تقابل جهان دیروز و امروز

«عشق عجیب‌ترین پدیده دنیاست. آن‌هایی که در نگاه اول عاشق می‌شوند، عجیب‌ترین شکل این پدیده را تجربه می‌کنند که آنقدرها هم قابل توضیح نیست. اگر پیش از این دوست نداشته‌اند شاید به این خاطر بوده که از وجود دیگری بی‌اطلاع بوده‌اند. در این میان، اگر عشق در اولین نگاه، آن هم بعد از چندین سال بی‌عشقی سر برسد، بزرگ‌ترین کشمکش با عقل و منطق را پیش می‌آورد. دن المیریو وقتی شیفته ساتورنین شد که از علاقه و حساسیت این دختر جوان به فلز طلایی و رنگ زرد آگاه شد. می‌توانیم آزردگی زن جوان را وقتی که فهمید اشراف زاده اسپانیایی او را به این دلیل دوست دارد، درک کنیم. دن المیریو تقصیری نداشت؛ دلایل سازنده‌ عشق و عاشقی گاهی اوقات قابل فهم و توضیح نیستند».(ریش آبی، املی نوتوم، ترجمه ویدا سامعی، تهران، 1395، نشر فرهنگ نو، ص 79)
املی نوتوم از نویسندگان محبوب قرن بیست و یک است که تا کنون کتاب‌هایش به 40 زبان زنده دنیا ترجمه شده است و ریش آبی بیست و یکمین رمان این نویسنده عجیب است. لفظ عجیب را از آن جهت به کار بردم که نوتوم زاده بلژیک است، سال 1966 در بروكسل به دنیا آمده اما در یکی از مصاحبه‌هایش ادعا کرده متولد ژاپن است. مخالفان این نویسنده، به اطلاعات اشتباهی که او از زندگی‌اش به مخاطبان می‌دهد نقد دارند و نوتوم را با آن سبک پوشش منحصر به فردش که لباس‌های مشکلی با کلاه‌های دست‌دوز می‌پوشد، نویسنده‌ای عجیب می‌نامند. او در سال 1993 جایزه ادبی ژاک شاردون را برای کتاب «خرابکاری عاشقانه» از آن خود کرده است و پس از آن در سال 1999 برای کتاب «ترس و لرز» موفق به دریافت جایزه بزرگ رمان آکادمی زبان و ادبیات فرانسه شد. به گفته خودش «ترس و لرز» یک اتوبیوگرافی ا‌ست. او می‌گوید از 17 سالگی نوشتن را شروع کرده است. این نویسنده هر سال یک کتاب به چاپ می‌رساند و بنا بر گفته خود 25 سال است که هر روز چهار صبح از خواب بیدار می‌شود و به نوشتن می‌پردازد. در گفت‌و‌گویی بیان کرده است که مطلب را بارها و بارها در ذهنش می‌پروراند و آن لحظه که خودکار بیکش را بر روی دفتر مشق ساده می‌گذارد بدون خط خوردگی و مکث ‌می‌نویسد، بنابراین وقتی قلم را بر روی کاغذ می‌سراند می‌داند قرار است از چه و چگونه بنویسد. او در سال 2011 به عضویت آکادمی سلطنتی زبان فرانسه در بلژیک در آمده است.
ریش آبی آن‌طور که در افسانه‌ها آمده است داستان مردی درشت اندام و جادوگر است که زنان بسیاری را دوست داشت. او همزمان عاشق سه خواهر می‌شود و با یکی از آن‌ها ازدواج می‌کند، روزی قصد سفر می‌کند و کلید تمام اتاق‌های قصر را به همسرش می‌دهد و از او می‌خواهد که فقط از کلید کوچکی که روی آن حکاکی شده استفاده نکند. دخترک کنجکاو می‌شود، در اتاق را باز می‌کند و با منجلابی از خون و جنازه و استخوان آدمیزاد مواجه می‌شود. در همین لحظه لکه‌ای خون بر کلید ظاهر می‌شود که با هیچ چیز پاک نمی‌شود. ریش آبی از سفر باز می‌گردد و متوجه رفتن همسرش به اتاق ممنوعه می‌شود و قصد کشتن او را می‌کند.
