مصاحبه با پژمان تیمورتاش کارگردان فیلم سینمایی «مفت آباد» از ادبیات سینما را آموختم

همدلی |سعید قاضی نژاد. شاید یکی از دلایل تکراری بودن فیلم‌نامه‌های چند سالِ اخیر در سینمای ایران، دور بودن کارگردان‌ها و فیلم‌نامه‌نویسان از مقوله‌ای به اسم ادبیات باشد. هرچه ادبیات در سینمای جهان و بخصوص هالیوود منبع اقتباس نویسندگان و کارگردان‌های بسیاری است و هر سال رمان‌ها و داستان‌های زیادی از این داستان‌ها اقتباس می‌شوند، این مسئله در سینمای ما اهمیت چندانی ندارد. کارگردان‌ها و فیلم‌نامه‌نویسان ما ارتباط چندانی با ادبیات داستانی ندارند. وضعیت چاپ و نشر در اسفناک‌ترین شکل خود است و انتشار پرهیجان‌ترین داستان کوتاه یا رمان هم توجه چندانی را از طرف سینمایی‌ها به خود جلب نمی‌کند. هرچقدر رمان‌های منتشر شده در آمریکا به سرعت تبدیل به منبع اقتباس شده و فیلم‌های درخشانی مثل «دختر گمشده» دیوید فینچر از دل آن‌ها ساخته می‌شود، کتاب و کتاب‌خوانی امر گمشده‌ای در سازوکار سینمای ماست. کارگردان‌هایی که در سینمای ایران انس و الفتی با ادبیات داشته باشند متاسفانه زیاد نیستند، از نسل قدیم می‌توان از ناصر تقوایی نام برد که از ادبیات و داستان‌نویسی وارد سینما شد. دیگر هم‌نسل‌های تقوایی مثل داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی در طی سال‌های اخیر داستان‌ها و رمان‌هایی را منتشر کرده‌اند اما تقوایی از این نظر که ابتدا به عنوان داستان‌نویس شناخته و بعد فیلم‌سازی را آغاز کرد نام یگانه‌ایست. پژمان تیمورتاش ( بدون اینکه البته قصد قیاس داشته باشیم) از این دسته است. نویسنده جوانی که با دو مجموعه «تهران28» و «قبل از مردن چشم‌هات رو ببند!» تجربه‌های خوبی را در عرصه زبان به کار برده بود. شناخت او از شخصیت‌های پایین دستِ جامعه از همین دو مجموعه داستانی کاملا مشخص بود. کاراکترهایی که حالا و در فیلم درخشان او «مفت آباد» جان گرفته و در برابر دوربینش لب به سخن گشوده‌اند.
شاید در ابتدا باید از رزومه شما شروع کنیم. طبیعتاً این کنجکاوی در مورد کارگردان‌های
فیلم اولی وجود دارد که از کجا و چگونه شروع کردند.
من از سال 82سینمای جوان بودم. دنبال سینما خواندن نرفتم و در سینمای جوان مشغول ساخت فیلم کوتاه شدم. دو سه تایی فیلم کوتاه ساختم که به نظرم خیلی نمی‌توانم بگویم فیلم‌هایی خوبی بودند و آن‌ها به من کمک کردند و باعث شدند که من فیلم‌ساز بشوم. ورودم به ادبیات با رفتن به کلاس‌های داستان‌نویسی بیشتر به من در مورد فیلم‌سازی کمک کرد. ادبیات توانست نگاهم را به مسائل بسیاری عوض کند. وقتی هم نگاه عوض شود تعریف شما از سینما و هرچیزی که دوست داشتید تغییر خواهد کرد. من یک مجموعه داستان و یک رمان منتشر شده دارم.


