آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هیچ کاری را بدون اجازه امام انجام نمی داد

گفتگو با حجت‌الاسلام والمسلمین جعفری گیلانی

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد جعفری گیلانی روحانی مبارز و انقلابی است که از دوران نوجوانی با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی آشنا و به همراه ایشان به فعالیت‌های انقلابی و مبارزاتی پرداخت و بارها دستگیر، زندانی و شکنجه شد و سال‌ها درکنار آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در زندان‌ها به سر برد. آقای جعفری پس از پیروزی انقلاب به نمایندگی مردم لنگرود وارد مجلس شورای اسلامی در دوره اول شد. وی همچنین سابقه عضویت در شورای سیاستگذاری ائمه جمعه و هیئت مدیره مرکز خدمات حوزه‌های علمیه را دارد و سال‌ها ریاست هیئت امنای دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم را بر عهده داشته‌است. حجت‌الاسلام جعفری گیلانی طی حکمی به تاریخ 9 مهر 1358 ازسوی امام خمینی ماموریت یافت با سفر به شهرهای لنگرود، رودسر و لاهیجان به مشکلات رسیدگی و برای ایجاد‏‎ ‎‏وحدت‏ در این منطقه اقدام کند. با توجه آشنائی دیرینه آقای جعفری با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، به مناسبت دومین سالگرد رحلت یار با اخلاص امام گفتگویی با وی انجام داده‌ایم که مطالعه می‌فرمائید.
***


*با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار روزنامه جمهوری اسلامی قرار دادید، از آنجا که در آستانه دومین سالگرد رحلت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی قرار داریم و شما یکی از همراهان و همرزمان آیت‌الله در طول مبارزات پیش از انقلاب بوده اید و بعد از پیروزی انقلاب نیز از همراهان ایشان محسوب می‌شوید، لطفاً برای خوانندگان روزنامه بفرمائید از چه زمانی با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی آشنا شدید و از دیدگاه شما نقش ایشان در پیشبرد انقلاب چگونه بود؟
- بسم‌الله الرحمن الرحیم. ربنا آتنا من لدنک رحمه و هیئ لنا من امرنا رشدا. من از سال 1334 که دوره سطح را در قم می‌خواندیم با برادر آقای هاشمی، محمود آقای هاشمی که هم مباحثه آقای کرامی بود آشنا شدم.
*آقامحمود هاشمی هم روحانی بودند؟
- بله، آن زمان معمم بودند و بعدها فرماندار قم شدند. محمود آقا روزی ما را دعوت کرد به افطار در منزل برادرش یعنی آقای هاشمی رفسنجانی که در کوچه آبشار بود و ایشان هم تازه ازدواج کرده بودند. ما چون بچه دهاتی بودیم، برای اولین بار مبل را در منزل آقای هاشمی دیدیم.
*یعنی تا آن زمان وجود مبل در منزل روحانیون مرسوم نبود؟
- نخیر، اصلا. آقای هاشمی هم خانواده خودش و هم خانواده‌ای که با آنها وصلت و ازدواج کرده بود، از نظر مالی تقریباً در سطح خوبی قرار داشتند و گذشته از آن همان زمان خود آقای هاشمی کار اقتصادی می‌کرد و خانه‌سازی می‌کرد. باغ‌ پسته در خانواده داشتند و استفاده می‌کردند. برادر بزرگ آقای هاشمی یعنی حاج‌قاسم گرداننده خانواده آقای هاشمی بود. خلاصه آنکه ما به آن افطاری در منزل آقای هاشمی رفتیم و از آنجا با ایشان آشنا شدیم و در سال 1338 این آشنایی به رفاقت کامل رسید و آن زمان تقریباً 20 ساله شده بودیم و در درس حضرت امام هم شرکت می‌کردیم. در سال 1338 یک اتفاقی در قم افتاد که اتفاق خیلی بدی بود. و آن اینکه یک رئیس شهربانی بود در قم که خیلی بدجنس و بداخلاق بود.
*نام او چه بود؟
- سرهنگ سجادی، ایشان معروف بود که هر روز صبح در منزل آیت‌الله بروجردی حضور می‌یافت و در ظاهر همیشه هم روزه بود! و وقتی برایش چایی می‌آوردند، می‌گفت من روزه‌ام! به او می‌گفتند حالا چایی آورده‌اند، روزه‌تان را باز کنید ثوابش به ما برسد. بعد می‌رفت اتاق آقای آسیدابوالحسن همینطور، می‌رفت اتاق حاج‌احمد همینطور، آخرش می‌رفت خدمت آیت‌الله بروجردی چایی که می‌آوردند به ایشان عرض می‌کرد شما اگر اجازه بفرمائید، روزه‌ام را باز کنم. معروف بود که روزی ده مرتبه روزه‌اش را افطار می‌کرد. خلاصه خیلی بشر عجیبی بود و ظاهراً مدتی هم در نجف بوده و آنجا جاسوسی می‌کرده است.