این رمان معمایی با نثر جذاب و پرکششی که دارد نوعی بازآفرینی و روایتی مدرن از همان افسانه قدیمی و کهن است. ماجرا در فضایی محدود اتفاق می‌افتد و از جایی شروع می‌شود که ساتورنین برای اجاره اتاقی به قصر دن المیریو می‌رود. رمان ریش آبی دیالوگ محور است. بنا به تعریف دیگر می‌توان گفت این دیالوگ‌‌ها هستند که بار اصلی نقل داستان را به دوش می‌کشند. نوتوم موجز می‌نویسد. اگرچه که ممکن است گاهی اشارات زیاد مذهبی، فاشیستی و ناسیونالیستی گفتمان کاراکترها خسته کننده به نظر برسد اما نمی‌توان بر این واقعیت چشم پوشید که نثر قوی و زبان ناب نویسنده همچنین طنازی‌های نفهته در بطن گفت‌و‌گو، تک تک دیالوگ‌ها را خواندنی کرده است. به طوری که خواننده با دنبال کردن آن‌ها به فکر فرو می‌رود و چه مهم‌تر از به فکر وا داشتن مخاطب کم حوصله امروزی؟ داستان دو شخصیت اصلی دارد و نویسنده با خلق تعلیق‌های دلنشین و خلاق، مخاطب را روایت همراه می‌سازد. داستان جذاب و پرکشش، درگیر کردن مخاطب، پیشبرد غیر قابل پیش بینی اتفاقات داستان و پایان منسجم اما غیر منتظره همه و همه از ویژگی‌های خوب این رمان کم حجم است. اگرچه که به پایان‌بندی این رمان انتقادات بسیاری از جانب خوانندگان و منتقدان وارد بوده است اما به زعم من تمام عناصر داستان در حین روایت در خدمت پایان کتاب هستند و آن را می‌توان حتی از نقاط قوت کتاب دانست. داستان فضای هول‌انگیز و هراسناکی دارد و در این فضای مرموز مردی که همچنان در جهان قدیمی خود زندگی می‌کند حالا با زنی امروزی وارد تعامل می‌شود. همان‌طور که پیش از این اشاره کردم تبحر نوتوم را می‌توان در این دانست که در فضایی واحد و محدود دست به خلق درام زده است. بحث‌هایی که در دیالوگ‌ها مطرح می‌شوند مکالماتی ساده و پیش پا افتاده نیستند و همین گستردگی در گفت‌و‌گوها را می‌توان از دیگر نقاط قوت کتاب دانست.


شخصیت دن المیریو (که می‌توان او را از کاراکتر‌های سادیستیک دانست) شبیه به نمادی از جامعه کهن، متعصب و مرتجع دینی‌ا‌ست و ساتورنین نمونه شهروند کنجکاو و مدبر امروزی که اطلاعات بیشتری دارد و قانع کردنش کار ساده‌ای نیست. قلم نوتوم ذهن مخاطب را تسخیر می‌کند، او اهل زیاده‌گویی نیست و در حالی دست به خلق داستان خود زده است که جهان‌بینی دو قهرمان اصلی قصه، در پس دیالوگ‌هایی پشت میز شام رخ می‌نماید. آن دو به تبیین و توضیح ایده‌های‌شان درباره موضوعات مختلف می‌پردازند و هر کدام سعی در اثبات برتری باور‌ها و عقایدشان نسبت به دیگری دارند.
راوی کتاب دانای کل است و کشمکش عقل و احساس کاراکتر زن در قسمت‌های پایانی انتهایی خلاف تصور و جذاب را آفریده است.
آنچه در ادامه می‌خوانید قسمت‌هایی از مصاحبه این نویسنده با یکی از نشریات فرانسوی‌ است که راحله فاضلی آن را به زبان فارسی ترجمه کرده است:
در رمان «ریش آبی» ایده المیریو از کجا آمد؟
المیریو یک مورد خاص است. سه ‌بار در یک دستنویس ظاهر شده است. ولی در رمان «ریش آبی»، برای اولین ‌بار سروکله‌اش پیدا شد. «ریش آبی» یک قصه قدیمی است. هرچند قصه‌های شارل پرول را دوست دارم، اما «ریش آبی» او نفرت‌انگیز و زشت است و این ناراحتم می‌کند. اگر بیرون از متن آن را تحلیل کنیم، انگیزه‌های «ریش آبی» بسیار دقیق هستند. نوشتن «ریش آبی» برایم بسیار فوری بود. هیچ‌وقت در زمانه‌ای زندگی نکرده‌ایم که تا این حد درصدد کشف اسرار باشد.
به نظر می‌رسد المیریو نسبت به مدرنیته حساسیت دارد؟
از سال ۱۹۹۲ دنیای بیرون دیگر برای المیریو جذاب نیست. او در درگاه دوران دیجیتال متوقف شده و هنوز صددرصد آنالوگ باقی مانده است.
در رمان «ریش آبی» المیریو هم به عکاسی علاقه دارد.
من در زمینه عکاسی هیچ تجربه‌ای ندارم چون نتوانسته‌ام از زندگی‌ام عکس بگیرم. ولی عجیب است که در 20 سال اخیر، دیگران می‌توانستند از من عکس بگیرند. به این نتیجه رسیده‌ام که بهترین عکسی که می‌توانند از زندگی من بگیرند وقتی خواهد بود که مُرده باشم، چون سرانجام دست از تکان‌ خوردن بر می‌دارم و عکسم دیگر تار نخواهد بود. هر عکاس یک هنرمند واقعی است و من مطیع هستم.
در آخر می‌توان گفت نثر قوی و روان این نویسنده و ترجمه خوب و حرفه‌ای ویدا سامعی در کنار توضیحات مفید و کافی پاورقی جهت فهم بهتر فضای داستان، این کتاب را به یکی از گزینه‌ها برای گذراندن یک عصر زمستانی تبدیل کرده است.