رویکرد همسایگی در سیاست خارجی ایران (3)

در دو یادداشت گذشته در مورد سیاست همسایگی به موانع تاریخی تحقق سیاست همسایگی اشاره کردیم اما تاریخ ایران دارای بزنگاه‌ها‌ی پرافتخاری است که نه به عنوان مانع بلکه به عنوان سرمایه ای تاریخی و تمهیدکننده سیاست همسایگی محسوب می‌شوند. یکی از مهمترین عناصر تاریخی، صلح‌طلبی ذاتی دولت‌ها‌ی ایرانی طی پنج قرن اخیر است و ایفاء نقش همسایگی مستلزم صلح طلبی ذاتی کشوری است که می‌خواهد سیاست همسایگی را پیش بگیرد. جاذبه‌های فرهنگی، تمدن کهن و مهمتر از همه رفتارهای دولت‌های ایرانی طی 5 قرن گذشته، آزمونی است که استعداد دولت ایرانی برای ایفاء نقش همسایگی را نشان می‌دهد. در رفتارهای خارجی است که یک دولت تمامیت تاریخی خود را تجلی می‌دهد و بویژه در هنگام جنگ، این تجلی به کمال می‌رسد. تاریخ سیاست ایران طی پنج قرن اخیر نشان می‌دهد که ایرانیان با وجود آنکه همواره مورد تاخت و تاز همسایگان و قدرت‌های جهانی قرار گرفتند اما هیچگاه آغازگر جنگ نبودند. پس از تاسیس حکومت صفوی در سال 1501، امپراطوری عثمانی سلسله حملات دائمی خود را به ایران آغاز کرد. حکومت عثمانی از غرب و ازبک‌ها از شرق همواره مترصد بروز ضعف داخلی در ایران بودند و به محض آنکه حکومت داخلی ایران بر اثر مرگ پادشاه و یا طناب‌کشی قدرت سیاسی میان مدعیان داخلی ضعیف می‌شد به ایران حمله می‌کردند. نکته جالب این است که ایران در اوج اقتدار نظامی و سیاسی خود در قرن 17 یعنی در دوران پادشاهی شاه عباس، در حالی که می‌توانست به جبران تجاوزهای پیشین عثمانی، قسمت‌هایی از خاک عثمانی را تصرف کند، این کار را نکرد.
ایران در دوران حکومت شاه‌عباس، در قامت یک قدرت جهانی ظاهر شده بود و کشورهای اروپایی تمنای ایجاد روابط با ایران را داشتند. شاه عباس ترجیح می‌داد اختلافاتش با کشورهای همسایه بخصوص عثمانی را از طریق مذاکره و دیپلماسی
حل و فصل نماید. شاه عباس در سال 1608 پس از عقب راندن عثمانی‌ها و آزادسازی تبریز که سال‌ها تحت اشغال و تجاوز عثمانی‌ها بود، در اوج اقتدار و قدرت نامه‌ای به پادشاه عثمانی نوشت که نشان از خوی صلح‌طلبی ایرانیان است. در حالی که به لحاظ عرف بین‌المللی سپاه ایران می‌توانست فراتر از مرزهای ایران قسمت‌هایی از خاک عثمانی را تصرف کند و این اقدامی بدیهی برای لشکر پیروز بود، این کار را نکر د و در نامه نوشت:. ..قصد تصرف خاک شما را ندارم و دست از ادعا علیه ایران بردارید تا با شما صلح کنم... در میان پادشاهان ایرانی، از نادرشاه به عنوان پادشاهی جنگ‌طلب یاد می‌شود و برخی از مورخین او را با تیمور لنگ مقایسه می‌کنند و معتقدند نادر برای اروپاییان حکم همان تیمور لنگ را داشت.



با نگاهی به تاریخ دوره نادری مشخص می‌شود که نادر پس آنکه ایرانیان در پایان حکومت صفوی بر اثر حمله افغان‌ها به اصفهان و پیشروی عثمانی و روسیه به سرزمین‌های ایران به شدت تحقیر شده بودند، تنها به دنبال بیرون راندن متجاوزین و رساندن مرزهای سابق ایران بود. او حتی پس از حمله به هند و شکست شاه گورکانی به صورتی واقع‌بینانه از تصرف سرزمین‌های هند چشم پوشید و مرزهای ایران را در همان محدوده سابق جغرافیایی با هند تعیین کرد. ایرانیان در قرن 19، وجه المصالحه قدرت‌های بزرگ قرار گرفتند.
