کودکانی که با خنده بیگانه هستند

امروز روز جهانی خنده است؛ روزی که قرار است آدم‌ها شاد باشند و بخندند یا بیشتر بخندند اما برای خیلی از آدم‌ها، این روز تفاوت چندانی با روزهای دیگر ندارد. کسانی که دنیایی پر از خشونت و جنگ ونابرابری را تجربه می‌كنند، دنیایی که زیستن در آن برای افراد بزرگسال هم با سختی‌های فراوانی همراه است. برای کودکان اما، سختی‌های آن رنگ و بوی دیگری دارد و برای کودکانی که کار هم می‌کنند وضعیت بسیار پیچیده‌تر و سخت‌تر است. برای ما درانجمن حمایت از کودکان کار، این روز بهانه‌ای است تا در این روزهای سرد زمستانی لبخندی بر لب‌های کودکان کار بنشانیم. کودکانی که بیش از انسان‌های دیگر با شادی و خنده غریبه هستند.
ممکن است در طول روز با کودکان زیادی در مترو، خیابان و چهارراه‌ها مواجه شوید اما این‌ها شاید تنها چند درصد از این کوه یخ هستند و باقی آن در زیر آب است و دیده نمی‌شود. کودکانی که در کارگاه‌ها و تولیدی‌ها، کوره‌پز خانه و... در بدترین شرایط در حال کارکردن هستند و کسی نه لبخند آن‌ها را می بیند ونه گریه آن‌ها را. کودکان کار نه مسئول این وضعیت هستند و نه توانی برای تغییر آن دارند؛ کودکانی که معلول هستند و نه علت مشکلات. خندیدن و شادی حق تمامی کودکانی است که قدم در این دنیا می گذارند و کار کودکان باعث می‌شود آن‌ها از حقوق اولیه‌ای همچون بازی و شادی و آموزش محروم بمانند. کودکی دوران بازی و شادی است و شادبودن رابطه مستقیمی با رفاه و سلامت روان کودکان دارد. زمانی ما به جامعه‌ای کارآمد، همدل و مسئولیت پذیر خواهیم رسید که نیازهای آموزشی، بهداشتی و رفاهی کودکان آن جامعه را تامین کنیم. کودکانی که سال‌ها بعد قرار است آینده این جامعه را رقم بزنند. تجربه‌ها و شرایط کودکی می تواند تاثیر خود را تا آخر عمر در فرد باقی بگذارد؛ به همین علت است که نهادها و جامعه به عنوان منبعی مهم نقشی بسزا در شکل‌گیری این تجارب دارند.
کارن هورنای، روانکاو آلمانی در نظریه شخصیت خود تاکید زیادی بر نقش دوران کودکی و تجارب اولیه بر شکل گیری شخصیت انسان داشت. او معتقد بود کودکی دوره ای است که اکثر مشکلات از آن پدید می آید و رویدادهای آسیب زا می‌تواند تاثیرات مخربی بر رشد کودک بگذارد و زمینه روان‌رنجوری او را فراهم کند. مفهوم اصلی در نظریه هورنای اضطراب اساسی است که به احساس یک کودک منزوی و درمانده تعریف می شود که در یک دنیای بالقوه متخاصم زندگی می کند. دنیایی که اولین تجربه کودک، کار کردن است و تحقیر نمی تواند دنیای قشنگی باشد.تصورهای اشتباه زیادی وجود دارد که ممکن است در برخورد افراد با کودکان کار تاثیر بگذارد. یکی از این تصورات اشتباه این است که دیگران فکر می‌کنند این کودکان توسط باند و مافیا هدایت می شوند. واقعیت این است که خبری از باندهای تبهکاری و مافیاهای اینچنینی نیست، کودکان کار برای خود و برای خانواده خود کار می‌کنند. تصورات اینچنینی باعث شده تا دیگران در برخورد با کودکان کار دچار سوگیری شوند. ما قائل به این نیستم کودکان کار یک آسیب اجتماعی هستند، کودک کار نه آسیب اجتماعی است و نه معظل اجتماعی. کار کودک یک پدیده چند وجهی از مسائل و مشکلات جامعه است. پدیده‌ای که در وهله اول نهادها و سپس افراد جامعه در برابر آن مسئول هستند. با نادیده گرفتن، تحقیر و نگاه منفی این مساله از بین نمی‌رود. رفتار بد با این کودکان نه تنها چیزی را تغییر نمی دهد بلکه بیش از پیش بذرناامیدی و بی‌اعتمادی را در دل‌های آنان می‌کارد و شأن و عزت نفس آنان را خدشه دار می کند. اگرچه خانواده نقش مهمی در شکل گیری عزت نفس کودکان دارد اما پس از آن، منبع اصلی در این زمینه جامعه است. کودکی که در حساس ترین سنین رشد شخصیتی خود ودر اولین برخوردهایش با جامعه، روزانه با ناملایمات زیادی روبه‌رو می شود تصویر نامناسبی از جامعه در او شکل می گیرد. کاهش عزت نفس، احساس حقارت، گوشه گیری و انزوا تنها گوشه ای از آثار روانی فقر و کار و تحقیر بر کودک است. کودکانی که قرار است پدران و مادران فردا باشند. ما می‌خواهیم دنیا را برای کودکانی که شوق زیستن دارند و میخواهند شاد باشند و بخندند به جایی بهتر وشادتر تبدیل کنیم. رفتار مناسب با کودکان کار،این راه را برای ما هموارتر می‌کند.در برخورد با کودکان کار صبور باشید و مهربان.