گفتگوی اختصاصی روزنامه جمهوری اسلامی با دکتر سید کاظم اکرمی به‌مناسبت چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران داستان یک انشاء در مدرسه مرا وارد مسیر انقلاب کرد

اشاره
دکتر سید کاظم اکرمی از مبارزین و انقلابیون دوران رژیم ستم شاهی است که پس از پیروزی انقلاب مسئولیت‌های مختلفی را برعهده داشت. سید کاظم اکرمی، در 3 شهریور سال 1319 در شهر "همدان" متولد شد، تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش گذراند و سپس به تهران آمد و در "دبیرستان دارالفنون" دیپلم گرفت. وی در سال 1374 موفق به دریافت دکترای برنامه‌ریزی درسی از "دانشگاه تربیت معلم" شده و به تدریس در آن دانشگاه مشغول گردید. وی هم‌چنین دارای تحصیلات حوزوی به میزان "سطح" می‌باشد. سید کاظم اکرمی از جوانی ضمن فعالیت‌های فرهنگی به فعالیت سیاسی نیز روی آورد و در اوایل سال 1351 دستگیر و به زندان افتاد و پس از طی دوران زندان در "همدان" و "سنندج" در اواخر همان سال آزاد شد، پس از آن نیز به دلیل همکاری با "گروه ابوذر" و تکثیر اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) در سال 1352 دستگیر و به زندان افتاد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 28 مرداد 1358، برای تدوین قانون اساسی، به عضویت مجلس خبرگان قانون اساسی درآمد، و پس از اتمام دوره قانون‌گذاری به ریاست و معاونت دانشسرای راهنمایی منصوب و طی سال‌های 1359-1357 ریاست سازمان آموزش و پرورش استان "همدان" را بر عهده گرفت. پس از آن در سال 1360 به عنوان نماینده مردم "بهار" و "کبودرآهنگ" همدان، به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در سال 1363 به عنوان وزیر آموزش و پرورش مشغول فعالیت شد. وی پس از اتمام مسئولیت به دانشگاه تربیت معلم رفت و به تدریس اشتغال یافت. وی مشاور عالی وزیر آموزش و پرورش در دولت یازدهم و ریاست موسسه آموزش عالی ارشاد دماوند را در کارنامه خود دارد. در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با ایشان گفت‌و‌گویی انجام داده‌ایم که به شرح زیر است.
***
*آقای اکرمی از شما بخاطر وقتی که برای این گفت‌و‌گو گذاشته‌اید تشکر می‌کنیم. به مناسبت چهلمین سالگرد دهه فجر انقلاب اسلامی خدمت شما رسیده‌ایم تا درباره دوران مبارزه علیه رژیم ستم‌شاهی و سایر موضوعات مربوط به انقلاب صحبت کنیم. بعنوان اولین سوال می‌خواهیم از شما بپرسیم چگونه وارد مبارزات شدید و مبارزات را از کجا شروع کردید؟


- بسم‌الله‌ الرحمن الرحیم. همانطور که در کتاب خاطراتم نوشته‌ام زمینه خانوادگی من در دوران مصدق وضع خاصی داشت، سه دایی مادری من اگرچه آدمهای خیلی باسوادی نبودند اما به شدت میهن‌دوست و دشمن خارجی و طرفدار استقلال و آزادگی کشور بودند. پدرم نیز با این که پنج کلاس بیشتر درس نخوانده بود، همین روحیات را داشت و به‌مناسبت‌هایی از مدرس، میرزاکوچک‌خان، میرزاده عشقی، عارف قزوینی به عنوان مردان آزادیخواه ایران یاد می‌کرد و قصه‌های مختصری از آنها برای من و برادرم می‌گفت. بعد که سروصدای مصدق به‌عنوان یک سیاستمدار ایران‌دوست و ضدانگلیسی بالا گرفت، بحث‌های خانوادگی ما هم بالا رفت. مادر مادرم هرهفته یک شب روضه داشت، دایی‌ها جمع می‌شدند آقایانی هم برای روضه می‌آمدند. آقایان هم که نوعاً طرفدار آیت‌الله‌ کاشانی بودند با دایی‌ها که طرفدار مصدق بودند به بحث می‌پرداختند و گاهی به اوقات‌تلخی طرفین می‌کشید. خوب اینها در فکر من اثر می‌گذاشت. یکی از دایی‌ها 30 تیر کفن‌پوشان به تهران آمد. در همان سال‌ها که بنده کودک بودم به‌ویژه ایام تابستان که مدرسه تعطیل بود، روزها می‌رفتم محلی که مردم برای تلگراف‌ زدن (جلو اداره پست و تلگراف) جمع می‌شدند و در حد کودکیم می‌شنیدم و از شور و شوق مردم لذت می‌بردم.
