انقلاب اسلامی ایران بر پایه مبارزه، استقامت و برقراری عدل پیروز شد گفتگوی اختصاصی روزنامه جمهوری اسلامی با سید محمد صفی‌زاده

اشاره
دکتر سید محمد صفی زاده از انقلابیون دوران رژیم ستم شاهی و از مبارزان شناخته شده پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است که در نخستین روزهای پس از پیروزی همراه با مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در زمان سرپرستی ایشان بر وزارت کشو وارد این وزارتخانه شد و در طول سالیان طولانی در مسئولیت‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و حتی ورزشی در دستگاه‌های مختلف به خدمت پرداخت. آقای صفی زاده علاوه بر فعالیت‌های مطبوعاتی، سابقه حضور در هفت وزارتخانه را دارد و از این جهت در حوزه مدیریت کشور فردی شناخته شده است. به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی گفتگویی با ایشان انجام داده‌ایم که مطالعه می‌فرمائید.
***
*ضمن تشکر از وقتی که برای گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی گذاشته‌اید، بعنوان اولین سوال بفرمائید مبارزات سیاسی را از کجا آغاز کردید و اساساً چگونه وارد مبارزات شدید؟


- بسم‌الله الرحمن الرحیم. اولاً تشکر می‌کنم که این فرصت را به بنده دادید که در خدمت شما و روزنامه جمهوری اسلامی باشم. روزنامه جمهوری اسلامی تبلور مطبوعاتی و رسانه‌ای انقلاب عظیم اسلامی ماست و بدون تعارف باید گفت که یادگار همیشگی و ماندگار نظام مقدس ما روزنامه جمهوری اسلامی می‌تواند باشد. من باید اشاره کنم به ماندگاری الگوی روزنامه جمهوری اسلامی و قطره خونی که در لگوی روزنامه است. ماندگاری آن قطره خون عبارتست از اینکه انقلاب ما بر پایه مبارزه، استقامت و خون دادن در راه اسلام و راه شهادت حضرت حسین بن علی(ع) و پیروزی عدل و قسط و نابودی تبعیض و ناهنجاری برپا شده است و روزنامه جمهوری اسلامی هم یادگاری از آن و نمونه کاملی از آن است که می‌توانیم به هفتم تیرماه 1360 که شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی و 72 تن از یاران باوفای ایشان در راه عظمت اسلام، در راه اعتلای نظام مقدس اسلامی توسط گروهک ننگین، سیاه و گرگ‌صفت منافقین شهید شدند اشاره کنیم و یادگار ماندگاری از خود به جا گذاشتند. از آن یادگار ماندگار، یکی هم روزنامه جمهوری اسلامی است که برخاسته از حزب جمهوری اسلامی است. حزبی که در یک زمان و مکان و مقطعی باعث شد این نظام و همه نیروها تحت یک پوشش و چتر واحدی که حزب جمهوری اسلامی ایجاد کرده بود قرار گیرد و از بین اینها نیروهای خادم و خدمتگزاری در مقاطع مختلف، مسئولیت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور را برعهده داشتند.
