«خـوش‌لفظ» سراپا اخلاص بـود

 
  *با شهید خوش‌لفظ کجا و چطور آشنا شدید؟
ازسال‌های دور در محله شترگلوی هنرستان، بچه محل و همسایه بودیم، اگرچه مدرسه‌هایمان از هم جدا بود اما همسایه دیوار به دیوار دلم شده بود در رفاقت.بحبوحه پیش از انقلاب بود و با علی و شهید بهرام عطائیان در مبازرات انقلابی ریشه دواندیدم و جنگ شد و دوشادوش هم داوطلب رفتن به جبهه شدیم.در اوایل پیروزی انقلاب، 14 ساله بودیم اما انقلاب کاری با جوانان و نوجوانان کرده بود که سن و سال بی‌معنا شده بود و جربزه و شجاعت و دلاورمردی جای آن را گرفته بود.
آن روزها امنیت در کوچه و خیابان شهر دغدغه‌ بود و چون هنوز نیروهای انتظامی و نظامی، انسجام و ساماندهی دقیقی نداشتند از نیروهای کمیته برای این منظور استفاده می‌شد، من و علی هم مدتی در تیم‌های تأمین امنیت و حفاظت محلات حضور یافتیم و با هم در کمیته فعال شدیم.


جبهه و جنگ تمام همّ و غمّ آن روزهای ما و بسیاری از جوانان بود و علی تا پایان جنگ، زخم‌ها و جراحات بسیار از این رهگذر به خود دید.به قول دوستان از هر عملیات، یک نخود بر می‌داشت حالا گاهی این نخود ترکش خمپاره بود و گاه گاز بمب‌های شیمیایی.
*دوستی‌تان تا کجا تداوم یافت؟ بعد از جنگ هم همان‌قدر صمیمی بودید؟
شهید خوش‌لفظ بعد از جنگ در سپاه انصارالحسین(ع) همدان مشغول به کار شد اما من خارج از فضای نظامی کار و زندگی می‌کردم. البته پس از مدتی او هم فضای کاری خارج از درجه و سردوشی و اسم و رسم را ترجیح داد و از این فضا جدا شد اما ارتباط ما در هر حال، صمیمانه و برادرانه تا زمان شهادتش تداوم یافت و در آخرین ملاقات‌مان، حدود یک ماه پیش از شهادتش باهم به دیدار حضرت آقا رفتیم.
*از ماجرای آخرین دیدار با شهید خوش‌لفظ برایمان بگویید.
یک ماه پیش از شهادتش به دیدار مقام معظم رهبری رفته بودیم و آقا با همان طمأنینه و آرامش، با همان لبخند و حرف‌های دلگرم‌کننده‌اش برای ما خاطره‌ای به‌یادماندنی ساختند و تصاویر آن دیدار حالا همه جا منتشر شده‌است.چند روز بعد از این دیدار، به من زنگ زد و با ناراحتی به من گفت آقا خیلی تنهاست، آن روزها نگرانی‌هایی در مسائل سیاسی کشور و برجام بود که علی را به شدت نگران کرده بود. احساس می‌کرد حرف و سخن رهبری روی زمین مانده است و کسی پشتیبانش نیست، مدام به ما تلنگر می‌زد که آقا را تنها نگذارید.و حتی گاهی به ما می‌گفت اگر جدی و محکم در پشتیبانی از آقا وارد شده بودید، انتخابات ریاست جمهوری طور دیگری رقم می‌خورد و بحث برجام و مذاکره با آمریکا پیش نمی‌آمد و حرف ایشان روی زمین نمی‌ماند.
* دیدگاه و موضع ایشان نسبت به ولایت فقیه چگونه بود؟
شاید ولایی بودن بارزترین ویژگی بود که در ارتباط با شهید خوش‌لفظ خودنمایی می‌کرد؛ از همان ابتدا حسب امر امام خمینی(ره) ولی‌فقیه زمان در جبهه حضور یافته بود و پس از آن هم تمام سال‌های عمر خود را بر مبنای خط و مشی ولایت طی طریق می‌کرد.این اواخر هر بار به دیدار مقام معظم رهبری می‌رفت مثل فرزندی که پدر را پس از مدت‌ها دوری دیده باشد خود را در آغوش ایشان می‌افکند و همه دردهای جانبازی را از یاد می‌برد و کاملا مشهود بود که تا چند وقت پس از این دیدارها، پرانرژی و شارژ بود و این اثر همان ارتباط معنایی بود که شهید با ولایت فقیه داشت.