روزگار گذشت و من به سال آخر دبیرستان نزدیک شدم. دایی خودم که قبلاً برای تحصیل به تهران آمده بود مرا هم به آمدن به آن شهر تشویق کرد. پذیرفتم، آمدم و در دارالفنون ثبت‌نام کردم. داستان یک انشاء در این مدرسه در سرنوشت من تاثیر بسزایی گذاشت. داستان این بود که فردی انشایی نوشته بود و در عظمت امیرالمومنین به آخر آیه سوره «نبا» اشاره کرده بود و می‌گفت اهل‌سنت در قیامت می‌گویند‌ای کاش خاک پای امام علیه‌السلام بودیم، بنده اعتراض کردم، گفتم بجای این استدلال چرا نمی‌گویی از علی‌(ع) نهج‌البلاغه مانده است با این همه مطلب (حالا خودم هم مطالب بسیاری از نهج‌البلاغه را نخوانده بودم) زنگ تفریح زده شد و به محوطه مدرسه برای لحظاتی تفریح آمدیم. جوانی جلو آمد و پرسید شما این مطالب را از کجا می‌گویی؟ گفتم کم و بیش شنیده‌ام. این دانش‌آموز مرحوم محمد بسته‌نگار بود که بعدها داماد مرحوم‌ آیت‌الله طالقانی شد. ارتباط من و بسته‌نگار بعد از اینکه شبی مرا به مسجد هدایت برد و اوضاع زیبای مسجد را دیدم و سخنان تازه آقای مهندس بازرگان را به‌مناسبت یکی از اعیاد مناسبتی شنیدم محکمتر شد.
بعد از کنکور بنده وارد دانشسرایعالی شدم، بسته‌نگار به دانشکده حقوق رفت. ضمناً در دانشسرایعالی با تراب حق‌شناس دوست شدم. ما و دوستان دیگرمان مرحوم محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان بودیم. قرار گذاشتیم عصرهای جمعه کوی امیرآباد جمع شویم و هرکس مطلبی در مورد سوره توبه مطالعه کند و برای دوستان بازگو نماید. بعد از اتمام این جلسه سوار تاکسی می‌شدیم و به منزلی در کوچه قائن (شمال خیابان فعلی مجاهدین اسلام) که محل سخنرانی حضرات آقایان طالقانی، مطهری و گلزاده غفوری بود می‌رفتیم.
*سازمان مجاهدین در آن تاریخ شکل گرفته بود؟
- نه، چنین سازمانی در آن روزگار مطرح نبود. فقط به یاد دارم پس از فوت آیت‌الله العظمی بروجردی، افراد نامبرده بالا و شاید یکی دو نفری که نامشان را به یاد ندارم، جمع شدیم، رفتیم قم خدمت حضرت امام. مرحوم بسته‌نگار از ایشان پرسید روش مبارزه شما چیست؟ ایشان هم در یک جمله کلی فرمودند روش ما اسلام است.
سال 1342 بنده در رشته روان‌شناسی فارغ‌التحصیل شدم و برابر قانون باید به همدان می‌رفتیم و معلم می‌شدم و چنین هم شد. تذکر یک نکته را لازم می‌دانم و آن اینست که تابستان‌ها وقتی برای دیدن خانواده به همدان می‌آمدم و از مرحوم آیت‌الله طالقانی خداحافظی می‌کردم ایشان می‌فرمود به حضرت آیت‌الله آخوند همدانی سلام مرا برسان چون من مدتی شاگرد آن بزرگوار بودم.
