تهديد؛ رفتن طبقه متوسط به زيرخط فقر

‌ براساس تحقیقات موسسه گالوپ که البته نمی‌توان اغراض سیاسی آن را نادیده گرفت، ایران یکی از عصبی‌ترین جوامع دنیاست. چرا جامعه ایران به سمت عصبی شدن و خشن‌تر شدن در حال حرکت است؟
در این زمینه سه دلیل فردی، اجتماعی و بین‌المللی تأثیرگذار است. از نظر فردی از هنگامی که فرد در شکم مادر بوده تاکنون اتفاقاتی در زندگی وی رخ داده که در عصبی شدن وی تأثیر داشته است. به عنوان مثال اگر مادر در دوران جنگ باردار بوده فضای جنگ و پرتاب موشک روی نوزاد تأثیر گذاشته است. این وضعیت درباره تحصیل و شغل فرد نیز وجود دارد و هر فردی با توجه به شغل و تحصیلاتی که دارد در معرض عصبانیت قرار می‌گیرد. ناکامی‌هایی که در این زمینه در فرد وجود دارد سبب عدم رضایت وی از زندگی و در نتیجه عصبانیت ذاتی می‌شود. دلیل بعدی مسائل اجتماعی است. در شرایط کنونی جامعه ایران با چالش‌های مهم اقتصادی و فرهنگی مواجه است و به همین دلیل میزان بیکاری و نابسامانی‌های اجتماعی روزبه‌روز افزایش پیدا می‌کند. مشکلات اقتصادی و فرهنگی در باورمندی افراد جامعه تأثیرگذار است و سبب عصبی شدن افراد جامعه می‌شود. دلیل سوم رویکردی است که جامعه ایران در عرصه بین‌المللی اتخاذ کرده است. مسائلی مانند جنگ، تحریم، مناقشات بین‌المللی و تقابل سنت و مدرنیته که امروزه در فضای مجازی به آن دامن زده است سبب شده تا زمینه خشن‌تر شدن جامعه به وجود بیاید. امروز جوانان در فضای مجازی مسائلی را در کشورهای دیگر می‌بینند که احساس می‌کنند امکان دسترسی به آنها برای آنها فراهم نیست. به همین دلیل یا به درون خود می‌ریزند و یا تصمیم به مهاجرت می‌گیرند. در هر دو صورت نوعی عدم رضایت در این رفتارها وجود دارد که سبب ناکامی و در نهایت عصبی شدن جامعه می‌شود. در شرایط کنونی نوعی عدم رضایت در هر سه رویکرد فردی، اجتماعی و بین‌المللی در جامعه ایران وجود دارد که اگر فرد ایرانی تلاش کند گرفتار آسیب‌های یکی از آنها نشود در نهایت گرفتار دیگری و یا دو دلیل دیگر می‌شود. این آسیب‌ها نیز یا به صورت درونی مانند خودزنی و یا خودکشی خود را نشان می‌دهد و یا در صورت عینی و بیرونی آن به صورت پرخاشگری و عصبانیت خود را نشان می‌دهد. فرد ایرانی هیچ چاره‌ای برای فرار از این وضعیت ندارد و یا باید در این شرایط هضم و یا اینکه با مهاجرت از جامعه حذف شود.
‌باتوجه به شرایط امروز جامعه ایران از بین دلایل فردی، اجتماعی و بین‌المللی کدام یک تأثیر بیشتری بر آسیب‌های اجتماعی گذاشته و در جامعه عینی تراست؟
به نظر من بخش بین‌المللی تأثیر بیشتری در نابسامانی‌های اجتماعی در داخل کشور داشته است. اگر فرد از نظر فردی و اجتماعی دارای وضعیت خوبی باشد و دراین زمینه چالش جدی نداشته باشد اما فضای بین‌المللی به شکلی باشد که کشور همواره در معرض تهدید و ترعیب قرار داشته باشد نمی‌توان انتظار داشت که افراد جامعه به یک آرامش و رضایت مطلوب از زندگی دست پیدا کنند. این وضعیت در سال‌های ابتدایی انقلاب نیز وجود داشت. با این وجود در آن مقطع زمانی مردم نسبت به مسئولان امید و اطمینان داشتند که بتوانند مشکلات جامعه را حل کنند. بنده در کابینه شهید رجایی حضور داشتم و مشاهده می‌کردم که همه وزرا در کار خود متخصص و متعهد هستند. این در حالی است که امروز به هر وزیری که دخیل می‌بندید به نتیجه نخواهید رسید. اگر فردی رانندگی و مدیریت خوبی داشته باشد می‌تواند یک ماشین قراضه را به مقصد برساند اما اگر مدیریت وجود نداشته باشد حتی یک ماشین مدل بالا نیز به مقصد نخواهد رسید.


