بارقه های نهضت اسلامی در دهه 40

ساعت حدود 10 صبح بود که خودرو مدل بالای نخست‌وزیر، از خیابان شاه‌آباد وارد بهارستان شد. راننده فرمان را به آرامی چرخاند و لحظاتی بعد، خودرو مقابل در بزرگ مجلس شورای ملی ایستاد. راننده از خودرو پیاده شد تا در را برای حسنعلی منصور باز کند، اما او که انگار عجله داشت، خودش در را باز کرد و از خودرو پیاده شد؛ منصور اصلاً متوجه نبود که مردی میانه‌بالا، با صورتی مصمم، در حالی که دفترچه‌ای روی دست دارد، به وی نزدیک می‌شود. لحظاتی بعد، صدای گلوله بلند شد؛ محمد بخارایی، همان مرد میانه بالایی که صورت مصمم داشت، به طرف حسنعلی منصور شلیک کرد. گلوله وارد شکم نخست‌وزیر شد. او به جلو خم شد و محمد بخارایی فرصت یافت تا گلوله بعدی را به گردن منصور شلیک کند. محافظان نخست‌وزیر به طرف محمد بخارایی هجوم آوردند، اما شلیک‌های هوایی و پیاپی مرتضی نیک‌نژاد، آن ها را به وحشت انداخت و محمد بخارایی با استفاده از همین فرصت، شروع به دویدن کرد. آن‌چه نقل شد، روایتی است که شهید حاج مهدی عراقی از واقعه اعدام انقلابی حسنعلی منصور توسط جوانان عضو هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، نقل کرده است. حسنعلی منصور، چند روز بعد از این واقعه، در ششم بهمن سال 1343 مُرد.
چرا منصور؟
حسنعلی منصور از سیاستمداران مورد علاقه آمریکایی‌ها بود. او پس از اسدا... علم و با حمایت غرب به نخست‌وزیری رسید تا راه را برای رسیدن آمریکایی‌ها به اهدافشان باز کند. منصور بنیان گذار کانون مترقی بود؛ کانونی که اعضای آن را تحصیل کرده‌های آمریکا تشکیل می‌دادند. این کانون تحت حمایت سفارت آمریکا قرار داشت. منصور بلافاصله پس از رسیدن به نخست‌وزیری، موضوع استفاده مستشاران آمریکایی از حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون را که نخست‌وزیرهای قبلی جرئت طرح آن را نداشتند، به مجلس شورای ملی برد و در تابستان سال 1343 به تصویب رساند. این اقدام با اعتراض شدید امام خمینی(ره) روبه‌رو شد و ایشان در سخنرانی معروف چهارم آبان 1343، تصویب این قانون را به منزله پایمال کردن عزت ایرانیان دانست. در پی این اعتراض، امام(ره) بازداشت و به ترکیه تبعید شد. فعالان مذهبی و به ویژه اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی که از تصویب کاپیتولاسیون خشمگین بودند و افزون بر آن، باید دوری مرجع تقلید خود را نیز تحمل می‌کردند، دست به کار شدند و با اعدام انقلابی حسنعلی منصور نشان دادند که آتش قیام هنوز خاموش نشده است.
3 واقعیت مهم


اقدام هیئت‌های مؤتلفه و اعدام انقلابی حسنعلی منصور در بهمن‌ماه 1343، کمتر از سه ماه پس از تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه اتفاق افتاد و نشان داد که بر خلاف تصور شاه، نهضتی که مشعل آن در 15 خرداد سال 1342 افروخته شده بود، همچنان روشن است. در فضای پراختناق ناشی از آغاز عصر دیکتاتوری پهلوی دوم، اعتراض به تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، قیام 15 خرداد و پس از آن، اعدام انقلابی حسنعلی منصور، از سه واقعیت مهم پرده برداشت؛ نخست آن‌که از آن پس پرچم مبارزه با استبداد و استعمار، نه در دست‌های مدعیان جبهه ملی یا جریان چپ، بلکه در دست مبارزان مسلمانی قرار گرفت که برای حرکت انقلابی خود، وابسته به ایدئولوژی نامأنوس یا وام گرفته شده از بیرون مرزها، نیستند. دوم این‌که برخلاف سایر گروه‌ها، انقلابیون وابسته به جریان مذهبی، تحت هیچ شرایطی حاضر به بیرون رفتن از این معرکه نخواهند بود و سوم آن‌که مذهبی‌ها، به عنوان پرچمداران مبارزه با رژیم شاه، تنها در پی تحقق شعارهای اختصاصی خود نیستند و در چارچوب آرمان خواهی آن ها، خواسته‌ها و آمال تمام مبارزان، صرف نظر از نوع اعتقادات یا گرایش‌های سیاسی و فکری آنان، قابل احصاست.تقابل دوستداران امام(ره) و دلبستگان نهضت اسلامی با افرادی نظیر حسنعلی منصور و مهم تر از او، شخص شاه، تنها برآورده کننده خواسته‌هایی مبتنی بر اعتقادات مذهبی نبود؛ اعدام انقلابی حسنعلی منصور در واقع پاسخی درخور و دندان‌شکن به اقدام وطن‌فروشانه او محسوب می‌شد؛ اعطای حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون به اتباع آمریکایی، تحقیر بزرگ ملت ایران بود و بی‌تردید اقدام توفانی جوانان مؤمن عضو هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، می‌توانست در ترمیم و احیای غرور ملی نیز، نقش به سزایی داشته باشد. برایند همین رویکردها بود که به تدریج، تا اوج‌گیری مبارزات در سال 1357، زمینه را برای پذیرش پرچمداری مذهبی‌ها از سوی سایر جریان‌های فکری و اعتقادی فراهم و آن ها را به میدان‌دار اصلی مبارزه با رژیم شاه تبدیل کرد.
اخطار به شاه
از سوی دیگر، اعدام انقلابی منصور، اخطاری شدید به شخص شاه نیز بود. او که می‌پنداشت با تبعید رهبر نهضت، همه چیز به پایان رسیده است و می‌تواند سوار بر اسب سرکش استبداد، به هر سویی بتازد، با این اقدام دچار وحشت شد. هرچند که شاه، برخلاف مردم، تا پایان دوران حضورش در ایران، نتوانست به حقیقت منشأ قدرتی که او را به زیر می‌کشید، واقف شود، اما حرکت جوانان مؤمن و انقلابی، به منزله اخطاری شدید به وی محسوب می‌شد؛ اخطاری که پهلوی دوم آن را نادیده گرفت و زمینه سقوط و اضمحلال رژیم خود را فراهم کرد.