روزنامه جوان
1397/11/13
شوکران شاه در کام جهانپهلوان
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: آنچه باید تماشاگر درباره ذبح یک قهرمان ملی توسط رژیمی فاسد بداند در فیلم غلامرضا تختی بهرام توکلی روایت شده است؛ روایتی که میتوانست با اتخاذ دقت و هوشمندی بیشتری در نگارش فیلمنامه تکامل بهتری بیابد، اما تا همین جا هم «غلامرضا تختی» اثری مغتنم برای سینمای ایران است.شاید بعضی بگویندای کاش توکلی نقطه ثقل داستانش را بر محور تراژیک زندگی تختی متمرکز نمیکرد. تختی یک قهرمان ملی است و نباید تراژدی بر روایت سینمایی غلبه کند، اما واقعیت این است که همین زیست تراژیک که جهان پهلوان را جوانمرگ کرد، شاکله اصلی زندگانی او را تشکیل میدهد. راز مرگ تختی پیش از این بهروز افخمی را نیز درگیر خود کرده بود. اکثر قریب به اتفاق مردم پس از مرگ مشکوک تختی هیچ گاه دوست نداشتند این روایت را که او خودکشی کرده است، بپذیرند و تا همین حالا که نزدیک ۵۰سال از مرگ غلامرضا میگذرد، همچنان افکار عمومی دوست ندارند، چگونگی مرگ او را برجسته ببینند، اما ظرافت دقیق و پرداخت درست درباره چرایی رسیدن یک قهرمان ملی به فرجامی چنین تلخ رویکردی هوشمندانه در فیلم «غلامرضا تختی» است. اینکه یک رژیم فاسد چگونه در ذات خود استعداد پهلوانکشتی و ذبح قهرمانان ملی را دارد، حقیقت مهمی است که فیلم به آن پرداخته است. در فیلم بهرام توکلی به این تلقی عمومی که ساواک و رژیم شاه تختی را کشتند خللی وارد نمیشود و اتفاقاً بیش از پیش بر این گزاره تأکید میشود. نقطه اتکای داستان بر مردمی بودن اسطوره ورزشی تاریخ معاصر ایران نیز رویکرد درستی است. اینکه تختی با آن همه شور و اشتیاق و عشق به مردم به قدری از سوی حکومت مرکزی مورد فشار روحی قرار میگیرد که فرجامی چنین تلخ برایش رقم میخورد، روایتی دقیق و صحیح است. این در واقع روایت مقطعی از تاریخ ایران است که قهرمانان واقعی در آن به سمت سرنوشتی چنین غمبار رهنمون شدهاند؛ مردی که تا آخرین لحظه از زندگیاش به دشمنان مردم نه گفت و در کنار مردم ماند.
فیلمساز زندگی تختی را به چهار رده سنی تقسیم کرده است. شاید بتوان گفت: برای اولین بار پس از انقلاب اسلامی در یک فیلم وضعیت فلاکتبار زندگی در زاغهها و کپرهای حاشیه تهران به نمایش درمیآید. کودکی تختی تهی از بار دراماتیک در میان حلبیآبادهای تهران میگذرد.ای کاش توکلی درام و داستان را جدیتر میگرفت. ما نوجوانی و جوانی تختی را با تلاشها و انگیزهها و موفقیتهای او مشاهده میکنیم. فیلم به درستی بر دو عنصر شخصیتی تختی که از او پیش از قهرمانی یک پهلوان میسازد تأکید فراوان دارد؛ یکی روحیه مبارزاتی که به دلیل جنس شخصیتی او به شکل مبارزه مثبت ترسیم شده است و دیگری اخلاقمداری که بیشترین تجلیاش در سادهزیستی و مردمداری تختی نمود یافته است. فیلمساز به درستی تاثیر بعد سیاسی زیست تختی را در مرگ او پررنگ دیده است. گرایشات ملی و البته مذهبی غلامرضا تختی و همنشینی و ارادت او به دکتر مصدق و آیتالله طالقانی نیز دقیقاً در همین راستا رقم خورده است.