*برای چه کسانی جاسوسی می‌کرد؟
- برای انگلیسی‌ها. ایشان در عین حال که رئیس شهربانی بود، کار ژاندارمری را هم انجام می‌داد و کار ساواک را هم انجام می‌داد. آن اتفاق بد این بود که در آن سال یک خانم دکتر داروشناس با آقایی عقد کرده بود، دقیق نمی‌دانم آن زمان می‌گفتند صیغه کرده است و این خانم با شوهرش اختلاف پیدا کردند و از لج او رفت در بیمارستان فاطمی و در داروخانه آن بیمارستان، چادر و روسری خود را برداشت و بی‌حجاب شد. آن موقع هم بی‌حجابی در قم خیلی بازتاب داشت و مثل الان نبود که همه جا بخصوص در قم مد شده است. دو تن از طلبه‌های ترک رفته بودند برای معالجه و وقتی که آمدند دارو بگیرند، این خانم را دیدند که سرلخت است و همانجا اعتراض کردند و خلاصه کار به دعوا کشید. رئیس شهربانی هر دو اینها را دستگیر می‌کند و از محل مقر شهربانی که روبروی منزل آیت‌الله گلپایگانی بود اینها را با دستبند و پابند می‌فرستد آن طرف رودخانه که تازه دادگستری درست کرده بودند برای دادگاه. ما آن زمان که جوان 20 ساله بودیم از شنیدن این خبر خیلی عصبانی شدیم و با دوستان خودمان آقایان گرامی، خسروشاهی، جواد حجتی، علی حجتی، آل‌طاها واعظ معروف و از شاگردان حضرت امام، آقای ربانی املشی و... در حدود 40 نفر جمع شدیم و رفتیم در خانه مراجع، اول رفتیم منزل آقای بروجردی و ایشان گفتند که فعلاً حاج‌احمد نیست صبر کنید تا او بیاید تا بعد، خلاصه آنکه ما به منازل 9 نفر از مراجع آن زمان مراجعه کردیم. در میان آن 40 نفر که آقای مرتضوی هم بود، من جوان‌ترین آنها بودم. همه آقایان مراجع صحبت‌هایی کردند که هیچکدام برای ما راضی‌کننده نبود تا اینکه برای آخرین نفر رفتیم خدمت حضرت امام خمینی. امام شروع به صحبت کردند و بعد از تحلیل قضایا به ما اعتراض کردند که شما چرا تظاهرات کرده‌اید و چرا به منزل آیت‌الله بروجردی مراجعه کرده‌اید، شما باید می‌آمدید به ماها می‌گفتید و ما خدمت آیت‌الله بروجردی می‌رسیدیم و موضوع را با ایشان در میان می‌گذاشتیم، اینجا همه دهان‌ها بازماند، چون ما چنین انتظاری نداشتیم. امام گفتند: آقای بروجردی عَلَم هستند و ما همه باید زیر عَلَم باشیم، مرجع تقلید است، آیت‌الله العظمی است و شما نباید چنین کاری می‌کردید. آن زمان شایع بود که میان امام و آیت‌الله بروجردی اختلاف نظر وجود دارد ولی امام مقام آیت‌الله العظمی بروجردی را بالا بردند و کار ما را تقبیح کردند و گفتند اگر در این میان کسی سنگی به پاسبانی پرتاب می‌کرد و آنها به کسی شلیک می‌کردند و خونی ریخته می‌شد، چه کسی جواب این خون را می‌خواست بدهد. و تقریباً این صحبت‌ها همه را راضی کرد و بعد هم فرمودند من که شب‌های جمعه به منزل آیت‌الله بروجردی می‌روم آنجا مساله را مطرح می‌کنم و حل می‌کنم. ما از آنجا به علت اینکه آقای هاشمی در کنار امام بودند پی بردیم. از این مهم‌تر، حادثه‌ای دیگر بود که وقتی آیت‌الله بروجردی به رحمت خدا رفتند، من و آقای گرامی در مدرسه خان هم حجره بودیم، حجره 29 طبقه بالا. مدرسینی مثل آقایان منتظری، ربانی شیرازی، ربانی املشی، مقام معظم رهبری و برادرشان آسید محمد خامنه‌ای، خلخالی، مکارم شیرازی و... اینها می‌آمدند در اتاق ما و در آنجا برنامه‌ریزی می‌کردند برای بعد از رحلت آقای بروجردی. هر روز سیصد چهارصد نفری در مدرسه خان جمع می‌شدیم که به این جمع هیات علمیه می‌گفتند و می‌رفتیم بازار و از آنجا می‌رفتیم مسجد اعظم، درحالی که آن زمان سه چهار هزار نفر بیشتر طلبه نبودند می‌رفتیم مسجد اعظم و یکی از این آقایان صحبت می‌کرد، یک روز آقای منتظری صحبت کرد، یک روز آقای ربانی املشی، یک روز آقای ربانی شیرازی، یک روز آقای گرامی و... همینطور به نوبت آقایان هر روز صحبت کردند، ولی یک روز هم آقای هاشمی رفسنجانی صحبت کرد. در آن روز آقای هاشمی بعد از آقای فلسفی زد روی دست همه. تسلط آقای هاشمی از آنجا برای همه معلوم شد و نشان داد که آمده است به میدان. تا اینکه قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی پیش آمد، اینجا دیگر شخصیت‌ آقای هاشمی رفسنجانی صد چندان شناخته شد. باز همان جمع را می‌آوردند در اتاق ما و برنامه‌ریزی می‌کردند که چطور با رژیم مبارزه کنیم. در قضیه انجمن‌های ولایتی و ایالتی مبارزه خیلی باز بود و بسته و زیرزمینی نبود و آنجا برنامه‌ریزی می‌کردند که مثلاً اعلامیه‌ها را چه کسانی امضا بکنند، چه کسانی امضا نکنند و... جریان جلسات طوری پیش می‌رفت که آقای هاشمی اصلاً همه را مدیریت می‌کرد افرادی مانند آیت‌الله منتظری، آقای ربانی شیرازی در آن جمع بودند. به این می‌گفت تو اینکار را بکن، به آن می‌گفت تو آنجا برو و آن کار را انجام بده.