بدعهدی فرانسه و انگلیس و نقشی که این دو کشور به خصوص انگلیس در دو دوره شکست ایرانیان از روسیه در آغاز قرن 19 داشتند، نقطه آغاز احساسات ضد استعماری و استقلال‌طلبی میان ایرانیان بود. نقش آشکار انگلیس در تنظیم دو عهدنامه گلستان و ترکمن‌چای، احساسات ضدانگلیسی در ایران را به شدت افزایش داد. قرن 19 در حالی به پایان رسید که روسیه در حمایت از استبداد محمدعلی‌شاه، جنبش مشروطه را سرکوب کرد و با وجود
اعلان بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول، متفقین خاک ایران را اشغال کردند. سرزمین ایران در سال 1941 طی جنگ جهانی دوم نیز با وجود اعلان بی‌طرفی از سوی متفقین اشغال شد. انگلیس و امریکا دولت مردمی مصدق در سال 1953 را با کودتایی نظامی و دخالتی آشکار ساقط کردند و زمینه را برای استبداد 25 ساله محمدرضاشاه فراهم کردند. سلسله دخالت‌های خارجی و نیز استبداد داخلی طی دو فرن نوزده و بیست، عوامل مستقیم و موثر در شکل‌گیری انقلاب اسلامی در سال 1979 بودند. شعار محوری انقلابیون در سال 1979 استقلال (از دخالت‌های خارجی)، آزادی (از استبداد داخلی) و جمهوری اسلامی(مشی سیاسی در آینده) بود. در سال 1980 دولت نوپای جمهوری اسلامی مورد تجاوز سرزمینی رژیم صدام قرار گرفت اما رهبری انقلاب حتی پس از آغاز جنگ نیز تمایلی به جنگ نداشت و علاقه‌مند بود موضوع حمله به ایران با یک عذرخواهی پایان یابد. امام خمینی بلافاصله پس از آغاز لشکرکشی رژیم صدام به ایران گفت: «...یک دزدی آمده یک سنگی انداخته و فرار کرده رفته است سرجایش، دیگر قدرت اینکه تکرار کند را ندارد انشاءالله، آن روزی که مسئله جدی شد تمام اینها را (ملت و ارتش عراق) را به طور جدی امر می‌کنم که عمل کنند و عراق را سرجایش بنشانند و انشاءالله نیاید آن روز که یک همچو امری
واقع شود...»
ایرانیان طی حمله آمریکا به عراق در سال 1991 در حالی که می‌توانستند در ائتلاف با جبهه بین‌المللی به عراق حمله کنند و انتقام 8سال جنگ با صدام را بگیرند، اعلان بی‌طرفی کردند. در سال 1997 در حالی که رژیم طالبان افغانستان اعضای کنسول‌گری ایران را ترور کردند، شورای عالی امنیت ملی به ریاست رییس جمهور وقت، رای حمله به افغانستان را صادر کرد اما حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر ایران که طبق اصل 110 قانون اساسی حق اعلان نهایی جنگ و صلح را دارد، مانع از حمله ایران به رژیم طالبان شد. ایران طی حمله امریکا به افغانستان در سال 2001 نیز بی‌طرفی مثبت اتخاذ نمود و در سال 2003 نیز به شدت با حمله امریکا به عراق مخالفت کرد و سیاست بی‌طرفی منفی را اتخاذ کرد.
به این ترتیب تاریخ سیاسی ایران طی پنج قرن اخیر ثابت می‌کند ایرانیان صلح‌طلب هستند و هیچ‌گاه آغازگر جنگ نبودند و در شرایطی که به لحاظ عرفی و قانونی مشروعیت آغاز جنگ را نیز داشته‌اند، همواره صلح و گفتگو را به جنگ ترجیح داده‌اند. تجربه تاریخی و فرهنگ سیاسی ایرانیان نشان می‌دهد، دولت ایرانی اصولاً قدرت چندانی برای نفوذ یک‌طرفه سیاسی ندارد، زیرا نفوذ سیاسی محصول کنترل موثر بر روی دولت‌ دیگر یا دولت‌های منطقه است و این سیاست در تعارض با طبیعت دولت‌های ایرانی طی پنج قرن اخیر بوده است. تاریخ ایران همچنین موید این فرضیه است که میزان امنیت ایران مستقل از امنیت همسایگانش نیست. افزایش امنیت همسایگان ایران برابر با امنیت ایران است. این فرضیه درست برخلاف معمای امنیت است که جمع‌آوری قدرت و امنیت در منطقه را در معادله‌ای با حاصل جمع جبری صفر
قرار می‌دهد.
مشخصه تاریخی ایران، نفوذ سیاسی نیست بلکه نفوذ فرهنگی است. رونق و گسترش فرهنگ ایرانی در ادوار قبل نه در مرز‌گذاریها و غیریت‌آفرینی‌ها بلکه در تجاذب و همسوورزی بوده است. فرهنگ ایرانی آنگونه که ادبیات و عرفان آن نشان می‌دهد، فرهنگ اعطاگر و ستایشگر ارزش‌های فرهنگی دیگران بوده است. اعطاگری به معنای انتقال ارزش‌ها و الهام‌گری به سایر ملت‌ها و کمتر نشانی از سلطه‌گری بر ملل همسایه است. بستر گسترش فرهنگی که شرایط سیاست همسایگی ایرانی را فراهم می‌کند، مستلزم محیطی آرام با حداقل تنش‌ها و حداکثر دوستی‌ورزی‌ها است. اما آیا این محیط آرام در خاورمیانه فراهم بوده است؟ تاریخ نشان می‌دهد از قرن 18 تاکنون منطقه پیرامونی ایران شامل خلیج‌فارس و خاورمیانه بر اثر تعارضات ساختاری و مداخلات قدرت‌های بزرگ همواره در تنش، جنگ و بی‌ثباتی
بوده است.
بنابراین تمایل کارگزاران ایرانی برای سیاست همسایگی با یک مانع ساختاری مهم مواجه است: تعارضات ساختاری در محیط پیرامونی ایران و دخالت‌های قدرت‌های فرامنطقه‌ای. تدبیر جمهوری اسلامی برای پیشبرد سیاست سیاست همسایگی در چنین محیطی چیست؟