بنابراین اگر روزنامه جمهوری اسلامی را به عنوان یک تبلور رسانه‌ای می‌دانم، استنادم به همان است که توضیح دادم. من در یک خانواده روحانی بزرگ شدم و پدر من مرحوم آیت‌الله عراقی از علمای بزرگ تهران و نجف بودند. از کودکی با مسائل دینی و مسائل فرهنگی برخاسته از دین و مذهب خودمان آشنا شدم و رشد و نمو پیدا کردم. در مدارس معلمانی مبارز داشتیم از جمله در دبیرستانی که من تحصیل می‌کردم 4 سال مرحوم شهید رجایی معلم ریاضی ما بود. دبیرستانی بود نرسیده به میدان قیام به نام دبیرستان پهلوی که مرحوم شهید رجایی در آنجا دبیر ریاضی بودند. ایشان در بین همه دانش‌آموزان که نزدیک به هزار دانش‌آموز می‌شدند، چون آنجا یکی از مدارس بزرگ تهران و کشور بود، چند نفر را گزینش کرده بود و با آنها درد و دل می‌کرد و راهنمایی می‌نمود. جدا از تربیت خانوادگی من نزد پدرم، مرحوم شهید رجایی مرا با مسائل ریز و درشت سیاسی آن موقع آشنا کرد. ظلم‌های دستگاه را نشان می‌داد و می‌گفت که برای شخص او انشایی بنویسیم. با اینکه دبیر ریاضی بود، علاقمند بود که ما انشاء بنویسیم و در انشاء مسائل جامعه را منعکس کنیم تا دانش‌آموزان دیگر هم بفهمند. از اینجا متوجه قضایا شدیم. در واقع آشنائی من با مسائل سیاسی توسط مرحوم رجایی صورت گرفت. ایشان در مسجد هدایت که در همان چهارراه اسلامبول است و مرحوم طالقانی‌ هم به آنجا می‌آمدند و تفسیر قرآن داشتند فعالیت می‌کرد. به ما می‌گفتند بعد از مدرسه که تعطیل شدید بیایید، ما هم می‌رفتیم در آنجا پای درس مرحوم طالقانی و مرحوم شهید رجایی. اینگونه بود که وارد این عرصه شدیم. کلاس دوازدهم که بودم مرحوم شهید رجایی دستگیر شد. دستگیری ایشان یک تکانی به ما و به دوستان داد که خودمان را کم کم آماده کنیم و علنی‌تر فعالیت کنیم. در کلاس هفت و هشت یکی از همکلاسی‌های ما مهدی رضایی بود. در آن موقع اینها جزء سازمان مجاهدین بودند. البته بعداً روش این سازمان و سبک آنها تغییر کرد و البته روسای آنها از اول هم منافق بودند ولی بعضی از جوانها مثل مهدی رضایی شاید نمی‌دانستند که چه حرکاتی درحال انجام است. ما می‌دانیم که مسعود رجوی خائن و دیگرانی که با او بودند ظاهراً زندان بودند. من اطلاعات دارم چون خود بنده هم دستگیر شدم هرچند طولانی مدت نبود و بیش از یکسال و نیم بود، ولی اینها ظاهراً در زندان بودند ولی آزادی می‌داشتند و برای آنها امکاناتی فراهم می‌کردند. آنها به عنوان اینکه نشان بدهند ما مبارز هستیم زندان بودند، ولی در باطن خودشان از عوامل ساواک بودند و نیروهای انقلابی را معرفی می‌کردند. کم‌کم امتحانات کنکور شروع شد و ما در دانشگاه قبول شدیم. در دانشگاه ملی که الان نام آن دانشگاه شهید بهشتی شده است، آنجا دیگر مبارزات‌ علنی‌تر شد. سال دوم دانشگاه در جمعی از دانشجویان که دوتن از دوستان قدیمی من هم بودند دستگیر شدیم و ما را به کمیته مشترک ضدخرابکاری بردند. ما در دانشگاه تشکیلاتی داشتیم، با اینکه نام دانشگاه را ملی می‌گفتند، اما دانشگاه ثروتمندان و با دانشگاه تهران متفاوت بود. ما آمدیم و مبارزه را کشاندیم داخل دانشگاه ملی. یعنی ما اولین گروهی بودیم که دانشگاه ملی را متبلور مبارزات انقلابی کردیم و رساله‌های حضرت امام (ره) و جزوه‌های انقلابیون و بعضی از مقالاتی را که مرحوم شهید بهشتی از آلمان می‌دادند، در اینجا تکثیر می‌کردیم شروع کردیم به آشنا کردن دانشجویان دیگر با ظلم‌ها و ستم‌های دستگاه و دربار.
*علت دستگیری شما چه بود؟
- علت این بود که ما یک جلسه‌ای داشتیم و قرار گذاشته بودیم تبعیض‌ها را درخصوص اختلافات بین جنوب شهر و شمال شهر بیابیم و به صورت یک فیلم نشان بدهیم تا مردم تکانی به خود بدهند و حرکتی را از این جهت شروع کنیم به این معنی که رژیم ستمشاهی هزار فامیل را سرکار آورده و بقیه مردم در تبعیض و در بی‌عدالتی و فقر زندگی می‌کنند و همچنین فساد را که علنی شده بود به عنوان یک تبلور فرهنگی می‌دانستند. ما گفتیم که باید با آن مبارزه کرد. این جلسه را ما داشتیم و یکی از عوامل نفوذی آنها در بین ما بود و ما هم اطلاعی نداشتیم. اطلاع دادند و نزدیک ساعت دو بعدازظهر در محلی که بودیم آمدند و تک تک ما را دستگیر کردند. چشمهای ما را بستند و بردند و حتی به منازل ما رفتند و خانه‌های ما را تفتیش کردند و کتابهایی را که بود برداشتند و ما به کمیته مشترک ضدخرابکاری بردند.