*پس از بازگشت به شهر همدان فعالیت‌های سیاسی را ادامه دادید؟
- دو سال اول کار و فعالیتی جز تدریس نداشتم، بعدها که با افراد همفکر آشنا شدم به فعالیت‌های فرهنگی دینی پرداختیم. این همفکران آقایان محمود آزادیان، حسن مشتاق و محمد صالح مدرسه‌ای بودند. در مساجد گوناگون شهر جلساتی برقرار شد و کم‌کم دانش‌آموزانی (که قبلاً با پدرانشان آشنا و در خانه‌های آنها جلسه برپا شده بود) به مساجد آمدند. چندسالی طول کشید و بحمدالله جلسات نسبتاً باشکوهی تشکیل می‌شد. بعدها شنیدیم فردی به نام آقای علی آقا محمدی هم در مسجدی به نام آقاجانی بیک جلساتی تشکیل داده است. بنده احساس کردم ممکن است بین دو جلسه بعداً رقابتی پیش آید که مفید نباشد در نتیجه به دوستان گفتم شخصاً به ادامه جلسات خودم راضی نیستم، هر کس می‌خواهد برود جلسه آقا محمدی، آنجا هم کسانی از قم و تهران می‌آیند، استفاده کند. دوستان اصرار به حفظ جلسه کردند و بنده نپذیرفتم. بعضی گفتند حالا هرگاه لازم بود شما بیائید جلسه آقای آقا محمدی سخنرانی کنید، گفتم اشکالی ندارد. البته به دلایلی که لزومی به گفتن آن نمی‌بینم، میهمانان جلسه آقای آقا محمدی در زمان حیات پدرم، میهمان پدرم بودند و بعد از اینکه خودم زندگی مستقل پیدا کردم میزبان همگان بودم. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، حضرت آیت‌الله امینی، مرحوم دکتر باهنر، مرحوم فخرالدین حجازی و... هر یک شبی را میهمان بنده بوده‌اند.
به مطلب دیگری می‌رسیم که سرنوشت مرا تغییر داد. شبی در مسجد آقاجانی بیگ نمایشنامه‌ای اجرا شد به نام «جرقه در آتش» بعد از اتمام جلسه به منزل پدرم که میهمان بودم رفتم، ساعت 9 شب بود که در را زدند و مادرم پس از رفتن به در منزل برگشت و درحالی که میلرزید گفت دو سه پاسبان آمده‌اند تو را می‌خواهند، بلند شدم، رفتم، مرا با خود به منزل شخصی‌ام بردند و هرچه کتاب داشتم به هم ریختند و تعدادی از آثار دکتر شریعتی را جمع کرده و همراه بنده بردند. حدود نیمه شب مرا به زندان همدان تحویل دادند. مدت یکماه و نیم زندان همدان بودم و آخر اسفند سال 51 دو هفته‌ای در زندان سنندج بسر بردم و بالاخره دو سه روز به عید پنجاه و دو با قید وثیقه آزاد شدم.
*دستگیری مجددی هم داشتید؟
- ماجرای دیگری سبب دستگیری در سال 52، و باقی ماندن تا شهریور 56 در زندان اوین و قصر در تهران شد.
*این دستگیری به چه علتی بود؟
- چیزی نمی‌گفتند، فقط حدس می‌زدم کسانی قبل از من دستگیر شده و اعترافاتی درباره‌ام کرده بودند دو روزی شکنجه‌های گوناگونی را متحمل شدم، تا از ندافی‌ها شنیدم بچه‌های نهاوند را گرفته‌اند بعد از دستگیری آن عزیزان شکنجه سختی دیدم و در اثر خوردن شلاق به چشمم کمی کوتاه آمدند مرا با یکی از آن عزیزان به نام شهید منشط روبرو کردند. پرسیدند اکرمی وقتی به نهاوند می‌آمده چه کرده، گفت جزوه‌ای به نام توحید تهیه کرده بود و آنرا به ما درس می‌داد، گفتند راجع به اسلحه بگو. گفت ما رفتیم همدان از او خواستیم برای ما اسلحه تهیه کند، گفت من اهل اسلحه نیستم و با کارهای مسلحانه ارتباط ندارم. اینجا بود که شکنجه‌های بنده تمام شد.
*بچه‌های دماوند مسلح بودند؟
- شنیدم آنها رفته بودند قم، که با زور اسلحه پاسبانها را بگیرند و موفق شده بودند، اما متاسفانه در زندان هم فرصت شنیدن کامل ماجرا از آن عزیزان شهید نشد.