‌مردم ایران با چالش تجربه منفی روزانه مواجه هستند. به عنوان مثال اگر به صورت اتفاقی از مردم این سوالات پرسیده شود که آیا خوب استراحت کرده‌اید؟ امروز مورد احترام قرار گرفته‌اید و یا امروز موقعیت خنده و شادی برای شما فراهم شده، اغلب پاسخ‌ها منفی خواهد بود. چرا اغلب ایرانیان در طول روز دچار «تجربه منفی روزانه» می‌شوند؟
بدون شک یکی از دلایل اصلی این مسأله کمرنگ شدن عوامل شادمانی در جامعه ایران است. افراد جامعه در شرایطی شادمان هستند که شادمانی در درون آنها رخ بدهد. شادمانی درونی نیز زمانی تحقق پیدا می‌کند که افراد جامعه دارای شغل و رفاه مناسب باشند. مردم زمانی احساس شادمانی می‌کنند که احساس کنند پس از پایان کار فرصت و درآمدی برای تفریح و استراحت کافی در اختیار دارند. هنگامی که این شرایط وجود نداشته باشد افراد جامعه یا دچار افسردگی می‌شوند و یا اینکه به سمت مواد مخدر گرایش پیدا می‌کنند. تجربه منفی روزانه ناشی از تحقق نیافتن آمال‌ها و آرزوهای مردم ایران و در نتیجه احساس ناکامی و سرخوردگی است. هنگامی که شرایط اقتصادی و فرهنگی برای رشد و پرورش افراد جامعه وجود نداشته باشد و افراد جامعه مجبور باشند اغلب وقت خود را صرف کارکردن کنند جامعه نشاط و شادمانی خود را از دست می‌دهد و روزبه‌روز وضعیت بدتری پیدا می‌کند.
‌چرا اغلب افراد جامعه در ایران احساس می‌کنند از دیگران عقب مانده‌اند؟ آیا این مسئله روانی افراد جامعه را در مسابقه ناخواسته و رقابت خسته کننده با دیگر افراد جامعه وارد نمی‌کند؟
این مسأله دارای منشأ اقتصادی است. هنگامی که مردم عادی شرایط زندگی خود را با طبقه مرفه جامعه مقایسه می‌کنند متوجه می‌شوند که کیفیت زندگی آنها با کیفیت طبقه مرفه جامعه تفاوت‌های معناداری دارد. این در حالی است که تنها عده کمی در جامعه ایران از رفاه بالا برخوردار هستند و اغلب افراد جامعه با چالش‌های جدی اقتصادی مواجه هستند. در گذشته فاصله طبقاتی مشخص بود و به عنوان مثال افراد جامعه می‌دانستند که مدیر خود دوبرابر آنها درآمد دارد و نه 10 برابر. در شرایط کنونی دولت جامعه ایران را به10 دهک تقسیم کرده است. به نظر من در شرایط کنونی جامعه ایران را باید به100 دهک تقسیم‌بندی کرد. در چنین شرایطی است که متوجه می‌شویم بین دهک صدم و دهم چه فاصله معناداری وجود دارد. بدون شک بریز و بپاش‌های طبقه مرفه جامعه جوانان را ناامید و سرخورده کرده است. امروز یکی از دلایل اصلی دیر ازدواج کردن جوانان نداشتن مسکن و همچنین مشکلات اقتصادی است. این در حالی است که اگر این شرایط وجود نداشته باشد جوانان زودتر ازدواج می‌کنند و در نتیجه نشاط اجتماعی افزایش پیدا می‌کند.
‌آیا ما در جامعه ایران با ناامیدی عمومی مواجه شده‌ایم؟
این اتفاق در حال رخ دادن است. شرایط جامعه ایران به سمتی در حال حرکت است که اقشار متوسط جامعه روزبه‌روز به خط فقر نزدیک شده و به احتمال زیاد در آينده به زیر خط فقر خواهند رفت. به عنوان مثال میزان درآمد یک استاد دانشگاه که دارای بالاترین مرتبه علمی در کشور است در حدود 6 میلیون تومان است. این در حالی است که مسیری که جامعه در آن قرار گرفته به سمتی است که در آینده 6 میلیون تومان درآمدی زیر خط فقر خواهد بود. دولت نیز برای پاسخگویی به این مطالبات به عنوان مثال ده درصد حقوق این افراد را بالا می‌برد. با این وجود تورم نیز 50 درصد افزایش پیدا می‌کند. در چنین شرایطی است که ناامیدی و ناکامی به اقشار مختلف جامعه سرایت می‌کند. در عصر‌کنونی مردم زیاده‌خواه، پرتوقع و از سوی دیگر کم توفیق شده‌اند. این در حالی است که کارآیی مدیران جامعه نیز نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده است. دردهه‌های اخیر مدیران اغلب به صورت اتوبوسی و مینی‌بوسی آمده‌اند و به همین صورت نیز رفته‌اند. اگر به دولت‌های پس از انقلاب نگاه کنیم، جز دولت شهید رجایی بقیه اعضای دولت اهلیتی بیشتر از یک کارمند معمولی نداشته‌اند. هر رئیس‌جمهوری که در ایران به قدرت رسیده است اولین کاری که انجام داده این