*دوستانی که با شما دستگیر شدند چه کسانی بودند؟
- آقای دکتر منشی‌زاده که الان در دانشگاه شهید بهشتی معاون آموزشی هستند، آقای مهندس غلامعلی نیک رفتار که یکی از چهره‌های ماندگار هستند و در قضیه انرژی هسته‌ای می‌توانیم بگوییم ایشان یکی از چهار پنج نخبه‌ هستند و متاسفانه که الان مقداری کسالت دارند ولی فعالیت بسیار خوبی داشتند. آقای دکتر سعید بودند که الان ایشان هم در دانشگاه شهید بهشتی مشغول تدرس هستند، دوتا از دوستان دیگر یکی آقای باقری بودند و یکی هم آقای گرامی که بعداً یکی از آنها را در زندان تیرباران کردند. اینها علاوه براینکه با ما فعالیت داشتند، فعالیت‌های عمیق‌تر دیگری هم داشتند. وقتی دستگیر شدند اطلاعات آنها به دست‌شان آمد. ما را 18 ماه زندانی کردند که تا سال 57 ختم شد. من بعداً از زندان درآمدم ولی بقیه را نگه داشتند تا سال 57. آقای مجتهدزاده را سه سال زندانی کردند، آقای مهندس نیک رفتار را دوسال زندانی کردند، بستگی به این داشت که چه اطلاعاتی به دست آورده باشند آنچه به دست آورده بودند ضمیمه پرونده می‌شد. در بازجویی‌ها هم‌ آنچه می‌خواستند اطلاعات نبود چون آنها خودشان اطلاعات را داشتند. نهایتاً انقلاب که پیروز شد بعضی از آنها را دیدیم که در انقلاب هم مسئولیت‌هایی داشتند و دارند از جمله چند تن از اساتیدی که در اینجا هستند و در خیابان ری آب‌منگل هم آقای اتابکی بودند که ارشادهایی هم داشتند یکسری را در آن مکانها دستگیر کردند. یک مدرسه‌ای هم بود که ما در آنجا تدریس می‌کردیم ما را جدا از اینکه چند تا سیلی زدند در آنجا با نگه داشتن در انفرادی شکنجه می‌کردند در واقع آنجا شکنجه جسمی نداشتیم. فقط اول کار اسامی نفراتی را می‌خواستند که با ما دستگیر شده بودند من هم خودداری کردم از اعلام اسامی آنها. البته آنها گفتند ما اکنون این افراد را در اختیار داریم، به این جهت تا حدودی و نزدیک به 24 ساعت ضرب و جرح داشتند، ولی بعضی‌ها را مانند مرحوم شهید رجایی و دیگران را چه شکنجه‌های جسمی سختی کردند. من چنین شکنجه‌هایی نداشتم. چون اطلاعات من برای آنها روشن بود. در واقع آنها چیز دیگری از من نمی‌خواستند.
*مجموع روزهایی که شما در کمیته مشترک بودید تا منتقل شوید به زندان چقدر بود؟
- حدودا! نزدیک به 20 روز بود. ما عادت نداشتیم و سن ما هم حدود 19 سال بود. خود همان ایستادن در آنجا و سروصداها را شنیدن، شکنجه بود. صدای جیغ می‌آمد که واقعی هم بود. اینها از شکنجه جسمی هم برای ما بدتر بود چون ما می‌دیدیم صدای یک خانمی می‌آید که جیغ می‌کشد و کم‌کم صدایش تبدیل به ناله می‌شود و خاموش می‌شود یا اینکه وقتی می‌آمدیم برویم سرویس بهداشتی می‌دیدیم خون‌هایی ریخته شده که اینها خودشان نوعی شکنجه بودند. بعد از اینکه من معاون دادستان انقلاب شدم این شکنجه‌گران را به عنوان اینکه در آنجا مسئولیت داشتم و با مرحوم زواره‌ای کار می‌کردم، اینها را من در آنجا شناسایی کردم. آن زمان دستگیر شده بودند و چون من آنها را دیده بودم، وقتی انکار می‌کردند به آنها می‌گفتم شما نبودید که در آن زمان آمدید و فلان کار را کردید. همه اینها اسنادش موجود است در دادسرای انقلاب اسلامی.