*در این دوران از زندان چه نوع شکنجه‌هایی صورت گرفت؟
- شکنجه‌ها وصل باتوم برقی به همه اعضای بدن، زدن شلاق بیشتر به کف پاها و عصبانیت بازجو و ضربه به همه جای بدن بود. البته بعدها دستگاهی به نام آپولو آوردند که زندانی را روی آن قرار می‌دادند و کلاهی آهنی بر سرش قرار می‌گرفت که دیگر صدا و فریاد او هم شنیده نمی‌شد.
*چه کسانی با شما در اوین هم سلول بودند؟
- آقای دکتر شیبیانی، آقای دکتر حسن اسلامی لاری، حجت‌الاسلام جناب آقای حجتی کرمانی، حجت‌الاسلام جناب آقای معادیخواه، مرحوم حجت‌الاسلام فاکر، آیت‌الله محمدعلی گرامی، دکتر سید محمد میلانی، آقای دکتر علیمحمد بشارتی.
*چه سالی آزاد شدید؟
- بنده دو سال محکوم بودم و باید سال 54 آزاد می‌شدم، اما بنده و همه کسانی را که باید آزاد می‌شدند از قصر به اوین بردند و گفتند آزادی مرغی بود که از درخت پرید، البته بعد از 6 ماه شروع کردند به آزادی افراد، ولی این آزادی نصیب من نشد، دو سال دیگر مرا نگه داشتند و می‌گفتند باید همکاری کنی. خوشبختانه من در این چهار سال به عنایت الهی دچار سردردی شده بودم که عده‌ای از بچه‌ها از آن خبر داشتند و من در جواب درخواست همکاری آنها می‌گفتم دچار سردردی هستم، که اگر هم آزاد شوم کاری از من بر نمی‌آید، بهر صورت پانزده شهریور سال 1356 پس از چهار سال و سه ماه آزاد شدم. بعد از رفتن به همدان، چون از آموزش و پرورش اخراج شده بودم، ناچار سعی کردم کاری به دست بیاورم و مشکلاتم را حل کنم.
*یعنی از فرهنگ بیرون آمده بودید؟
- بیرونمان کرده بودند. در نتیجه مدتی در یک کارخانه قند حبه سرپرستی کردم و بعد به کارخانه دیگری که محصولات پلاستیکی می‌ساخت و متعلق به دوستان بود رفتم. پائیز 1357 بعد از تبعید امام به پاریس، فضا بازتر و بازتر می‌شد، در نتیجه شهید آیت‌الله مدنی از تبعید به همدان برگشت و با استقبال پرشور مردم مواجه شد. پس از استقرار آن مرد الهی دوستان دانشگاهی و آموزش و پرورش طرفدار انقلاب دور ایشان جمع شدند. با هدایت ایشان و آن جمع کارها پیش رفت و سرانجام به 22 بهمن پنجاه و هفت رسیدیم و انقلاب پیروز شد.
بعد از انقلاب دوستان درصدد تغییر مدیر کل آموزش و پرورش بودند، بنده بعد از ملاحظه پرونده او و اینکه سبب گرفتاری کسی به دست ساواک نشده بود گفتم بگذارید همین فرد به کار خود ادامه دهد و تا بنده به مجلس خبرگان قانون اساسی نرفته بودم او مشغول کار خود بود. (افسوس که نامش را فراموش کرده‌ام)
در تابستان 57 قصه تشکیل مجلس خبرگان پیش آمدکه با اصرار بعضی استادان، نامم را نوشتم و با توجه به عکس بنده که کنار شهید مدنی بود و آشنایی همه معلمان راهنمایی استان (که قبل از ا نقلاب ناچار بودند یک هفته در درس‌های روان شناسی و مشاوره بنده حضور داشته باشند) و مرا به همین جهت می‌شناختند، رای آورده و راهی مجلس مذکور شدم.