فیلم‌نامه «مفت آباد» جذاب است. به نظرم بهترین امتیاز فیلم در ابتدا فیلم‌نامه بسیار خوب آن است. با توجه به اینکه خود شما نویسنده فیلم‌نامه بودید ایده فیلم‌نامه از کجا آمد؟
می‌خواستم فیلم‌نامه متفاوت و عجیبی داشته باشم. چون می‌دانستم که در زمان ساخت به مشکلات زیادی خواهیم خورد، فیلم‌نامه‌ای که به قول معروف مو لای درز آن نرود. می‌خواستم خود فیلم‌نامه بتواند خیلی فیلم را به جلو ببرد. در هر صورت تجربه نوشتن به کمکم آمد و توانستم فیلم‌نامه‌ای که می‌خواستم را بنویسم. ایده از واقعیت و تجربه زیست شده‌ای بیرون می‌آید. در ابتدای جوانی یعنی ده سالِ پیش در این جور خانه‌ها رفت و آمد زیادی داشتم. همیشه این جور خانه‌ها برای من پر از سئوال و ماجرا بودند. آدم‌هایی که در آنجا زندگی می‌کردند و طبیعتاً ماجراهایی که همه با آن درگیر بودند. آنها وقتی وارد خانه می‌شوند باز هم هزار جور ماجرا پشت رفتار و وضعیتشان هست. با وجود آنکه فیلم‌نامه در شکل ظاهری‌اش قصه ندارد اما پر از روایت‌ها و قصه‌های مختلفی است که با هم پیش می‌روند. مثل فیلم ما که سه اتفاق هم‌زمان در حال جریان بود.
نکته ای که برای من جالب بود طبیعت فضای خانه بود. شلوغی و بی‌نظمی و نوع روابط به شکلی است که بخشی از آن حداقل برای من یادآور فضای خانه دانشجویی است که تجربه کرده بودم. جذابیتش در این بود که روایت فضا و داستان و نوع رابطه آدم‌ها بسیار خوب تعریف شده بود. به اعتقاد من بهترین نکته در مورد فیلم‌نامه و روابط در این است که به عنوان نویسنده خودت و داستانت را سانسور نکرده‌ای. مثلا ورود دختر غریبه به آن فضای آشفته مردانه لحظه بسیار درخشانی است.
در واقع آدم‌هایی که در این موقعیت قرار می‌گیرند دچار بی‌تفاوتی و بی‌انگیزگی‌هایی می‌شوند که حتی ورود دختر به آن خانه هم برایشان فرق چندانی ندارد. مسئله تبدیل شده است به یک امر روزمره. آدم‌هایی که کنار هم زندگی می‌کنند اما در واقع در حال تحمل هم هستند. برای هم معمولی شده‌اند و نوع روابط‌شان روزمره شده است. از هم خسته می‌شوند و دچار بطالت و کسالت می‌شوند. در واقع فضای «مفت آباد» هم به همین شکل است. جمع شدن این آدم‌ها دورهم و عصبیت شان هم به این دلیل است که نه تنها حوصله هم بلکه حوصله هیچ‌کس را ندارند.
فیلم‌نامه چند بار بازنویسی شد؟ چه پروسه‌ای را طی کردی تا به مرحله‌ای برسی که احساس کنی این فیلم‌نامه را می‌خواهی بسازی.
فیلم‌نامه بیشتر از اینکه نوشته شدنش طول بکشد شکل‌گیری هسته اولیه‌اش زمان برد. شاید بار اولی که من داستان را در پنج یا شش صفحه نوشتم شخصیت دختر اصلا وجود نداشت. داستان پنج پسر بود در یک خانه. به طبع هرچه جلوتر رفتیم شخصیت‌ها پختگی و شناسنامه بهتری پیدا کردند. مثلا کولاک (پسر لال فیلم) در نسخه‌های اولیه در انتهای فیلم حرف می‌زد. ولی هرچه جلوتر رفتیم به این نتیجه رسیدم که حرف نزدن او بهتر است. اتفاقی که افتاد این بود که در یکی دو سالی که هنوز داستان تبدیل به فیلم‌نامه نشده بود توانستم شخصیت‌ها و کارهایشان را درست بکنم. مثلا شخصیت‌هایی که وارد می‌شدند و یا شخصیت‌هایی که مدام حضور داشتند یا همسایه‌ها و اتمسفر کلی پیرامون این آدم‌ها شکل گرفت و نوشته شد. بعد از آن در تبدیل به فیلم‌نامه در نهایت یکی دوبار بازنویسی شد که آن هم به دلیل تولید این اتفاق افتاد تا بتوانیم کار را به جنس بازیگرانی که داشتیم نزدیک بکنیم.