*بعد از اتمام بازجویی‌ها به کدام زندان منتقل شدید؟
- آن زمان تازه زندان اوین را آماده کرده بودند. آلان سالن آن را به هم زده‌اند، سالن اولیه‌ای بود که اینها گروه‌هایی مثل گروه منافقین و امثال آن را اول در آنجا مستقر می‌کردند، بعدها این سالن‌های دیگر را اضافه کردند. ما را اول به آنجا منتقل کردند.
*در زندان با چه کسانی هم بند بودید و با کدام یک از انقلابیون در ارتباط بودید؟
- مرحوم سعیدی و یک دامادی هم داشتند وقتی که علامه جعفری مرحوم شد ایشان نشان دادند، چند تن از آنها بودند که جزء مجاهدین واقعی بودند. برادرزاده مرحوم شریف، همان مجید شریف بود. یک روحانی هم بود که در خیابان ادیب‌الممالک فعالیت می‌کرد و آقای رضایی به ایشان می‌گفتند. آن زمان تازه ملبس به لباس روحانیت شده بود. 11 نفر در یک مجموعه‌ای بودیم که در این چند سال فعالیت می‌کردیم. بعد هم یک مدت ما را بردند به زندان قصر. در آنجا خدا رحمت کند مرحوم حاج‌مهدی عراقی بود، مرحوم عسگراولادی بود و بستگان مرحوم شهید محمد بخارایی. زمانی که می‌خواستند اینجا را جا به جا کنند، دو سه ماه ما را منتقل کردند و بعد دوباره ما را برگرداندند اوین.
*بعد از پیروزی انقلاب شما بیشتر در کدام بخش فعال شدید و اساسا! چرا به سمت ورزش و کار مطبوعاتی کشیده شدید؟
- انقلاب که درحال پیروزی بود، حضرت امام می‌خواستند تشریف بیاورند ایران، کمیته استقبال از حضرت امام تشکیل شد و من عضو کمیته بودم. به دلیل سوابق، من بعداً برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و فوق‌لیسانس و دکترای دانشگاه اوکلاهاما را گرفتم. فوق‌لیسانس را که می‌خواندم آنجا یک مسجدی بود، رفتم داخل مسجد در ایالت غرب آمریکا، یک شخصی به نام دکتر یزدی بود که قرآن درس می‌داد. د رآن زمان مرحوم شهید محمد رواقی که در واقعه حزب جمهوری اسلامی شهید شد، مدیرعامل شرکت فرش بود و در منزل آنها نیز زندگی می‌کردم. بعدها گفتند که شما بیایید لبنان و من از آنجا مستقیماً آمدم دانشگاه لبنان. مصادف شد با جنگ‌های داخلی لبنان، چون من تسلط داشتم به زبان عربی و قبلاً خوانده بودم در آنجا در دانشگاه فعالیت خود را شروع کردم. شاید نزدیک به 20 روز من در منزل امام موسی صدر بودم بدلیل آشنایی که با مرحوم والده با پدر ایشان یعنی آیت‌الله صدر داشتند. ایشان بعداً رفتند لیبی که قذافی ایشان را به شهادت رساند. ما فعالیت خود را در آنجا شروع کردیم. بنده در آنجا همچنین آقای چمران و آقای جلال‌الدین فارسی را دیدم. آقای فارسی در گروه جیش‌الجلدل فعال بود که یک لشکری بودند ولی بیشتر با گروه الفتح هم بود. آقای مهندس چمران در گروه امام موسی صدر بودند که حزب امل اسلامی را در آنجا درست کردند و الان هم شیعیان در آنجا الحمدالله فعالیتی دارند و این فعالیت‌ها به خاطر زحمات همان‌ها است. بعد از اینکه دانشگاه ما را منتقل کردند به مصر من از آنجا هم رفتم به مصر. اول در دانشگاه قاهره بودم ولی بعداً به دانشگاه اسکندریه رفتم. هم در آنجا بودم و هم آمدم به دانشگاه الازهر. هرچند ایرانی نمی‌پذیرفت ولی من رفتم در دانشگاه الازهر و مشغول شدم. مرحوم آیت‌الله بروجردی چهار تا شرط را گذاشته بود در تقریب و دانشگاه هم شروط را پذیرفته بود و یک