*آقای دکتر با توجه به سابقه فرهنگی که شما داشتید و دارید، می‌خواهم بپرسم انقلابیون چه دغدغه‌های فرهنگی پیش از پیروزی داشتند و کدام موضوعات فرهنگی را از انقلاب انتظار داشتند و می‌جستند؟
- دغدغه‌های فرهنگی ما همانها بود که در آثار شهید مطهری، علامه جعفری و علامه استاد محمدرضا حکیمی (خدا سلامتشان بدارد) بچشم می‌خورد. عمل به فرهنگ اسلامی در حد بسیار بالا. عدالت، برابری همه مردم نزد حکومت، نبود هیچ نوع تبعیض، آزادی، آنهم آزادی انتقاد از مسئولین حکومتی، توجه مسئولین به انتقاد حق و رفع آن، ببینید ما خواستار حکومتی مسانخ و هم‌جنس حکومت امام علی علیه‌السلام بودیم، جایی که در پرداخت بیت‌المال بین خواهرش و خانمی که خادم آن خواهر بود تفاوتی نباشد، حکومتی که حق مخالفین و منتقدین از بیت‌المال بریده نشود. ما همه آزادیها و رفع ستم از انسانها و ساخت جامعه‌ای که هم دنیایش آباد باشد و هم آخرتش را در قرآن و رفتار پیامبر و علی علیهم‌السلام داریم، اما آیا اینها امروز مورد عمل است؟ خواننده باید قضاوت کند.
آزادی بحث و نقد و انتقاد در ماههای اول انقلاب را از تلویزیون شاید از یاد نبرده‌ایم. شهید بهشتی یکطرف و کیانوری‌ یا بابک زهرایی طرف دیگر. چه روزهای طلایی. شهید بهشتی با آرامش نقدها را می‌شنید و بدون کمترین خشونت پاسخ می‌داد.
*آقای دکتر شما در سخنانتان اشاره‌ای کردید به برخوردی که آیت‌الله شهید بهشتی با مخالفین اعتقادی داشت و تلویزیون هم بارها این مناظره‌ها را پخش کرده است، می‌خواهم بپرسم با توجه به اینکه ما چنین تجربه عملی را از شهید بهشتی دیده‌ایم، چرا اکنون این روش را نمی‌پسندیم و یا اینکه چه شده این روش شهید بهشتی در مناظره با مخالفانشان را کنار گذاشته‌ایم و به سمت برخوردهای خشن سوق پیدا کرده‌ایم؟
- در این سالهای طولانی تحولاتی رخ داده است که جای بحث طولانی دارد، اما کسانی به مسئولیت‌ها رسیده‌اند که اصولاً فکر خود را درست‌ترین فکر می‌دانند، ما در سالهای دراز گذشته یا ندیدیم کسی بیاید و اعلام اشتباه کند و یا بسیار معترفان به اشتباه‌ اندک بوده‌اند، بلی فقط رئیس دولت اصلاحات در دانشگاه گفت زنده باد مخالف من. اما در انتخابات مجلس چه تعداد افراد مومن، درستکار و دلسوز را به جرم انتقاد رد صلاحیت کردیم، حتی برادر شهیدی را به جرم انتقاد در وسط دوره نمایندگی اخراج کردیم. پیامبر بزرگوار جمله‌ای دارند که می‌فرمایند: «ادبنی ربی فاحسن تادیبی ثم فرض الی امرالدین والامه لیسوس فی عباده» یعنی خداوند اول مرا تربیت و ادب کرد، ادبم را هم به کمال رساند بعد اداره امت را به من سپرد. در اینمدت چقدر بفکر تربیت نماینده مجلس، وزیر، و مدیرکل و استاندار و... بوده‌ایم؟ اصلاً معیاری برای این مسئولیت‌ها داریم، فکری برای اصلاح امور داریم؟ ما گرفتار بلیه روزمرگی شده‌ایم و تا برنگردیم و اشتباهات گذشته را جلوی چشم خود قرار ندهیم و برای رضای خدا و خشنودی این مردم که همه از آنها تعریف می‌کنیم قدم اساسی و محکم اصلاحی برنداریم وضع تغییر نخواهد کرد.
*در آرمان‌های امام خمینی امید زیادی به نسل جوان برای تداوم بخشیدن به نظام جمهوری اسلامی وجود دارد و قاعدتاً این آرمان‌ها باید در کتب درسی گنجانده شود، ارزیابی شما از متبلور شدن این آرمان‌ها در کتب درسی آموزش و پرورش چیست؟ این سوال از آن جهت است که شما سابقه طولانی در آموزش و پرورش دارید و ما اکنون در آستانه چهل سالگی انقلاب قرار داریم.
