و دکتر عزیزی، انجمن اسلامی پزشکان ایرانی مقیم آمریکا را پایه‌گذاری کرد. در آمریکا تخصص خود را در رشته جراحی و فوق تخصص در جراحی عروق گرفت و همان جا مشغول به کار شد. وضعیت کاری او در سال 57 بسیار خوب بود، درآمد سالانه نزدیک به400  هزار دلار و زندگی در خانه ای ویلایی، به نظر ایده‌آل می‌آمد. زمانی که انقلاب شد، فرزندانش دانشجو و دانش‌آموز دبیرستانی بودند. اما به رغم این که این جا به جایی می‌توانست آینده آن ها را با چالش‌هایی جدی روبه رو کند، اما با فاصله کوتاهی بعد از انقلاب به ایران بازگشت. دکتر کلانتر معتمدی از جراحان بنام ایران بود که در سال 96 از دنیا رفت. عکس از دهه 50 فرودگاه مهرآباد،ایرنا