مقدار دید اینها تغییر کرده بود. این بود که آنجا علوم قرآنی تدریس می‌شد. خلاصه دکتری را گرفتیم و آمدیم ایران و انقلاب درحال پیروزی بود و بدلیل همان سوابق لبنان، به ما در کمیته استقبال حضرت امام معاونت انتظامی را دادند که یکی از بخش‌های سخت آن بود. کار اصلی را هم که خدا رحمت کند مرحوم شهید حاج‌مهدی عراقی در آنجا انجام می‌دادند. گروهی بودند و کمیته‌های مختلفی داشتند که بخش انتظامی آن در دست بنده بود. امام(ره) وارد شدند و بعد مرحوم شهید بهشتی چون با مرحوم شهید بهشتی آشنایی داشتیم و از فعالیتم قبل از انقلاب می‌دانستند، همان نخستین روزها شروع کردند به صحبت کردن با من و یک رایزنی‌هایی هم انجام دادند تا مقدمات تشکیل سپاه پاسداران فراهم شد. من همزمان در آن موقع در کمیته‌های انقلاب اسلامی فعالیت می‌کردم. مسجدی بود به نام طلاچیان که یک پایگاه داشت و در کمیته مرکز خود آیت‌الله مهدوی کنی به دلیل اینکه شخصاً رئیس کمیته‌ها بود فرمودند که من هم خدمت ایشان برسم.
*با شهید بهشتی از کجا آشنا بودید؟
- مرکزی بود در صادقیه تهران و در آب‌منگل، مرحوم گل‌زاده غفوری می‌آمدند در آنجا و همچنین شهید باهنر می‌آمدند. مرحوم شهید بهشتی زمانی که به ایران آمدند به آنجا می‌آمدند و استحضار دارید که رژیم پهلوی از دستش در رفته بود و کتاب‌های تعلیمات دینی زمان شاه را این بزرگان تالیف می‌کردند. خود این اشخاص یعنی آقایان باهنر، بهشتی و غفوری نظارت عالیه داشتند و همین مدرسه رفاه مرکز فرهنگی آنها بود که فعالیت می‌کردند. شهید رجایی هم بعداً هم آمدند و این بود که فعالیت را از آنجا در کنار اینها شروع کردیم. شهید بهشتی با آن تفکر بالایی که داشتند مقدمات تشکیل سپاه پاسداران و تشکیل حزب جمهوری اسلامی را فراهم کردند. یکی از کسانی که بعدها مستقیماً در خدمت ایشان بودم، شخص شهید بهشتی بود. شورای انقلاب جلساتی می‌گذاشت، در این جلسات دو نفر بودیم که صورت‌جلسه‌های محرمانه را تنظیم می‌کردیم، یکی از آنها من بودم. حتی شهادت مرحوم مطهری در فخرآباد هم از همین نوع جلسه بود که منافقین زدند و بعد من حاضر شدم. آن هم یک نوع جلسه شورای انقلاب بود و در منزل مرحوم سحابی بود که منافقین شهید مطهری را از پشت زدند. این بود که در آنجا من با تمام تصمیمات شورای انقلاب و مصوبات شورا بودم و بدلیل اینکه به مبانی حقوقی و مبانی سیاسی و نگارش و امثال آن آشنا بودم با مرحوم شهید بهشتی نیز آشنایی خاص پیدا کرده بودم.
*از مباحث شورای انقلاب صورت جلساتی وجود دارد؟
- بله در دبیرخانه‌ای که در مجلس سابق بود، در آنجا موجود است و خیلی جالب است که مصوبات نزدیک به هفت دوره مجلس هنوز به اندازه مصوبات شورای انقلاب نرسیده است، تازه آن هم با استحکامی که آن مصوبات داشت.
*مصوبات تدوین و چاپ شده است؟
- بله. تمام آنها در دو جلد خیلی دقیق موجود است که من فکر می‌کنم در آرشیو شما هم موجود باشد و خیلی هم قابل استفاده است. بحث‌هایی که در شورای انقلاب تصویب شد هنوز هم لازم‌الاجراست و خیلی هم نو و تازه می‌باشد. شورای انقلاب یکی از دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی بود به دلیل اینکه افرادی که در آن بودند کمیت داشتند ولی کیفیت و خروجی آن خیلی بالا بود.