مسئله بعدی مرحله انتخاب و کار با بازیگران است. با توجه به اینکه فیلم بصورت مستقل تولید شد و طبیعتاً بودجه محدودی داشتی اما بودجه محدود بسیار به فیلم کمک کرده است. چون در انتخاب بازیگران تاثیرگذار بوده و باعث شده تا از بازیگران تئاتری که کمتر چهره شناخته شده‌ای دارند استفاده کنی انصافاً بسیار خوب بازی کرده‌اند. ناشناخته بودن چهره بیشتر بازیگران به اتمسفر کلی کار کمک کرده است. شاید با بازیگران چهره یا شناخته شده‌تر به چنین فضایی نمی‌رسیدی.
من به شخصه سینما را از سینما یاد گرفتم. یکی از کسانی که سینما را از او بسیار آموختم امیر نادری است. نادری بعد از «تنگسیر» دیگر با بازیگر کار نمی‌کند و عنوان می‌کند که کار کردن با بازیگر اشتباه است. به شخصه اگر شرایطش وجود داشته باشد یا امکانش فراهم باشد هیچ وقت با بازیگران چهره کار نمی‌کنم. اما مسئله‌ای که وجود دارد این است که خیلی نمی‌توان به این اصل وفادار بود. چون سینما از شما می‌خواهد دنبال بازیگر بروی. اگر قرار باشد که کار تداوم داشته باشد با بازیگر و چهره و ستاره است که ادامه حیات خواهد داد. چون اقتصاد مسئله مهمی در سینماست. یکی از دلایلی که باعث شد به سمت بازیگران تئاتر بروم همین بود که بتوانم بازیگران کمتر شناخته شده‌ای بیاورم و بدون هیچ پیش فرضی از آن‌ها در فیلم استفاده کنم. یعنی مخاطب با دیدن آنها بازی‌های قبلی‌شان را بیاد نیاورد و انتظار همان جنس بازی را نداشته باشد. می‌خواستم این پیش‌فرض کاملا از بین برود. یکی دیگر از دلایل این نوع انتخاب کاری بود که می‌خواستم پیش از فیلم‌برداری با بازیگران انجام بدهم. کاری که به نظرم فقط بچه‌های تئاتر با آن آشنا هستند. مثلاً اینکه می‌خواستم همه کاراکترها شناسنامه شخصیت داشته باشند. از صفر تا صد آن‌ها مشخص باشد. از کودکی تا همین حالا که قرار بود داستانشان روایت شود. با بازیگران سینما نمی‌توان به این نوع جمع‌بندی و تحلیل رسید. اعتقاد داشتم که رسیدن به این تحلیل برای کار لازم است. بعد از آن فیلم چون از نظر زمانی در «زمان واقعی» رخ می‌دهد تداوم حسی و حرکتی در آن بسیار مهم است. تداوم بازی‌ها بسیار مهم بود. چیزی که به نظرم با تکنیک امکان رخ دادن نداشت. باید بازیگر در نقشش غرق می‌شد. وقتی لباس نقش را می‌پوشد تبدیل به آن کاراکتر بشود. این مسئله در مورد سجاد افشاریان رخ می‌داد. سجاد به محض پوشیدن لباس‌های کاراکترش تبدیل به رسول می‌شد.
