طالبان نیز نمی داند چه می خواهد

 مذاکرات صلح در افغانستان این روزها آن تب و تاب اولیه را ندارد.نشستی که پیش بینی شده بود در جده میان طالبان،آمریکایی ها و احتمالا نمایندگان دولت افغانستان برگزار شود لغو شد و به دنبال آن اجلاس برنامه ریزی شده قطر هم سرنوشتی مشابه پیدا کرد.همه این ها در شرایطی است که در هفته های گذشته رایزنی و مذاکرات برای صلح با اشتیاق و فشردگی زیادی پیگیری می شد.نشست های متعدد زلمی خلیل زاد ، نماینده ویژه آمریکا در افغانستان،با نمایندگان کشورهای مختلف و طالبان از یک‌سو و مذاکرات جداگانه طالبان و کشورهای همسایه و منطقه از سوی دیگر،این تصور را به وجود آورده بود که تحولی جدی و مثبت در راه است .اما چه شد که به یک‌باره این مذاکرات و در واقع فرایند صلح از تب و تاب اولیه اش افتاد و امیدها و اشتیاق ها تا این حد فروکش کرد؟   در نگاه اول این موضوع را شاید بتوان به امتناع طالبان از مذاکرات مستقیم با دولت افغانستان مرتبط دانست.اما نگاه عمیق‌تر به مسئله پای عامل دیگری را به میان می کشد؛ عاملی که به شکل در خور توجه و جالبی میان دو طرف اصلی مذاکرات یعنی آمریکا و طالبان وجه اشتراک دارد.به نظر می رسد که "ابهام در برنامه ریزی ها و اهداف آینده" دلیل مهمی است که باعث شده مذاکرات با چالش روبه رو گردد .در همین راستا پیگیری اظهارات و عملکرد هر دو طرف نشان می دهد که برای هر دو طرف "نخواسته های‌شان " بیشتر از "خواسته های‌شان"روشن است.وقتی از طالبان در باره هدف نهایی و مقصدشان از این مذاکرات سوال می شود ،آن ها خروج نیروهای خارجی را بزرگ‌ترین هدفشان اعلام می کنند.در واقع طالبان می دانند که ادامه حضور نیروهای خارجی در افغانستان را نمی خواهند اما هنگامی که از آن ها در باره مرحله بعد از آن سوال می شود هیچ گونه پاسخ روشنی ندارند.ذبیح ا... مجاهد ،سخنگوی طالبان ،در پاسخ به سوالی در باره آینده تاکید می کند که طالبان بنا نیست مثل گذشته و بر مبنای الگوی قبلی حکومت کند.با این همه او توضیح نمی دهد که آن‌ها برای آینده چه مسیری را در نظر گرفته اند؟چه جایگاه و نقشی را برای دولت کنونی افغانستان  یا دیگر گروه‌های سیاسی قائل شده اند؟برخورد آن‌ها با مسائلی چون حقوق زنان و آموزش چگونه خواهد بود؟یا این‌که برای نقش مردم یا رای مردم چه میزان ارزش و اعتبار قائل هستند؟طالبان پاسخ به همه این سوالات را به بعد از خروج نیروهای خارجی موکول می کنند اما آیا مردم می توانند به این‌که بعدها از این هندوانه سربسته چه بیرون بیاید،اعتماد کنند؟   اما نکته مهم و جالب این است که در طرف مقابل یعنی   دولتمردان و مذاکره کنندگان  آمریکایی هم دقیقا چنین شرایطی حاکم است.از زمان روی کار آمدن ترامپ و رویکرد او در باره اولویت داشتن آمریکا ،استراتژی کاخ سفید در قبال افغانستان نیز متحول شده است.واشنگتن دیگر نمی خواهد نیروهایش در افغانستان باقی بماند یا متحمل هزینه های مادی و انسانی بیشتری در این کشور شود،آن‌هم در شرایطی که کمترین بازدهی را برای آمریکا به همراه دارد.حال که آن‌ها دیگر حضور وصرف هزینه های مادی و انسانی را در افغانستان نمی خواهند ،این سوال پیش می آید که واشنگتن در آینده از افغانستان چه می خواهدو چه برنامه ای در قبال این کشور دارد.آیا به تعهدات خود همچون پیمان امنیتی عمل می کند؟ آیا از ادامه استقرار نظام مبتنی بر رای مردم حمایت می کند؟آیا همچنان از شعارهای حقوق بشری مثل حقوق زنان دفاع خواهد کرد؟ هیچ‌کدام از مقامات کاخ سفید تا کنون برای این سوال‌ها پاسخ روشنی ارائه نکرده اند.سر درگمی مشهودی وجود دارد که نمونه آن توئیت‌های جنجالی و متناقض ترامپ است که حتی برفضای حاکم بر مذاکرات نیز تاثیر گذاشت.علاوه بر این "پنس" معاون رئیس جمهور آمریکا نیز چندی پیش اعلام کرد که رئیس جمهور هنوز در حال ارزیابی گزینه ها ست.این سردرگمی ها دولت کابل را آزرده و نا امید کرده و دیوار بلندی از بی اعتمادی بین دو طرف به وجود آورده است.به نظر می رسد در چنین وضعیتی که دو طرف بیشتر "نخواسته های‌شان" را می دانند تا "خواسته های‌شان "همه چیز در باره آینده مبهم است و نمی توان به مذاکرات صلح و دستاوردهای آینده آن چندان دلخوش بود.