*شما از سابقون انقلاب هستید و بعد از پیروزی انقلاب هم مسئولیت‌های متعدد داشتید در حوزه‌های مختلف، در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی تا چه اندازه آرمانهایی که انقلابیون اصیل از انقلاب اسلامی انتظار داشتند را محقق شده می‌بینید؟
- من فکر می‌کنم تنها فردی هستم که در سه قوه اگر پست اول را نداشتم، پست دوم داشتم. من در قوه مقننه رئیس سازمان اداری مجلس بودم در مجلس پنجم و ششم. در قوه قضائیه معاون دادستان انقلاب بودم و رئیس شورای زندانها. در قوه مجریه در هفت وزارت خانه یا معاون بودم یا سرپرست. در زمان مرحوم پرورش بنده را به عنوان سرپرست گذاشته بودند در وزارت کشور، در وزارت امور خارجه، در وزارت کشاورزی، در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و در وزارت آموزش و پرورش. اینها جاهایی بوده که من مسئولیت داشتم. در نیروی انتظامی من جانشین رئیس شهربانی بودم و دو سال در کمیته‌های انقلاب بودم و در شورای سیاستگذاری برای تشکیل سپاه هم خدمت مرحوم بهشتی بودم. یعنی فکر می‌کنم تنها کسی که در سه قوه و نیروهای نظامی بود، بدون اینکه بخواهم تعریفی باشد شخص بنده بودم. اما باید با صراحت و صداقت عرض کنم، متاسفانه آن حرکت سریعی که انقلاب داشت نیروهای انقلابی سال 57 در برپایی انقلاب و در سال‌های 57 و 58 داشتند و تا 59 و 60 ادامه پیدا کرد، ادامه نیافت. بدلیل برنامه‌هایی که گروه‌های نفاق داشتند بسیاری از برنامه نویسان ما را به شهادت رساندند. آن نیروها، نیروهای متفکری بودند و برنامه‌هایی داشتند. دلیل دیگر اینکه بعد از جنگ تحمیلی و بعد از پذیرش قطعنامه، رفاه طلبی‌ها و مال‌اندوزی‌ها و شهرت‌طلبی‌ها دست به دست هم دادند و جایگاه و پایگاه مسئولین را از آن حالت خلوصی که قبلاً داشتند خارج کردند. گزینش نیروها صرف نظر از مسائل تعهدی، آمد بر روی مسائل خاصی. یعنی مدیران ما به جای اینکه نگاه کنند ببینند که نیروها ارزشی هستند یا نه. چون متصل به یکی از جناح‌ها بودند انتخاب شدند. بنابر این می‌بینیم که خیلی از مدیران با سابقه خانه نشین شدند یا در مسئولیت‌های خیلی کمرنگ قرار گرفتند و یک سری نیروهای ناشناخته آمدند و مقام مدیریت پیدا کردند. طبعاً این نیروها با اهداف انقلاب آنگونه که باید آشنا نبودند و به نظرمی رسد که یک ترمز خیلی بزرگی کشیده شد. صرف نظر از این که ما در اثر همان جناح بازی و در اثر اینکه نمی‌خواستیم فلان کس باشد و یا فلان کس نباشد، آمدیم رسیدیم به دو دوره دولت آقای احمدی نژاد که من اعتقاد دارم در جهت تضعیف نظام حرکت می‌کرد. ایشان همه ارکان نظام را تضعیف کرد. از راس نظام و پایه اصلی نظام بگیرید تا پائین‌ترین سطح. با اینکه مورد حمایت رهبری هم بودند ایشان. آقای احمدی نژاد مخصوصاً در دور دوم، مردم را از آن راه درستی که داشتند با برنامه‌های غلط خود منحرف کرد. چه شعارهایی داد که تحقق عملی نداشت. نهایتاً به نظرم یکی از ترمزهای قوی که در حرکت قطار انقلاب خلل ایجاد کرد و حتی قطار را متوقف کرد، همین دولت آقای احمدی‌نژاد بود. به تبع آن، چون عملکرد خوبی نداشت، مردم دنبال این بودند به هر کسی که آمد رای بدهند، حالا هر کسی می‌خواهد باشد. این هر