به نظرم شما با بچه‌های تئاتر به تحلیل‌هایی رسیدید که بخشی از آن لازمه‌اش تمرین کردن است که هرچقدر برای بچه‌های تئاتر امر جا افتاده‌ایست برای بازیگران سینما آشنا نیست. نکته بعدی دکوپاژ و میزانسن در یک فضای محدود و بسته است. میزانسن دادن در یک خانه با فضای بسته بخصوص در مورد فیلم اول دشواری های بسیاری دارد و این ترس که فیلم از نظر ریتم دچار تکرار نشود. ترسی از تکراری شدن قاب‌ها و نماها نداشتی؟
این اتفاق طبیعتاً در بخش‌هایی رخ می‌داد که نماهایی تکرار شود. یا دچار تکرار پلانی بشویم که قبلا شبیه آن را دیده‌ایم. ولی از ابتدا با فیلم‌بردارم حرف زدیم و به این نتیجه رسیدم که ما در فیلم حتی یک پلان خارج از عرف نداشته باشیم. یعنی حتی یک‌ های‌انگل، لوانگل، حتی اینسرت نداشته باشیم. یعنی بتوانیم دوربین را حذف بکنیم. به شکلی که اصلا دیده نشود. حرکت دوربین بیجا نداشته باشیم. یعنی دوربین اگر قرار است حرکتی داشته باشد زودتر از سوژه راه نیفتد. اینها نکاتی بود که به شدت روی آن حساس بودم. فکر می‌کردم اگر رعایت نشود خیلی می‌تواند آسیب بزند. در واقع نکاتی بود که اگر رعایت نمی‌شد می‌توانست مخاطب را از سوژه جلو بیندازد و مخاطب در هنگام دیدن فیلم درگیر حرکت دوربین بشود. در مورد میزانسن هم در زمان تمرین‌ها میزانسن‌ها ساخته شد. چون دوست داشتم بازیگرها حرکتشان را داشته باشند و آزادی عمل داشته باشند و در بخش‌هایی ما زاویه دوربین‌مان را تغییر بدهیم تا آن‌ها بتوانند آزادی عمل بیشتری داشته باشند. میزانسن در تمرینات کشف شد.
تصمیم درستی گرفتید چون در تمام زمان فیلم به عنوان تماشاگر این احساس وجود داشت که به عنوان یک ناظر و از زاویه دید مخاطب در حال دیدن اتفاقات هستیم. دوربین فخرفروشی نمی کرد و این مسئله باعث شد تا بیننده ارتباط بیشتر و بهتری برقرار کند. ظرافت‌های کار فیلم‌بردار در ابتدا به چشم نمی‌آید.
به نظرم اینکه یک فیلم‌بردار کار اولی بیاید و قبول کند که خودش را در طول کار حذف کند و در هماهنگی کامل با کارگردان تبدیل به چیزی بشود که من می‌خواهم اتفاق مهمی است که نشان از بلوغ و پختگی او دارد. چون طبیعی است اگر فیلم‌بردار بخواهد با حرکت دوربین یا با بازی با نور و لنز توانایی‌های خودش را نشان بدهد. فکر می‌کنم سام سلیمانی فیلم‌بردار کار در این که «مفت آباد» به چیزی که دیدید تبدیل بشود نقش بسیار مهمی داشت. می‌دانم هستند فیلم‌بردارانی که کمتر زیر بار چنین کاری می‌روند تا به شکلی کار کنند که اصلا حضور دوربین محسوس نباشد و از این نظر باید از او تشکر کنم.
پیشتر به کارها و تجربه ادبیات اشاره کرده بودید. اساسا نوع شخصیت‌پردازی آدم‌های «مفت‌آباد» بسیار به شخصیت‌های ادبیات بخصوص داستان کوتاه شباهت دارد. در آنجا هم شما با خواندن داستانی چند صفحه‌ای به جهانی از آن آدم دست پیدا می‌کنید. این مسئله به خوبی در تک تک شخصیت‌های «مفت آباد» جاری شده بود. همین نوع روایت فیلم‌نامه باعث شد تا با اثری روبرو باشیم که بسیار بیشتر از یک فیلم اولی است.
مسلما ادبیات بسیار می‌تواند کمک کننده باشد بخصوص وقتی که داستان را به خوبی درک بکنید می‌توانید فیلم‌نامه خوب و طبیعتاً فیلم خوبی هم بسازید. ادبیات بسیار در این زمینه می‌تواند راهگشا باشد.