*در این نقشی که آقای هاشمی در جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی داشت، امام چه تاثیری داشتند؟
- نقش حمایتی امام بطور کامل پشت سر ایشان بود؛ یعنی نقش اول را حضرت امام داشتند و بعد از ایشان بقیه امور به آقای هاشمی سپرده شده بود. تنها مشاوری که هر روز بدون استثنا با حضرت امام ملاقات داشت آقای هاشمی بود. آقای هاشمی هیچ کاری را بدون اجازه امام انجام نمی‌داد و در جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی چون مبارزه باز بود همه حرکت‌ها را مشاهده می‌کردند و چیز پنهانی وجود نداشت. تا اینکه انجمن‌های ایالتی و ولایتی ملغی شد قرار شده بود در تهران بازار و... اعتصاب کنند که عَلَم همان شبانه کابینه را خواست و لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را رد کرد. پنج شش روز بعد از آن، بنام شاه انقلاب سفید مطرح شد که شش بهمن سال 1341 در شش ماده به ظاهر به رفراندوم گذاشتند و رای‌گیری کردند، درحالیکه شاید در کل پانصد هزارنفر هم در رای‌گیری شرکت نکردند ولی آنها گفتند که شش میلیون نفر رای داده‌اند و از این حرف‌ها. حضرت امام هم تحریم کردند، در قضیه تحریم انقلاب سفید شاه، آقای هاشمی رفسنجانی نقش اول را داشت. خلاصه آنکه آقای هاشمی نقش مهمی در جریان مخالفت امام و تحریم انقلاب سفید شاه داشت و همان سال بعد از آنکه ماجرا تحریم شد و مردم هم نپذیرفتند، شاه سوم بهمن ماه آمد به قم و یک سخنرانی عجیبی در قم کرد و تقریباً در آن صحبت‌ها به همه علما اهانت کرد و همین بهانه‌ای شد برای حضرت امام که با صدور اعلامیه‌هایی با تکیه بر همان سخنرانی شاه، دمار از روزگار شاه درآورد. در این ماجرا، آقای هاشمی کارگردان اصلی بود، هرچند دیگران نقش داشتند، ولی آقای هاشمی نقش اول را داشت و این از دید رژیم پنهان نبود. رژیم شاه از اول فروردین سال بعد اعلام کرد که از میان روحانیون سربازگیری می‌کند، درحالی که طلبه‌ها معاف از سربازی بودند. به هر حال آقای هاشمی را گرفتند و به همراه ایشان 60 نفر دیگر را هم گرفتند و بردند به باغشاه که همین پادگان حر فعلی تهران است. آقای هاشمی را که به آنجا بردند، ولوله‌ای به پا کرد در پادگان.
یکی از کسانی که در میان آن جمع بود برای من تعریف می‌کرد و می‌گفت وقتی آقای هاشمی را به جمع ما آوردند، ما همه سربلند شدیم. می‌گفت در آن جو خفقان سخنرانی می‌کرد. قدیم یک آخوند درباری را می‌بردند در سربازخانه‌ها نماز می‌خواند و سربازها را نصیحت می‌کرد و در عین حال از شاه تعریف می‌کرد و... آقای هاشمی به بچه‌های طلبه می‌گوید بیائید کاری بکنیم که این آقا دیگر اینجاها نیاید. لذا براساس قرار، یکی از بچه‌های اصفهان از این آقا سوال کرد که آقا! اگر من لباس نداشته باشم چکار باید بکنم؟ گفت: برگ درخت را بردار و عورتت را بپوشان. گفت حالا اگر آن برگ درخت را بزی آمد و خورد، آنگاه چه کنم؟ این روحانی وابسته که اینگونه دید، فهمید که او را دست انداخته اند، گذاشت رفت و دیگر آن طرف‌ها پیدایش نشد. روز جمعه شد و قرار شد سربازها را ببرند برای حمام کردن. همه را لخت مادر زاد می‌کردند و می‌بردند به حمام. آقای هاشمی جلوی اینها ایستاد و گفت حرام است و این کارها را متوقف کرد. از طریق آقای مهدی عراقی دستور داد صدها لنگ و وسایل حمام به پادگان آوردند و بین سربازها تقسیم کردند. تا روز 15 خرداد اینها در پادگان بودند، روز 15 خرداد اینها را مسلح کردند که بیاورند در مقابل مردم. این جمع تصمیم گرفتند که با اسلحه‌هایی که در اختیار دارند به جان رژیم بیافتند و آنها فهمیدند و این جمع را دوباره به پادگان برگرداندند. آقای هاشمی خیلی زرنگ بود و به بهانه اینکه مادرم مریض است و باید به او سر بزنم، مرخصی می‌گیرد و از پادگان بیرون می‌آید و دیگر به پادگان مراجعه نمی‌کند تا اینکه در حدود دو ماه بعد که اینها به دنبال آقای هاشمی می‌گشتند، روزی آقای هاشمی در داروخانه‌ای بود که دید فرمانده پادگان از پشت او را گرفت و گفت: آشیخ کجا رفتی؟ چرا نیامدی؟ من ضمانت تو را کرده‌ام و از این حرفها. آقای هاشمی می‌گوید می‌بینید که نسخه دارم و مادرم مریض است و هر وقت خوب بشود می‌آیم. گفتند: آخر مرخصی یک روز، دو روز، نه دو ماه. خلاصه آقای هاشمی می‌گوید پس بگذارید این داروها را به مادرم بدهم و بیاییم. می‌آیند در خانه و آقای هاشمی می‌گوید حالا که تا اینجا آمده اید، بیایید داخل یک چای بخورید، کمی پسته بخورید، مقداری پسته هم بدهم ببرید. خلاصه آنها را گول می‌زند و می‌برد داخل منزل و برایشان چای و پسته می‌آورد و از در دیگر فرار می‌کند. فرمانده قدری منتظر می‌ماند و می‌بیند که نخیر، خبری از آقای هاشمی نیست. منظور اینکه آقای هاشمی یک چنین زرنگی‌ها و با هوشی‌هایی هم داشت. در جریان ترور منصور که دیگر غوغایی می‌شود. شایعه کردند که ایشان و آقای مطهری فرمان ترور منصور را از آقای میلانی گرفته‌اند و براساس همین شایعه بعد از دستگیری ضاربین، آقای هاشمی را هم دستگیر می‌کنند و می‌برند و خیلی زیاد شکنجه دادند. شهربانی چی‌ها هم خیلی شکنجه‌های ناجور می‌دادند و مثل ساواکی‌ها فنی نبودند. شهربانی در آن جریان آقای هاشمی را خیلی بد جور شکنجه دادند. آنقدر شکنجه داده بودند که آقای هاشمی این اواخر به ما گفت، استخوان پایم از ساق طوری شکست که قلم کاملاً از هم جدا شد و بدتر اینکه دکتر و بیمارستان هم ایشان را نبردند و استخوان خودبخود جوش خورد و همانگونه سیاه شده مانده بود. آقای هاشمی را به قدری زده بودند که می‌گفت تارهای صوتی من پاره شده بود و از گلویم خون می‌آمد. اگر شما دقت می‌کردید در هنگام ایراد خطبه‌ها در نماز جمعه وقتی احساساتی می‌شد، یک دفعه سرفه‌های کوتاه می‌کرد. دلیل آن این بود که بر اثر همان پارگی‌ها، تارهای صوتی باد می‌کرد و می‌آمد جلوی تنفس را می‌گرفت و نمی‌گذاشت راحت حرف بزند.
*نقش آقای هاشمی در ماجرای کاپیتولاسیون چه بود؟
- در سال 1343 منصور لایحه کاپیتولاسیون را به مجلس می‌برد و تا نیمه‌های شب بحث می‌کنند و بالاخره تصویب می‌کنند، هم مجلس شورای ملی و هم مجلس سنا. بطوریکه آن موقع معروف بود که از همه نمایندگان هم تعهد می‌گیرند که حق ندارید جایی از این لایحه سخن بگویید. اما آقای هاشمی رفسنجانی با دوستانی که داشت از این لایحه با خبر می‌شود و متن آن را می‌آورد خدمت امام. امام وقتی این لایحه را می‌بینند، آن سخنرانی و نطق معروف چهارم آبان سال 1343 را ایراد می‌کنند که بعدش هم شب 13 آبان ایشان را دستگیر می‌کنند. این کار آقای هاشمی واقعاً یک کارستان بود چون آن زمان که مثل حالا فضای مجازی نبود، تلفن به قدر کافی نبود و اطلاعات بدست آوردن در آن مقطع کار بسیار سختی بود. ما یادمان هست یک رادیوی دو موج آیوا داشتیم که فقط شبها می‌توانستیم رادیو بغداد را گوش کنیم. آقای هاشمی خیلی در جریان کاپیتولاسیون حق دارد و زحمت کشید.
*شما سابقه هم بند بودن در زندان با آقای هاشمی را هم داشته اید؟ ایشان در خاطراتش از زندان‌های ساواک و شکنجه‌های آنجا خیلی کم گفته است، مقداری از خاطرات زندان بگویید.
- بله. ایشان در زندان رهبری می‌کرد، هم انقلابیون را، هم مجاهدین را و هم کمونیست‌ها را. یک نمونه‌اش را به شما بگویم. ما در زندان قزل قلعه خدمت آقای هاشمی بودیم، آقای ربانی شیرازی، عزت‌الله سحابی و دیگران هم بودند. تعدادی از افراد مجاهدین خلق را هم آوردند پیش ما. در آن زمان ما با اینها ارتباط داشتیم طبعاً، حتی پول هم برایشان جمع می‌کردیم.