فیلم «غلامرضا تختی» بیشک برای آنهایی که دوست دارند از تختی صرفاً چهرهای ورزشی و سکولار و بیاعتنا به سیاست ارائه شود و زندگی او صرفاً به بعد ورزشی و روی تشک کشتی خلاصه شود، فیلمی آزاردهنده خواهد بود. آن پلان نماز خواندن تختی در اردوی خارجی تیم ملی که به مذهبی بودن او ارجاع دارد هم قطعاً برخی را ناراحت خواهد کرد. آنها ابعاد سیاسی و مذهبی زندگانی تختی را دوست نخواهند داشت. بهرام توکلی و سعید ملکان هوشمندانه شخصیتی چندبعدی از تختی ترسیم کردهاند و مانند خیلی از آثار بیوگرافیک سینمای ایران از تکبعدی شدن زندگانی او پیشگیری نمودهاند. واقعیت مسئله این است که آنچه از تختی یک قهرمان ملی ماندگار ساخت فقط بعد ورزشی زندگی او نبود. قوت ابعاد اجتماعی، سیاسی و عقیدتی از تختی شخصیتی مبارز ساخته بود که باعث شد رژیم شاه شوکران مرگ را به کام او سرازیر کند؛ رویهای که ساواک از طرق مختلف علیه تختی ترتیب داده بود جهان پهلوان را دقمرگ کرد. بایکوت شدن از سوی نزدیکان نیز تیر خلاص به او بود، اما آنچه در پایانبندی فیلم درباره نقش مردم در مرگ او در قالب یک نریشن مطرح میشود، تلقی صوابی نیست.
بسیاری از کارگردانهای خوب سینمای ایران به دلیل غفلت از فیلمنامه و ضعف روایتگری از تبدیل شدن آثارشان به یک فیلم خوب و ماندگار محروم ماندهاند. اساساً سینمای ایران به ویژه طی سالهای اخیر نشان داده که به لحاظ تکنیک کارگردانی، طراحی صحنه، ویژوال افکت، فیلمبرداری و جلوههای ویژه میدانی توانمندیهای بالقوه زیادی دارد که با اعتماد به نفس فیلمسازانی، چون بهرام توکلی به فعلیت میرسند و این اعتماد به نفس بیتردید به سینمای ایران هم تزریق میشود و دانشجویان هنر و تجربهزده نیز توانمندیهای خود و کشور را باور میکنند و متوجه این میشوند که صرفاً نباید برای جشنوارههای خارجی فیلمهای تلخ و افسرده بسازند. «غلامرضا تختی» فیلمی رو به جلو در سینمای ایران محسوب میشود که اگر به لحاظ تکنیکهای فیلمنامهنویسی قوت بیشتری داشت، تبدیل به شاهکاری سینمایی میشد.
فیلم بهرام توکلی فقط ادای دین به جهان پهلوان تختی نیست بلکه ادای دینی به علی حاتمی و سینمای او نیز هست؛ هم به جهت تاریخ معاصر بودنش و هم موضوع آن. مرحوم حاتمی در حال ساخت فیلم تختی بود که سرطان او را از پای درآورد و سینمای ایران را در حسرت اتمام تختی فرو برد. بعدها بهروز افخمی که گفته میشد ادامه تختی حاتمی را دست گرفته فیلمی مستندوار درباره تختی ساخت. این مستندوارگی دامن فیلم توکلی را هم گرفته و این ضربه را از ضعف دراماتیک خورده است.
فیلم، اما از آن آثاری است که وقتی تیتراژ پایانیاش بالا میآید نمیتوانی به راحتی از جایت بلند شوی. معتقدم هیچ یک از بازیگران حرفهای سینمای ایران توان درآوردن نقش تختی را نداشت و بهتر از اینی که توکلی از چند نابازیگر بازی گرفته نمیشد از کسی برای این نقش بازی گرفت. همان لبخندها و سربه زیر بودنهای نابازیگران کار خودش را کرده و اساساً بیشتر از این هم نباید در این باره انتظار داشت.
«غلامرضا تختی» یکی از شگفتیهای جشنواره فجر تا اینجاست و خیلیها را سر کیف آورد. باید خوشحال بود که بهرام توکلی سعی میکند ژانرهای مختلف را تجربه کند. این فیلم قطعاً به دلیل ضعف فیلمنامه و روایت تخت و کم فراز و فرودش با وجود همه قابلیتهای تکنیکی و فنی و کارگردانی اثری بدون نقص از کار درنیامده است، اما برای سینمای ایران که نگاه و رویکرد مسلط مدیران و سینماگرانش به سمت سینمای اجتماعی تلخ و افسرده است و ژانر مهم تاریخی و بیوگرافیک در آن جایگاهی حاشیهای دارد، اثری مغتنم محسوب میشود.
پربازدیدترینهای روزنامه ها