بوده که عملکرد دیگران را نفی کند تا عملکرد خود به چشم مردم بیاید. در چنین جامعه‌ای هر مدیری یک مدیر ضعیف‌تر از خود را به کار می‌گیرد تا بتواند ضعف‌های خود را پنهان کند. نکته دیگر به رویکرد ما در عرصه بین‌المللی باز می‌گردد. در ایران و در تریبون‌های رسمی کشور همواره سخنان و مواضع خشن گرفته می‌شود که سبب شده بقیه کشورها علیه ما اقدام کنند. بنده رویکرد خشونت‌آمیز در قبال کشورهای جهان را نمی‌پسندم و معتقدم باید در این زمینه تجدید نظر صورت بگیرد. حضرت حافظ شعر معروفی دارد به این مضمون: «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است؛ با دوستان مروت با دشمنان مدارا». دوران جنگ افروزی و مقابله با کشورهای جهان گذشته است و کشورهای مختلف با گفتمان و گفت‌وگو مشکلات خود را حل می‌کنند. در قرن گذشته جنگ‌های زیادی در جهان رخ داد. همه این جنگ‌ها نیز این درس را به مردم جهان داد که هیچ جنگی برنده- برنده ندارد، بلکه بازنده-بازنده دارد. خداوند صد میلیارد سلول خاکستری به انسان داده تا مشکلات خود را با گفت‌وگو و تعقل با خود و دیگران حل کند. گفت‌وگو و مفاهمه وجه تمایز انسان با حیوانات است. هیچ کدام از موجودات روی زمین قدرت تعقل و گفت‌وگو ندارند و تنها انسان است که با چنین توانایی خلق شده است.
‌چرا گفت‌وگو در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ما نهادینه نشده است. آیا این مسأله به جامعه شناسی تاریخی جامعه ایران باز می‌گردد؟
ایران از نظر جغرافیایی دارای مناطق مختلفی است که هر منطقه نیز دارای فرهنگ و آداب و رسوم خاص خود است. شرایط در ایران به شکلی است که دو شهر که درنزدیکی هم قرار گرفته‌اند دارای دو نوع فرهنگ و آداب و رسوم هستند. به عنوان مثال دو شهر سرخه و سمنان و یا سمنان و دامغان با توجه به اینکه از نظر جغرافیایی نزدیک به هم هستند اما آداب و رسوم متفاوتی دارند. برای اداره چنین کشوری از گذشته شاهنشاه قرار می‌دادند که همه کشور از آن اطاعت کنند. این در حالی است که هر ایالتی دارای شاه مخصوص به خود بوده و برای اینکه همه شاه‌ها از یک نفر اطاعت کنند به آن شاهنشاه گفته می‌شده است. در نتیجه تفرق جغرافیایی با خود تفرق فرهنگی و انسانی نیز ایجاد کرده است. کشورهای اروپایی دارای چنین شرایطی نیستند و هیچ تفاوتی بین آنها وجود ندارد. امروز اگر از یک کشور اروپایی به کشور دیگر بروید متوجه می‌شوید که تفاوت معناداری بین زندگی مردم کشورهای اروپایی به دلیل خاستگاه جغرافیایی آنها وجود ندارد.
‌عدم توفیق فرهنگ گفت‌وگو در جامعه ایران ریشه در خود حق پنداری مردم ایران نیست؟
در گذشته هنگامی که شاهان خود را حق می‌پنداشتند برای دیگران سهمی در مدیریت جامعه قائل نبودند. به مرور زمان نیز این شاهک رشد کرده و امروز در درون هر ایرانی یک شاهک وجود دارد. به همین دلیل نیز در مناسبات اجتماعی ایران امروز شاهکی که در درون هر ایرانی وجود دارد خود را بروز و ظهور می‌دهد. این وضعیت به خصوص درباره مسئولان جامعه وجود دارد. شاید فرد تا زمانی که مسئولیت پیدا نکرده شاهک درونی خود را به خوبی بروز ندهد اما به محض اینکه به ژست و مسندی رسید شاهک درون خود را به رخ می‌کشد. این مساله از گذشته به ما به ارث رسیده است. به نظر من به همان اندازه که ما باید با شیطان درون خود مبارزه کنیم باید با شاهک درون خود نیز مبارزه کنیم. راه حل این مسأله نیز این است که به افراد جامعه فرصت داده شود که به شکلی که دوست داشت استعدادهای درونی خود را شکوفا کند و در شغل و مسندی کار کند که برای آن کار ساخته شده است. باید استعداد افراد مختلف جامعه سنجیده شود و سپس با توجه به آن استعدادها شغل مناسب در اختیار آنها قرار بگیرد. انسان‌ها از نظر استعدادی با هم مساوی نیستند و بلکه معادل یکدیگرند. به همین دلیل باید انسان‌ها را با توجه به استعدادهایی که دارند به شغل مناسب انتخاب کنیم. در قدیم ضرب‌المثلی وجود دارد که عنوان می‌کند: «کار باید به کاردان سپرده شود» که این وضعیت درباره جامعه امروز ایران صدق می‌کند.