*این ارتباط مربوط به چه سال‌هایی است؟
- سال 1350.
*یعنی قبل از تغییر ایدئولوژی آنهاست؟
- بله. تغییر ایدئولوژی سال‌های 53-54 اتفاق افتاد. آقای هاشمی قدرت رهبری، شجاعت و تصمیم‌گیری بی‌نظیر حتی در زندان داشت و به راحتی افراد را به خودش جذب می‌کرد. شب 27 دی‌ماه 1350، احمد رضایی را می‌زنند. او از سران مجاهدین خلق بود، مجاهدین خلق تصمیم می‌گیرند که در زندان برای او مجلس ترحیم بگیرند. هیچ‌کس در زندان جرات نداشت در این مراسم صحبت بکند. آقای هاشمی بلند شد و یک ساعت سخنرانی قرایی کرد بطوریکه سرفصل‌هایی که ایشان در آن سخنرانی گفت هنوز در ذهن من است. آنقدر زیبا بود که نگو. می‌دانید که احمد رضایی بچه مذهبی بود و اگر امثال او زنده می‌ماندند سازمان مجاهدین منحرف نمی‌شد. در آن شرایط و در زندان و درباره احمد رضایی صحبت کردن واقعاً جگر شیر می‌خواست، نام این افراد را بالای منبر می‌بردی منجر به بازداشت و دستگیری می‌شد چه رسد به اینکه در زندان شاه باشی و قدرت ساواک و قدرت شهربانی و... را دیده باشی.
*حاج آقای جعفری، این اعتقاد وجود دارد که مقام علمی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به علت اشتهارشان در حوزه مبارزه و مدیریت و سیاست، مغفول مانده و به آن صورت که باید شناخته نشده است، درباره مقام و درجات علمی، مطالعات، مباحث و اطلاعات حوزوی ایشان چگونه می‌اندیشید؟
- اولاً این نکته را عرض کنم که آیت‌الله هاشمی و آیت‌الله خامنه‌ای از شاگردان ممتاز حضرت امام بودند. در اینجا خوبست نکته‌ای بگویم، در سالروز رحلت آیت‌الله ربانی املشی، مراسمی گرفته بودند که آقای هاشمی به من گفتد بیایید با هم برویم. من دو سه روزی زودتر رفتم که وضعیت را بسنجم. آیت‌الله حاج شیخ حسن صانعی هم آمده بودند. مراسم که شروع شد، قبل از آنکه آقای هاشمی صحبت کنند، آقای صانعی به آقای هاشمی گفت آقا اجازه می‌دهید من چند دقیقه‌ای صحبت کنم؟ آقای هاشمی گفت بفرمایید. آقای صانعی شروع به صحبت کرد و همین سوال شما را به گونه‌ای دقیق جواب داد. گفت همه آقای هاشمی را به عنوان یک سیاستمدار می‌شناسند ولی من او را به عنوان یک فقیه می‌شناسم و بنا کرد اندر فقاهت آقای هاشمی صحبت‌های مفصل که واقعاً شنیدنی بود. یکی از ایرادات آقای هاشمی این بود که وقتی در همین تهران قرار گرفت، یک درس حوزوی برای علاقه‌مندان نگذاشت تا ابعاد علمی او مشخص شود. البته می‌دانید که گرفتاری‌های سیاسی هم به ایشان اجازه نمی‌داد، فرماندهی جنگ و مدیریت کشور و... نگذاشتند. الحمدلله آقای خامنه‌ای این درس‌ها را شروع کردند و این خودش نعمتی است. بله من هم با شما هم عقیده هستم که مراتب فقاهتی ایشان، مراتب اصولی ایشان و حتی مراتب فلسفی ایشان مغفول است. یادم می‌آید در سال 1338 آیت‌الله بروجردی رحمت‌الله‌علیه با فشار آقایان اصفهان و مشهد به آقای طباطبائی گفت که شما دیگر درس اسفار نگویید، چون آقایان معتقد بودند که فلسفه گفتن کفر است. با اینکه آقای بروجردی خودشان در نجف که بودند، اسفار می‌گفتند، وقتی به دستور آقای بروجردی درس اسفار آقای طباطبایی تعطیل شد، همین آقایان هاشمی و خامنه‌ای رفتند و آقای منتظری را وادار کردند که درس اسفار را شروع کند. که اتفاقاً همین امروز که با رهبر معظم انقلاب دیدار داشتیم، ایشان در سخنانشان به این موضوع اشاره کردند. این نشان می‌دهد که اهمیت قائل شدن به دروس حوزه چقدر برای این آقایان مهم بوده است و این از درایت و شناخت مباحث علمی آقایان نشات می‌گرفت. یعنی می‌خواهم بگویم که آقای هاشمی در مباحث علمی بی‌نظیر بود.
*به نظر شما وجهه علمی آیت‌الله هاشمی را چگونه می‌توان به مردم بخصوص نسل جوان امروز شناساند؟
- راهش همین محافل علمی است و تلاش کسانی که با ایشان کار علمی کرده‌اند و درجات علمی ایشان را بدرستی می‌شناسند. آنها باید همت کنند. مثلاً من شنیدم که مراسم دومین سالگرد رحلت آیت‌الله هاشمی در محل اجلاس سران قرار است برگزار شود. در این قبیل مجالس باید روی همین مساله تاکید شود و مراتب علمی ایشان بازگو شود. دیگر اینکه این جلساتی که گرفته می‌شود و یا مقالاتی که نوشته می‌شود، باید اطلاع‌رسانی دقیقی درباره وجهه علمی آقای هاشمی داشته باشند.