انتخاب بازیگران به چه صورت انجام شد؟ چقدر روی آنها شناخت داشتی و کار از آنها دیده بودی؟
پوریا کاکاوند خیلی به من در انتخاب و پیدا کردن بازیگران کمک کرد. اولین بازیگری که انتخاب کردم سجاد افشایان بود. بعد با پوریا به دنبال بازیگران دیگر رفتیم. مثلاً برای شخصیت دختر چیزی که در ذهنم بود بازیگری بود که شبیه مری آپیک باشد. پرسید چرا مری آپیک؟ گفتم احساس می‌کنم بازیگر باید چشم‌های خاصی داشته باشد. چشم و نگاه فائزه علوی هم این‌گونه بود. حضورش به گونه‌ایست که در یاد می‌ماند. بقیه بازیگرها هم کم و بیش از آن‌ها کار دیده بودم و بعد از اینکه تمرین مختصری با هم انجام دادیم انتخاب شدند و کار را شروع کردیم.
دلیل حضور برزو ارجمند جدا از توانایی‌هایش به عنوان یک بازیگر، شناخته شده بودنش بود؟ یعنی می‌خواستی با حضور یک بازیگر شناخته شده به فروش هم فکر کنی؟
ما برای آن نقش به یک بازیگر شناخته شده نیاز داشتیم. قراردادی که با خودمان بستیم این بود که برای آن نقش بازیگر شناخته شده بیاوریم. مثل بسیاری از فیلم مستقل‌های آمریکایی که از یک بازیگر شناخته شده در طول کار استفاده می‌کنند. بین انتخاب‌هایی که داشتیم برزو ارجمند به نظرم بیشتر از همه به نقش نزدیک بود. وقتی هم آمد بسیار برای نقش زحمت کشید.
فکر می‌کنم بعد از فیلم اول وحید جلیلوند یعنی «چهارشنبه19اردیبهشت» که یکی از بهترین بازی‌های برزو ارجمند بود او با «مفت آباد» یکی دیگر از بازی‌های خوب و به یادماندنی‌اش را به نمایش گذاشت. نقشی که تفاوت‌های اساسی با نقش قبلی‌اش در فیلم جلیلوند دارد.
خودش هم فیلم را بسیار دوست داشت و از آن دفاع می‌کرد که باعث خوشحالی است.
دلیل رد شدن فیلم از جشنواره فیلم فجر گذشته نداشتن مجوز کارگردانی بود؟ چون حضور «مفت آباد» در فجر گذشته می‌توانست مناسبات را عوض کند.
چند مسئله دست به دست هم داد تا در فجر حضور نداشته باشم. مجوز کارگردانی و نوع پروانه ساخت فیلم و مسائل دیگر باعث شد تا ما نتوانیم با فیلم در جشنواره حضور داشته باشیم. فکر می‌کنم قرار بود در جشنواره فیلم‌های یک شکلی ببینیم. که در نهایت هم اتفاق افتاد فیلم‌هایی که پایان‌بندی و سر وشکل مشابهی داشتند.
آقای گلمکانی از همان ایام قبل از جشنواره با نوشتن یادداشتی در مورد فیلم شما از غیبت «مفت آباد» گله کرد. ایشان معتقد بود «مفت آباد» می‌توانست یک «ابد و یک روز» دیگر باشد و حضورش می‌توانست روی جوایز اختتامیه تاثیر بگذارد.
حمایت آقای گلمکانی هم از فیلم ما و فیلم اولی‌های بسیاری باعث شده تا نسل جدیدی وارد سینما بشود که تازه نفس و پر ایده است. یادداشت آقای گلمکانی چه در مجله فیلم و چه در صفحه شخصی‌شان در اینستاگرام باعث شد ما تماشاگران بسیاری داشته باشیم که بنا به توصیه ایشان برای دیدن فیلم به سالن می‌آیند. این از تاثیرات یک منتقد خوب و درجه یک است.