- آرمانهای امام خمینی که همان آرمانهای اسلام بوده و هست، از ابتدای انقلاب به تدریج در کتابهای درسی گنجانده شده است و روز بروز هم تلاش بیشتری برای ارائه بهتر آنها بعمل آمده است، اما مگر کتاب درسی بدون معلم علاقمند و راضی و مدیران شایسته و نظارت پیوسته می‌تواند اثر لازم را داشته باشد؟ معلمان با همه همت و ایثاری که در جنگ نشان دادند، هم آن روز و هم امروز از تبعیض در حقوقشان در مقایسه افراد همسن و سوادشان در سایر وزارتخانه‌ها رنج برده و می‌برند. یک نکته را هم اضافه کنم که در دوره اصلاحات به کمک دو نفر از دوستان تحقیقی در نحوه کاربرد مطالب امام در کتابهای درسی انجام دادیم، معلوم شد که بیشتر از مطالب سیاسی امام استفاده شده است تا مطالب تربیتی و اخلاقی. حالا کِی اینکار صورت گرفته دقیقاً نمی‌دانم. در زمان مسئولیت بنده که مسئول کتب درسی به این نکات توجه داشته، بهر صورت امیدوارم این وضع اصلاح شده باشد. البته در کمی موفقیت آموزش و پرورش، تاثیر فضای مجازی داخل و خارج را هم باید کاملا لحاظ کرد. نکته‌ای که باید اضافه کنم همراهی همه مسئولان کشور در رعایت مسائل تربیتی است که این نکته در سند تحول هم آمده است، اما چند نفر از مسئولان گوناگون تربیتی سند تربیت را خوانده و خود را مسئول می‌دانند؟ ناظرین بر وزارت آموزش و پرورش کیانند؟ آیا مسیر حرکتی تربیتی دائماً مورد ملاحظه است؟
*آیا خود شما در این زمینه مسئولیت ندارید؟ به هرحال در زمان تدوین کتب درسی شما مسئولیت داشتید؟
- اگر این اتفاق در زمان مسئولیت بنده رخ داده هم بنده عذر می‌خواهم و هم آقای دکتر حداد عادل باید عذرخواهی کند. اما در این چهل سال کتابهای درسی تغییر زیادی کرده است، باید کار بررسی شود نکته‌ای را که لازم می‌دانم بنحو کوتاه عرض کنم تغییر و تحول در همه ارکان آموزش و پرورش بود که بنده هنگام رای به نمایندگان (سال 63) قول دادم و بحمدالله با کمکی که بعداً از شورایعالی انقلاب فرهنگی خواستم در این مورد موفق شدم.
شورا مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی را مسئول اینکار کرد و ایشان هم با همکاری معاونین وزارت و بعضی از استادان دانشگاهها ظرف مدت دو سال «طرح بنیادی تغییر نظام آموزشی جمهوری اسلامی ایران» را نوشت برای نگارش یک برنامه خوب آقایان در روزگار جنگ با کمک دولت به ژاپن، هند، شوروی و آلمان سفر کردند و از تجربیات خوب جهانی در کنار نظام تربیت اسلامی بهره گرفتند. کاری کردند که فراموش نمی‌کنم بعضی از آگاهان به تعلیم و تربیت آن روزگار آنرا با ارسال نامه برای بنده مورد تشویق قرار می‌دادند و اگر آن کار از آغاز شروع شده بود وضع معلم هم رو براه بود آثار نیکویش امروز معلوم بود، اما افسوس که این اتفاق نیفتاد.
*این طرح چه زمانی کنار گذاشته شد؟
- بعد از بنده، علیرغم مخالفت‌ها بالاخره مدتی بعضی از بخش‌های پایانی آن اجرا شد و آثار خوبی هم داشت اما چون بخش‌هایی درست عمل نشد، پس از مدتی کاملاً تعطیل شد.