*آقای هاشمی رفسنجانی هم مانند برخی از سابقون انقلاب دچار مظلومیت شدند و حتی برخی معتقدند که مظلومیت آیت‌الله هاشمی به مراتب بالاتر و بیشتر از شهید بهشتی بود، نظر شما در این باره چیست؟
- بله درست است. همین جناب آقای مهاجری که از دوستان بسیار نزدیک آقای هاشمی بوده و هستند تعبیری دارد و می‌گوید که مظلومیت آقای هاشمی بیشتر از مظلومیت آقای بهشتی بود، چون هم جفای دوستان را تحمل کرد و هم مظلومیت او طولانی‌تر بود. در مظلومیت این آقایان و امثال بهشتی ماها کم کاری کردیم و ضدانقلابیون مانند منافقین و چریک‌های فدایی و... را دست کم گرفتیم و افتادیم در کارهای اجرایی. البته خودم را نمی‌گویم بلکه نوع روحانیت، ولی آنها با کارهای فرهنگی به تخریب پرداختند و تلاش کردند چهره عناصر اصلی انقلاب مانند آقای بهشتی، آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای را خراب کنند. درحالی که اینها پرچمداران اصلی مبارزه و انقلاب بودند و امام چقدر هوشمندانه از این افراد دفاع کردند و به محض اینکه ضدانقلاب در دانشگاه تبریز مانع سخنرانی آقای هاشمی شد، امام دستور پاک سازی دانشگاهها را داد. اگر یادتان باشد تعطیلی دانشگاهها پس از ممانعت از سخنرانی آقای هاشمی در دانشگاه تبریز به دستور امام رخ داد ولذا آن دو سه سال خیلی سال‌های سختی بود، تا اینکه حزب جمهوری اسلامی پا گرفت و کمک بزرگی به روشنگری مردم کرد. چرا که راه برخورد با تفرقه‌افکنی تشکیلاتی، مبارزه تشکیلاتی است.
*ولی آن هجمه‌ها از جانب ضدانقلابیون بود، چرا آقای هاشمی رفسنجانی از ناحیه خودی‌ها هم مورد هجمه قرار گرفت؟
- ریشه این‌ها در دو دستگی‌های مجلس اول بود و در طیف سیاسی آن دوران که اصطلاحاً به راست و چپ مشهور شدند. ما در مجلس اول علاوه بر این دو طیف با تفکرات دیگری هم روبرو بودیم که از جبهه ملی گرفته تا بازاری‌ها و... همه در آن شرکت داشتند. شاید بتوان گفت که فراجناحی و فراباندی بودن آقای هاشمی در اداره مجلس، به نوعی کینه ایشان را در دل افراد و تفکرات مختلف وابسته به یک گروه نشاند. مساله دیگری که واقعاً خیلی دردآور و رنج آور است این بود که با اینکه آقای هاشمی در دفاع مقدس از برخی فرماندهان حمایت‌های بی‌دریغ کرد در عین حال از حرکت‌های انفرادی برخی افراد جلوگیری می‌کرد و اجازه نمی‌داد که تصمیمات فردی خودشان را به اجرا بگذارند. طبعاً برخی از این افراد انتظار داشتند در موضوعات مختلف جنگ که پیش می‌آمد، آقای هاشمی جانب آنها را بگیرد و این در قاموس آقای هاشمی که اهل کار جمعی و تدبیر و اعمال هوشمندانه بود جایی نداشت، مقداری از ناراحتی‌ها هم از اینجا سرچشمه می‌گرفت. آقای هاشمی به هر حال فردی منطقی، مقلد امام و اهل هوش و تدبیر بود و بعد از جنگ برخی از این افراد که در جایگاههایی قرار گرفتند، خون دل به آقای هاشمی دادند. در هر حال این اختلافات و کینه‌ها به مرور زمان بوجود آمد و ریشه دواند و امروز هم ادامه دارد.
