مخالف خوانی حداکثری

فروزان آصف نخعی ‪-‬ چندی است که بحث انتصابات فامیلی در ایران شدت گرفته است. موج خبرسازی ها حاکی از آن است که طرف مقابل در طرح این دست از مسایل، دنبال ایجاد نظم و نسقی نیست که به این نوع از مناسبات نیاز نباشد. از صدا و سیما گرفته تا روزنامه های طرف مقابل، دائم به تنور این نوع از اطلاع رسانی می دمند . البته این که چرا در دولت های گذشته و در نهادهای انتصابی دنبال چنین مسایلی نیستند نیز خود محل تامل است. ولی شیوه اطلاع رسانی طرف مقابل نشان می دهد که نوعی سردرگمی و وحشت باعث شده تا در تاریکی، همه چیز و هر صدای شنیده شده ای حتی مبتنی بر توهمی را به رگبار ببندند. از داماد رییس جمهوری گرفته تا بستگان نوبخت و حالا اما نوبت به مصطفی ملکی داماد عبدالرضا رحمانی‌فضلی وزیر کشور رسیده است که گفته می شود با مدرک دکتری روابط بین الملل عضو هیات علمی تمام‌وقت دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی است. وی همچنین با حکم حمید میرزاده ریاست واحد آکسفورد دانشگاه آزاد را نیر عهده‌دار شده بود. علاوه بر این یک خبرگزاری جناح مقابل به نقل از مقصودی نماینده سبزوار گزارش داده که آموزش و پرورش دفتر یک حزب سیاسی خاص و یا بنگاه سیاسی تبدیل شده است . این رسانه تاکید می کند که عزل و نصب‌های اخیر در وزارتخانه، این نهاد را تبدیل به یک بنگاه سیاسی کرده و ترسو بودن وزیر به دلیل از دست دادن میز خود مشهود است؛ زیرا آموزش و پرورش دفتر یک حزب سیاسی خاص شده است.
صحت و سقم خبر وزارت آموزش و پرورش را نمی دانم. تاکید می کنم که من هم مخالف انتصابات مبتنی بر روابط فامیلی و رفیق‌بازی‌های ایدئولوژیک هستم. ولی زمانی که انتصابات مبتنی بر رفتار حزبی مورد تهاجم واقع می شود، این سوال پیش می آید که با چه معیار و چه شناختی باید افراد کلیدی برای یک وزارتخانه به کار گمارده شوند؟ آیا غیر از این است که شناخت مبتنی بر جامعه فلاحتی باید جای آن را بگیرد تا کارگزاران یک نظام بتوانند به راحتی به رتق و فتق امور بپردازند. فراموش نکنیم که جامعه ایران در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی اش، هنوز از وضعیت امنیتی عبور نکرده تا بر اساس وضعیت اجتماعی دست به گزینش بزند. کماکان دستگاه گزینش بر اساس شناخت اقوام کلیدی، معرفی سنوات تحصیلی، و معرفی منازل تملیکی و یا استیجاری گذشته برای تحقیق در محل و معرفی یک فرد کلیدی به عنوان معرف اقدام به گزینش نیرو می کند که خود از عدم عبور از شرایط امنیتی به شرایط سیاسی و اجتماعی حکایت می‌کند. بر این اساس، هنگامی که یک معرف کلیدی می تواند از ته تنگ قیف گزینش افراد را عبور دهد، دیگر ایراد گرفتن از این که چرا داماد یا فرزند، و ... پس از انتصاب مشغول به کار می شوند،‌ محلی از اعراب ندارد. زیرا نظام گزینش، چنین راهی را به عنوان راه اعتماد ساز، پیش روی همگان قرار می دهد. به عبارت دیگر، سیستم بوروکراتیک کشور که خود دستگاهی مدرن با مفهومی مدرن است، وقتی که در دستگاه فرهنگی و معرفتی سنتی قرار می‌گیرد، ناکارکرد شده، و در اختیار تخریب و فساد بیشتر قرار می گیرد. از این رو هاضمه نیروهای سیاسی هنوز قادر نشده مناسبت مدرن غیرچهره به چهره را جایگزین مناسبت چهره به چهره کند که محصول فرهنگ و نهادهای آن است. از این رو به محض این که وزیری هم اقدام به انتصاب حزبی می کند تا برنامه اش را اجرایی سازد، وزیر مربوطه را متهم به تبدیل وزارت به بنگاه سیاسی می کنند. اطلاع رسانی در این باره که بیهوده ترین اطلاعات را در قالب خبر در روزنامه ها و کانال ها به خورد مردم می دهد، به صورت دیوانه واری تنها دنبال تخریب طرف مقابل است که می تواند با توجه به اوضاع خراب اقتصادی، قرین موفقیت هم باشد،‌ و از این رهگذر مشروعیت اجرایی طرف مقابل را زیرسوال ببرد. ولی این شیوه که به اصل نظام حامی پروری نمی پردازد به این امید که فردا روز خودش در مصادر امور واقع شود، فراموش کرده است تا زمانی که نظام حزبی در کشور برقرار نشود، و سیستم گزینش و ایجاد امنیت در حوزه های ارزشی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی به این نحوی که اشاره شد، ملاک تعیین سمت ها باشد، طبیعی است، سمت ها بر اساس اطمینان حداکثری در روابط چهره به چهره توزیع شود و انتصاب نزدیکان مطمئن ترین راه برای انجام امور. به همین دلیل اطلاع رسانی طرف مقابل تنها برای جنگ در باره لحافی است، که امروز به دلیل رای مردم، دست طرف مقابل است. تا زمانی که اداره امور کشور بر اساس برنامه های حزبی حول محور منافع ملی نمی چرخد، اوضاع به همین منوال خواهد بود. اسفبارتر آن است به جای آن که با تقویت نیروهای حزبی در دستگاه مربوطه، برنامه جناح مقابل و میزان موفقیت یا شکست آن مورد ارزیابی قرار بگیرد، این شیوه به دلیل فقدان فرهنگ و زمینه مندی لازم، جای خود را به تهمت و انگ باندبازی بدون نیاز به هر گونه ارائه سند و مدرکی می دهد. به نظر می رسد شیوه اطلاع‌رسانی تندروهای اصولگراها برای اثبات خویش، به مثابه مخالف خوانی همه جانبه ای است که انتهای راه آن خواسته و ناخواسته ایجاد زمین سوخته برای مردم است.