*آقای دکتر از سال 1363 شورایعالی انقلاب فرهنگی مشخصاً در کشور دایر شد، شما کدام دوره از شورایعالی انقلاب فرهنگی را مقصر اصلی اجرا نشدن طرح تغییر بنیادین نظام آموزش و پرورش می‌دانید؟
- شورایعالی با توجه به مشغله زیاد و گرفتاریهای دیگر طبعاً نمی‌تواند هر جا جلسه‌ای که تشکیل می‌دهد بپرسید بحث قبلی به کجا رسید. این وظیفه دبیرخانه و دبیر شورایعالی است که باید طرحها و بحث‌های نیمه‌تمام را به شورا بیاورد و بعد از تصویب، اجرای آن مصوبات وظیفه ستاد انقلاب فرهنگی و شخص دبیر شورا است. اجمالاً عدم موفقیت آموزش و پرورش را معلول عوامل زیر می‌دانم:
1- اولویت عملی و بودجه‌ای به آموزش و پرورش ندادن، شعار و سخنرانی زیاد است اما در عمل عدم رضایت شغلی معلمان کار را کم‌اثر می‌کند. در مورد مدارس غیردولتی اگرچه تعدادی از آنها در تربیت نسل جوان موفقند، اما اولاً همه آنها موفق نیستند وانگهی میزان اثر‌گذاری حدود 90 درصد مدارس دولتی است که اثر تربیتی چندان روی نسل جوان ندارند.
2- شایسته سالاری در انتخاب مدیران درصد بالایی ندارد. مخصوصاً در بسیاری از استانها نمایندگان مجلس سعی در مدیریت دوستان خود دارند و این هم از مشکلات آموزش و پرورش است.
3- در چند سال اخیر سوءاستفاده مسئولان رده بالا، گروه بازی، باندبازی و... نسل جوان را از تربیت اسلامی دورتر کرده است.
4- بیکاری نسل جوان، انگیزه‌ای برای درس خواندن و تربیت‌یابی و تربیت‌پذیری باقی نگذاشته است.
مسائل بسیار فراتر از اینها است، اما دو صد گفته چون نیم کردار نیست.

*داستان یک انشاء در مدرسه در سرنوشت من تاثیر بسزایی گذاشت، انشایی که در نقد به آن خواستار توجه به سخنان مولای متقیان در نهج‌البلاغه شدم
*در همدان میزبان انقلابیون وقت مانند حضرات آیات خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی، امینی، دکتر باهنر، مرحوم فخرالدین حجازی و... بودم
*سال 1352 و در دومین دستگیری با اینکه محکوم به دوسال زندان شده بودم، ساواک مرا چهارسال و سه ماه در زندان نگه داشت
*بعد از آزادی از زندان، چون از آموزش و پرورش اخراج شده بودم مدتی در کارخانه‌های دوستان کار کردم
*کسانی که به مسئولیت‌ها رسیده‌اند فکر خود را درست‌ترین فکر می‌دانند و در این سال‌ها ندیده‌ایم کسی از اشتباهات عذرخواهی کند. چرا افراد مومن، درستکار و دلسوز را به جرم انتقاد رد صلاحیت‌ کردیم؟
سایر اخبار این روزنامه
افتتاح طرحهای مختلف اقتصادی، عمرانی و خدماتی در کشور به مناسبت دهه فجر وزارت اطلاعات: شبکه اخلال درنظام اقتصادی با73شرکت صوری متلاشی شد رئیس سازمان انرژی اتمی خبر داد کشف معادن آهن و مس، همزمان با اورانیوم 15 بهمن 1357 گفتگوی اختصاصی روزنامه جمهوری اسلامی با دکتر سید کاظم اکرمی به‌مناسبت چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران داستان یک انشاء در مدرسه مرا وارد مسیر انقلاب کرد با نقض قوانین بین‌المللی ترامپ ونزوئلا را به مداخله نظامی تهدید کرد سفرابهام برانگیز پاپ به امارات و عربستان بدون اعتنا به جنایات جنگ یمن بانک مرکزی: ایران چک‌های جدید از 15 بهمن توزیع می‌شود مدیرعامل فولاد مبارکه: توسعه متوازن گروه فولاد مبارکه راهبرد اساسی این شرکت است‏ رئیس کل گمرک: تراز تجاری امسال یک میلیارد دلار مثبت شد پیامدهای تقابل روسیه و آمریکا اشتغال برای مددجویان بهزیستی؛حدود 43هزار فرصت شغلی در سال 97 سازمان سنجش آموزش کشور اعلام کرد: ثبت‌نام کنکور سراسری 98 از 24 بهمن آغاز می‌شود ژست حقوق بشری به فرانسه نمی‌آید