کسی آمدنها هم صدمه زیادی به انقلاب زد. یعنی نیامدند گزینش مناسبی انجام دهند. این هم یک دلیل بود چون دیگر نمی‌آمدیم اهداف اصلی امام و انقلاب و انقلابیون و شهدا را دنبال کنیم، می‌گفتیم فعلاً این آقا باشد. حتی نمی‌دانستیم کفه این آقا چه چیزی هست. به نظرم می‌رسد که این روند ادامه داشته تا الآن و این ادامه داشتن موجب شده که الآن بدون تعارف باید عرض کنم شرایط اقتصادی خوب نیست و نهایتاً نیروهایی که می‌خواهند شبیخون فرهنگی بزنند، زمینه را برای اینکه فرهنگ ما را مورد هجمه قرار دهند با توجه به وضعیت اقتصادی و نارضایتی مردم مناسب می‌بینند و در این بستر شروع می‌کنند به فعالیت کردن. این است که از سرعت انقلاب کاسته شده، کم شده و به توقف هم نزدیک می‌شود. اما باز هم باید متکی باشیم به رهنمودهایی که مسئولین صادق ما می‌دهند و اگر عمل کنیم و شناسایی کنیم از همین چاله‌ها در بیاییم و به چاه نیفتیم. در آینده نزدیک ما دوباره انتخابات داریم. قوه مقننه قانون می‌گذارد و آن دستگاه‌ها باید اجرا کنند، وقتی آنها خوب انتخاب نشوند، صالح انتخاب نشوند، نهایتاً پاسخ سوال بسیار خوبی که فرمودید این می‌شود که آن اهدافی که داشتیم و می‌خواستیم محقق نشده است. حضرت امام فرمودند خیلی از مسائل مانده که هنوز مغفول است و پیاده نشده، تازه این برای قریب به 20 سال پیش است حالا که حضرت امام هم نیستند و با اینکه رهبری هم آنقدر تاکید می‌کنند، قطعاً خیلی چیزها هنوز مغفول مانده است.
*به عنوان آخرین سوال، می‌خواهیم نظر شما را بدانیم که چرا اوضاع و احوال مطبوعات خراب است و چه عواملی موجب شده مطبوعات به این روز گرفتار شده‌اند؟
- این داستان شارگونه عمل کردن مسئولین ما نهایتاً گریبانگیر مطبوعات هم شد. ببینید وقتی ما یک روزنامه داریم، بدون تعارف همین روزنامه به نام روزنامه جمهوری اسلامی که فراگیر است و یک روزنامه واقعاً فرهنگی، یک روزنامه واقعاً ارزشی است و در طول حیات خود خوراک همه گروه‌ها و همه نسل‌ها را تامین کرده، مورد بی‌مهری و بی‌توجهی قرار می‌گیرد. زمانی نیروهایی که خواستند کرسی‌های اجرایی کشور را بدست بگیرند تصورشان این بود که توسعه سیاسی یکی از بال‌های توسعه می‌باشد و از پایه‌های آن می‌تواند توسعه رسانه‌ای هم باشد. لذا در را باز کردند، وقتی در را باز کردند خیلی از کارها بی‌حساب و کتاب بدست نااهل‌ها افتاد. یعنی صرفاً با چهار آیتم که طرف مدرک تحصیلی داشته باشد، عدم سوءپیشینه داشته باشد و... می‌تواند بیاید و روزنامه داشته باشد. این کار متاسفانه از سال 76 شروع شد و نهایتاً وقتی سفره مطبوعات را در یک جهت گسترده و کمیت را اضافه کردند کیفیت از میان رفت. ما آنقدر مطبوعات قوی نداشتیم که بتوانیم صد روزنامه در بیاوریم و این باعث شد کیفیت پایین بیاید. نهایتاً حمایت‌های فرهنگی و حمایت‌های مادی هم تمام شد. وقتی روزنامه‌ها تعدد پیدا کردند، اخبار دروغ نوشتند و اخبار غلط نوشتند، اعتماد مردم از روزنامه‌ها و مطبوعات کمتر شد. تشخیص اینکه کدام روزنامه برای آدم‌های قدیمی مفید و تاثیرگذار است، قابل تصور است، ولی نسل جوان می‌آید بر روی گیشه مطبوعات نگاه می‌کند و روزنامه‌ای بر می‌دارد که نمی‌تواند تشخیص