*درباره بعد اخلاقی و وجهه اخلاقی آقای هاشمی رفسنجانی چه نکاتی برای شما مهم است؟
- ببینید من یک نکته‌ای را عرض کنم. من واقعاً در طول عمرم بعد از حضرت امام کسی را ندیدم که خوش اخلاقی‌‌تر و خوش بیان‌تر و متواضع‌تر از آقای هاشمی باشد. وقتی در حزب جمهوری اسلامی مطرح شده بود که رهبر معظم انقلاب بعنوان رئیس مجلس کاندید بشوند و فعالیت کنند، خود آقای خامنه‌ای گفته بودند که نه! خوب است که آقای هاشمی رئیس مجلس بشود چرا که هم تواضعش زیاد است و هم تحملش بالاست و کمتر دیده شده که عصبانی بشود. و لذا می‌بینیم که وقتی رئیس مجلس شد با اینکه قبلاً ریاست نکرده بود، مجلس‌داری نکرده بود، ولی وقتی آمد آنچنان مجلس را شکل داد، آنچنان مجلس را اداره کرد که واقعاً تعجب برانگیز بود. در نظر داشته باشید که در مجلس اول هم چه افراد شاخصی و با چه درجه از اعتبار عضو بودند و هر کدام برای خود وزنه سنگین سیاسی بودند. مثلاً در برهه‌ای آقای گلزاده غفوری به بهانه‌ای مدتی به مجلس نیامد. آئین نامه مجلس این است که می‌گوید اگر نماینده‌ای صد روز به مجلس نیامد، خود به خود منعزل است و دیگر حق ندارد به مجلس بیاید. یادم هست که نماینده شیراز در مجلس اول بلند شد و به عنوان اخطار آئین نامه‌ای گفت: آقای هاشمی امروز دقیقاً صد روز است که آقای گلزاده غفوری به مجلس نیامده و لذا منعزل است. وقتی این سخنان را آقای طیب گفت، آقای بازرگان بلند شد و در مخالفت با سخنان او از آقای گلزاده غفوری دفاع کرد و آقای هاشمی هم شاهد مباحثه تند این دو نفر بود تا اینکه در آخر با یک کلمه شوخی مانند هر دو نفر را که بسیار هم عصبانی بودند، آرام کرد و نشاند و مجلس را خنده فرا گرفت. می‌خواهم بگویم آقای هاشمی بقدری آرام، متواضع و مسلط بود که اینها همه از اخلاق برجسته دینی و اعتقادی او بر می‌خاست. رافت او بقدری زیاد بود که کمترین موضوع احساسی اشک او را در می‌آورد،‌ لذا شما اگر در خطبه‌های نماز جمعه ایشان دقت کنید می‌بینید که وقتی به روضه اهل‌بیت علیهم السلام می‌رسید، بغض او می‌ترکید و خودش بیشتر از همه گریه می‌کرد. قلب رئوف و مهربانی داشت. من واقعاً در عمرم انسانی به بزرگی او کم دیده‌ام. هاشمی انسان بسیار بزرگی بود. من یکبار به خود آقای هاشمی هم عرض کردم که شما چوب عظمت خودتان را می‌خورید و بنظرم این بهترین تعبیر بود یعنی بس که بزرگ بود، چوب بزرگی‌اش را می‌خورد.
*ظاهراً شما در تدوین و چاپ بخشی از آثار علمی آیت‌الله هاشمی نیز به ایشان کمک کرده اید، در این باره قدری صحبت بفرمائید.
- نه به این صورت نبود. در مجلس اول که بودیم من با آقای هاشمی قرار گذاشتیم که هفته‌ای سه روز در مجلس باشم و هفته‌ای سه روز هم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. خدا رحمتش کند آقای عبایی خراسانی رئیس وقت دفتر تبلیغات اسلامی را. ایشان روزی به من پیشنهاد کرد دو نفری خدمت آقای هاشمی برسیم، خلاصه من هماهنگ کردم و آقای هاشمی گفتند فلان روز ناهار بیایید، رفتیم و بعد از صحبت‌ها و گزارش دفتر، موقع ناهار خوردن آقای هاشمی گفت من می‌خواهم موضوعی را با شما در میان بگذارم و آن اینست که من 23 جلد دفتر از تفسیر آیات قرآن در زندان نوشته‌ام و با چه مکافاتی بیرون آورده‌ام و این اکنون در دست من است و به افراد مختلفی داده‌ام و دیده‌اند و پس از مدتی کاری نکرده‌اند و اینها همینطور در کارتن مانده و من هم فرصت نمی‌کنم تکمیل کنم. من گفتم حاج‌آقا بدهید به من. گفت: چه کار می‌خواهی بکنی؟ گفتم شما کاری نداشته باشید. گرفتم و دیدم عجب گنجی است. تحقیقات ما از همان جا شروع شد و جمع‌های سی چهل نفره و بعضا تا صد نفره شروع به کار کردند و تا حدود سیصد نفر هم رسید که نتیجه‌اش انتشار تفسیر راهنمای آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بود. فرهنگ قرآن که موضوع کلید قرآنی دارد، آن هم همینطور. حالا یک چیز عجیب‌تر برایتان بگویم و آن اینکه تقریباً دو سه ماه قبل از رحلت آقای هاشمی من رفتم خدمت ایشان، آقای هاشمی گفت: من تقریباً دوازده سال است که بعد از نماز صبح روی قرآن دارم کار جدید می‌کنم. گفتم چه کاری می‌کنید؟ گفت: من به این نتیجه رسیده‌ام که پیامبر گرامی اسلام صلوت‌الله علیه وآله، چطور دهها میلیون مسلمان تربیت کرده، ولی مگر می‌شود برای این مردم برنامه سیاسی و مدیریتی از خود برجای نگذاشته باشد، مثلا وزیر کشور نبوده؟ وزیر علوم نبوده؟ وزیر آموزش و پرورش نداشت؟ و همینطور تا آخر. الان شما اگر بخواهید یک خانواده را اداره کنید بدون برنامه ممکن نیست، چطور می‌شود پیامبر اسلام براساس تعالیم قرآن، آئینی مثل اسلام را به جامعه هدیه بدهد ولی برای این آئین مدیر مربوطه را تربیت نکرده باشد؟ و لذا به این نتیجه رسیده‌ام که در طول ششصد سال حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس تمام آثار مدیریت جامعه رسول‌الله را از میان برده‌اند و تنها چند نامه از ایشان مثلاً به خسروپرویز و افراد دیگر باقی مانده و معتقدم که آنها از روی زرنگی و از عمد تمام این آثار را معدوم کرده‌اند. و لذا تصمیم گرفتم از دل قرآن سازمان سیاسی موردنظر پیامبر اسلام را استخراج و شکل بدهم و الان دوازده سال است که دارم این کار را انجام می‌دهم. تصمیم گرفته‌ام وقتی تمام کردم بدهم به تو و ببری برای انتشار. من همان زمان رفتم و به گروههایی که کار می‌کردند مژده دادم که آماده باشید چون آقای هاشمی چنین خبری به من دادند. بعد از اینکه آقای هاشمی به رحمت خدا رفتند، درست یادم نیست که در مراسم چهلم ایشان یا مراسم سالگرد ایشان وقتی که خانواده ایشان به قم آمده بودند، آقای مهاجری با من تماس گرفت و گفت شما هم بیایید فلان جا، خانواده آقای هاشمی هم هستند. محمدآقای هاشمی هم آمده بودند. من آنجا به محمدآقا هاشمی گفتم که بعد از ناهار من و آقای مهاجری نیم‌ساعتی وقت شما را می‌خواهیم بگیریم. بعد از ناهار من این موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و گفتم که آقای هاشمی به من درباره این سازمان سیاسی پیامبر چیزهایی گفته بودند، آنها را بدهید تا برای چاپ آماده کنیم، اما متاسفانه آنها هم این نوشته‌ها را ندیده‌اند و بالاخره هم این نوشته‌ها پیدا نشد.

*در جریان‌های مختلف، حضرت امام بطور کامل پشت سر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی قرار داشت. یعنی بعد از نقش اول که مربوط به امام بود، بقیه امور به آقای هاشمی سپرده شده بود
*آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در زندان هم نقش رهبری و مدیریت را برعهده داشت. هم انقلابیون و هم کمونیست‌ها را جذب می‌کرد
*آیت‌الله هاشمی رفسنجانی فرصت نکرد در حوزه فقه و اصول، کلاس درس خارج بگذارد تا ابعاد علمی ایشان مشخص شود و لذا مراتب فقاهتی، اصولی و حتی فلسفی آقای هاشمی مغفول مانده است
*در طول عمرم بعد از حضرت امام فردی خوش اخلاق‌تر، خوش بیان‌تر و متواضع‌تر از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی ندیده‌ام
*آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به من گفتند: مدت 12 سال است که دارم «سازمان سیاسی موردنظر پیامبر اسلام» را از دل قرآن استخراج می‌کنم، اما متاسفانه این نوشته‌ها هنوز پیدا نشده است
سایر اخبار این روزنامه
رئیس اتاق بازرگانی ایران: اخبار خوشایندی از حذف دلار در مبادلات تهران و دهلی‌نو می‌رسد اخبار کوتاه وزیر اقتصاد: بسته «رونق سرمایه گذاری، افزایش تولید و مدیریت تورم» در دست تدوین است افشاگری حناچی از اوضاع نابسامان در شهرداری تهران ولخرجی در شهرداری ورشکسته تهران سناتور سندرز: آمریکا روز به روز به هرج و مرج نزدیکتر می‌شود رئیس کمیته نیروهای مسلح مجلس آمریکا: ترامپ مثل یک «ملوان مست» است طرح‌های جدید دولت فرانسه برای سرکوب «جلیقه‌زردها» 5 کشته در حمله نیروهای امنیتی سعودی به منطقه شیعه نشین قطیف معاون توسعه معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری: فولاد مبارکه علاوه بر قهرمانی صنعت، نقش قهرمان نوآوری را هم ایفا کند پاداش وفاداری امام خمینی: هاشمی زنده است چون نهضت زنده است انتشار 2 فیلم «مستند بهتان» و «هاشمی زنده است» هم‌زمان در داخل و خارج معنادار است محمد هاشمی: گزارش علت فوت هاشمی دست رئیس‌جمهور است از منزل امام تا منزل هاشمی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هیچ کاری را بدون اجازه امام انجام نمی داد دکتر ظریف: منتظر اروپا نمی‌مانیم و با شرکای سنتی خود همکاری می‌کنیم معاون اول رئیس جمهور در مراسم اهدای نشان کارآفرینی امین الضرب: کارآفرینی نیاز مهم و ملی امروز و آینده کشور است سفر پنهانی رئیس حزب کار رژیم صهیونیستی به امارات از صداقت هاشمی تا اشرافیت مخالفان سخنگوی اتحادیه اروپا: سازوکار ویژه مالی با ایران بزودی راه‌اندازی می‌شود وزیر اطلاعات: اسماعیل بخشی در دوران بازداشتش شکنجه نشده است امیر حاتمی در دیدار معاون وزیر دفاع سوریه: تا پیروزی کامل سوریه را همراهی خواهیم کرد