«ابتکار» از تعارض بین واژه‌های جناحی و فراجناحی در ادبیات سیاسی کشور گزارش می‌دهد

فراجناحی یا فرار از مسئولیت حزبی
الهام برخوردار
دولت فراجناحی‌ عبارتی است که مدت‌هاست در ادبیات سیاسی کشور وارد شده و در‌واقع بین گروه‌های سیاسی کشور فراجناحی بودن تبدیل به موضوعی چالش‌برانگیز شده است. دولت‌ها متاسفانه بعد از هر انتخاباتی اعلام می‌کنند که ما دولت فراجناحی هستیم. آیا منظور از دولت فراجناحی، دولتی است که لزوماً کابینه‌اش از چند جناح و گروه سیاسی باشد؟ در یک نظام دموکراتیک هیچ فردی بدون تکیه بر یک جناح و یا حزب با مرزهای شفاف و معین نمی‌تواند مدعی به‌دست گرفتن قدرت باشد. اما چه اتفاقی رخ می‌دهد که در یک نظام سیاسی و تفکر سیاسی یک ملت جناحی بودن به یک ضدارزش تبدیل می‌شود؟ این امر چه آسیب‌هایی را متوجه جامعه می‌کند و خود جناح‌ها و احزاب در به وجود آمدن چنین تفکری تا چه اندازه مقصر هستند؟
مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه و فعال سیاسی در‌این‌باره به «ابتکار» گفت: ادبیات سیاسی در ایران یک ادبیات بحران‌زده است و در لایه‌های گوناگون خود دچار بحران‌های متعدد است. در این صورت است که مفاهیم از هویت خود تهی می‌شوند و در غالب برداشت‌های شخصی و گویش‌های فردی و قبیلگی قرار می‌گیرد. اینجا است که هر‌کس بنا به ادراک خود در تعریف مفاهیم به بیان موضع می‌پردازد. باید توجه داشت که همین بحران مفاهیم، بحران گفتمانی را به وجود می‌آورد. در ادامه این بحران گفتمان، بحران‌های متعدد اجتماعی و سیاسی و به موازات آنها حتی بحران‌های اقتصادی، سیستمی، ارزشی، انسانی و حتی حقوقی به وجود می‌آید.


این استاد دانشگاه با اشاره به آسیب‌های چنین تفکری در جامعه سیاسی، خاطرنشان کرد: ادبیات سیاسی در ایران ایدئولوژیده شده است. جناح داشتن به معنای حوزه معنادار و تعریف‌پذیر اندیشگی و فرهنگ حاکم بر رفتار فردی و کنش اجتماعی در غالب این مرز مشخص اندیشگی است. هیچ‌کس نمی‌تواند خود را در یک زیست‌بوم فکری معین با معنای مشخص و تعریف علمی از این معنا در قالب شاخص‌گذاری و ابعادشناسی جبهه فکری خود وارد رفتار و کنش شود. اگر اینگونه باشد به بی‌ریشگی می‌انجامد که این بی‌ریشگی به اندک‌سالاری و اولیگارشی ختم می‌شود. درنهایت نتیجه این اندک‌سالاری برای حفظ قدرت، دزدسالاری است لذا نمی‌توان بدون جبهه و جناح بود.
مسئولان در نقش پذیرفته‌‌شده فراجناحی هستند
این فعال سیاسی در ادامه افزود: باید توجه داشت که در کنار این جبهه و جناح، مسئله نقش پیش می‌آید. نقش به این معنا که زمانی که کاندیدای ریاست‌جمهوری از یک جناح خاص به قدرت رسید، باید مرزهای اندیشگی آن جناح، هدف‌گذاری‌ها و شعارهایی که در غالب آن جناح مطرح کرده است مورد توجه قرار دهد و دیگر جناح‌های سیاسی به حرمت رای مردم به او، در یک نظام دموکراتیک، آن نظام اندیشگی را در یک زمان معین غالب بداند.
هیچ مسئولی در یک نظام دموکراتیک بدون تکیه بر یک جناح و یا حزب نمی‌تواند مدعی به‌دست گرفتن قدرت باشد.
مطهرنیا تاکید کرد: باید توجه داشت که مسئولان کشور در عین حال در پاسخگویی به تمام جناح‌ها در غالب نقش پذیرفته‌شده در نظام دموکراتیک، مسئولان فراجناحی هستند. پس فراجناحی بودن یک امر پسندیده در جای خود به عنوان پاسخگو بودن به تمامی مردم در قبال نقشی است که از طریق پیوند با یک جناح پذیرا شده است. بدین ترتیب آنچه که در فرضیه اول مطرح شد، یعنی عدم تعارض بین مفاهیم جناحی و فراجناحی، اینجا در ادبیات سیاسی مشخص می‌شود. پس چون ادبیات سیاسی ما یک ادبیات سیاسی بحران‌زده است و در عین حال در جهت‌گیری‌های منفعت‌محورانه قرار می‌گیرد، متاسفانه در رفتارها و کنش‌ها در حوزه‌های گوناگون نتایج غیرشایسته‌ای را به‌بار می‌آورد. هیچ مسئولی در یک نظام دموکراتیک بدون تکیه بر یک جناح و یا حزب با مرزهای شفاف و معین نمی‌تواند مدعی به‌دست گرفتن قدرت باشد آن هم در دنیای امروز که افراد کاریزماتیک به تاریخ پیوسته‌اند. دنیای امروز، دنیای دانایی ملت‌هاست و تورم برگزیدگان در میان ملت‌ها، اجازه فردگرایی‌های کاذب را نمی‌دهد. این در حالی است که شخصیت‌پردازی‌های سابق را ارج خواهد نهاد.
مهدی مطهرنیا، در پاسخ به این سوال که خود احزاب و جناح‌های سیاسی در ایجاد چنین فضا و رویکردی تا چه اندازه تاثیرگذار هستند، گفت: همان طوری که ادبیات سیاسی دچار نوعی بحران واژگان است، پیوست‌های ادبیات سیاسی ازجمله حزب نیز دچار همین معنا هستند. بسیار سخت است که بپذیریم آنچه به عنوان احزاب شکل گرفته است باوجود تکثرهای گوناگون از اصالت سیاسی در غالب مفهوم حزب برخوردار باشد. حزب خانه قدرت سیاسی است که به دست آوردن قدرت سیاسی را با اتکا به نمایندگی از طبقات اجتماعی مردم و در یک نظام فکری مشخص با جبهه معین در جامعه دنبال بکند. وقتی فراجناحی و یا فراحزبی بودن در یک جامعه ارزش محسوب می‌شود و عضو حزب و یا یک جناح مشخص بودن یک ضدارزش سیاسی و دینی تلقی می‌شود باید گفت که جامعه از منظر تفکر سیاسی و سپهر ادبیات سیاسی دچار بیماری شده است. اینجا باید گفت احزاب در ایران در اکثر مواقع تاریخی ناقص‌الخلقه بودند. باید این نقص را مرتفع کنیم. احزاب نمایندگی طبقات اجتماعی هستند. نمی‌توان در کاخ قدرت نشست و تنها نماینده یک طبقه از طبقات اجتماع بود. فراجناحی بودن یعنی رعایت اصل توانمندی سیاسی به همراه توانمندی در ارائه برنامه‌های کارآمد.