بدهد کدام روزنامه موثر بوده و کدام نیست. نهایتاً این باعث شد که جایگاه مطبوعات تنزل پیدا کند و اکنون جایگاه خوبی نیست. مطبوعات ریشه‌دار ما، مطبوعات اصیل ما که اصالت خودشان را با هیچ چیز عوض نمی‌کنند و با افزایش تیراژ عوض نمی‌کنند، می‌گویند ما با همین روش پیش می‌رویم. درحال حاضر غیر از دو سه روزنامه که مستقل هستند و برای نظام کار می‌کنند و برای مردم کار می‌کنند، من دیگر فکر نمی‌کنم که روزنامه مستقلی داشته باشیم. بیشتر مطبوعات شده‌اند بلندگو و تریبون جناح‌ها و گروه ها. شما اگر روزنامه‌ها و هفته نامه‌ها را تقسیم کنید. می‌بینید که اسم بر روی آنها می‌گذارند. مثلاً این روزنامه متعلق به جناح اصولگراست و آن روزنامه متعلق به اصلاح طلبان و... این جناح بازی‌ها و گروه گرایی‌ها مطبوعات ما را به زمین زده است. از آن طرف هم وزارت ارشاد به نظر می‌رسد 10 درصد آن وظیفه و اصالتش را در ارتباط با مطبوعات و پشتیبانی از مطبوعات انجام نداده و نمی‌دهد. کشور ما با 80 میلیون جمعیت باید در روزنامه‌ها تیراژ زیادی داشته باشد. محتوای روزنامه‌ها باید خوب باشد و روزنامه‌های ما از مرزها آن طرف‌تر بروند و اثرگذار باشند در اقتصاد کشور، ولی به نظر می‌رسد که این وضعیت خیلی تضعیف شده است.
*شهید رجایی مرا با مسائل ریز و درشت سیاسی آشنا کرد و ظلم‌های دستگاه پهلوی را برای ما برملا کرد
*برگزاری جلسه‌ای با هدف تهیه یک فیلم برای نشان دادن تبعیض‌های آن روزها عیان جنوب شهر و شمال شهر تهران و بیان فقر و بی‌عدالتی، موجب دستگیری ما توسط ساواک شد
*حرکت سریع انقلاب تا سال 1360 ادامه پیدا کرد و شهادت بسیاری از برنامه‌ریزان و برنامه‌نویسان انقلاب توسط خط فکری نفاق از سرعت این حرکت کاست
*معتقدم دولت‌های نهم و دهم در جهت تضعیف نظام حرکت کرد و رئیس این دولت‌ها همه ارکان نظام جمهوری اسلامی را تضعیف کرد
*شعار توسعه سیاسی درهای بی‌حساب و کتابی را باز کرد و افتادن کار به دست برخی نااهلان موجب پایین آمدن کیفیت مطبوعات شد
سایر اخبار این روزنامه
رئیس جمهور در آیین پایانی جایزه کتاب سال ایران: تقدیر رئیس جمهور از نویسندگان برتر داخلی و خارجی دکتر ظریف: اروپایی‌ها در مورد FATF شرط مطرح نکردند همزمان با پنجمین روز از دهه مبارک فجر وبا حضور معاون اول رئیس‌جمهور چند ین طرح صنعتی وعمرانی دراستان همدان افتتاح شد به رهبری هادی عامری و مقتدا صدر؛ مخالفت دو فراکسیون عمده مجلس عراق با حضور نظامی آمریکا انقلاب اسلامی ایران بر پایه مبارزه، استقامت و برقراری عدل پیروز شد گفتگوی اختصاصی روزنامه جمهوری اسلامی با سید محمد صفی‌زاده وزیر نفت ادعاهای مربوط به مخالفت با امضای قرارداد با شرکت‌های روسی و چینی را تکذیب کرد خاخام یهودی: گفتگوهایی برای تاسیس کنیسه و رستوران یهودیان در امارات داریم ساخت مسجد شیخ احمد الطیب و کلیسای پاپ فرانسیس در امارات کلید خورد اردوغان: برای ورود به سوریه اجازه نمی‌گیریم! آمریکا باید نظارت شود نه ایران برگزاری نهمین نشست محفل انس یاران انقلاب اسلامی در تهران مترو تهران 22 بهمن رایگان است معاون تعاون و امور اجتماعی بنیاد شهید: ساماندهی گلزارهای شهدا تا تدوین دستورالعمل جدید متوقف شد