*مهم‌ترین ویژگی که در طول این سال‌ها از شهید خوش‌لفظ دریافتید چه بود؟
اخلاص، اخلاص و اخلاص مهم‌ترین خصوصیتی بود که هر کسی در معاشرت با شهید خوش‌لفظ به آن می‌رسید.گاهی در حالت نماز می‌دیدم که این اخلاص او باعث دگرگونی در حالتش شده‌است و حالی عجیب به او داده‌است. ویژگی مهم دیگری که از شهید خوش‌لفظ سراغ داشتم شجاعت او بود و به همین علت همیشه در گشت‌های اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین(ع) در تیم شهید علی‌چیت سازیان که به بی‌باکی و شجاعت شهره بود جا می‌گرفت.
* خاطره‌ای از شهید برایمان بگویید؟
در دیدار اخیر شهید خوش‌لفظ با مقام معظم رهبری، آقا او را به چند عنوان خوش زخم، خوش‌معنا و... خطاب کرده بودند من در این شرایط یاد خاطرات روزهای جنگ افتادم که علی در شرایط بحرانی به ویژه وقتی خبر شهادت یکی از دوستان و همرزمان را می‌شنیدبه پرخوری عصبی دچار می‌شد و دوستان در این شرایط او را «علی خوش خوراک» لقب می‌دادند.
*کلام آخر؟
حمید حسام، با قلم هنرمندانه خود زندگی شهید خوش‌لفظ را در کتاب «وقتی مهتاب گم شد»به تصویر کشید و این روایت زیبا موجب شد افراد بسیاری با زندگی شهید خوش‌لفظ و دیگر فرماندهانی که در زندگی او حضور داشته‌اند از جمله شهید چیت‌سازیان آشنا شوند.مهم‌ترین کسی که از رهگذر مطالعه این کتاب به حظّ وافر رسیده بود مقام معظم رهبری بودند که از این طریق با فرمانده شهید (علی چیت‌سازیان) نیز آشناتر شده و آن جمله معروف شهید چیت‌سازیان را که می‌گفت «کسی می‌تواند از سیم‌خاردار دشمن عبور کند که قبلا از سیم‌خاردارهای نفسش گذشته باشد» در کلامشان برجسته‌تر شد و این از اخلاص او نشأت گرفته بود وگرنه شاید حضرت آقا بارها نام این شهدا را دیده و خوانده باشند اما این عناوین باید در کتابی که راوی زندگی شهید علی خوش‌لفظ بود برجسته و ماندگار می‌شد و به نظر من این اتفاق نیست و این میزان اثرگذاری در هر شرایطی و از هرکسی بی‌علت دیده نمی‌شود.
شهید خوش‌لفظ بسیار کتوم بود
در ادامه گفت وگویی هم با یکی از نویسندگان انقلابی و نکته سنج که از قضا ارتباط فامیلی هم با شهید خوش‌لفظ داشتند ترتیب دادیم که مطالعه آن خالی از لطف نیست.
مونا اسکندری نویسنده جوانی که کتاب‌های «اشک جمعه» و «پنجره‌های نزدیک سقف» را از او دیده و خوانده‌ایم، ردپای نوشته‌هایش در ماهنامه «انتظار نوجوان» و «کیهان بچه‌ها» نیز دیده می‌شود و حالا به‌عنوان یکی از بستگان شهید خوش‌لفظ با خبرنگار ما به گفت وگو نشسته‌است.
*در آغاز سخن بفرمایید چه نسبتی با شهید خوش‌لفظ دارید و ارتباط فامیلی شما با این شهید بزرگوار چگونه بود؟
شهید خوش‌لفظ همسر خاله من بود و ارتباط ما با شهید به‌قدری صمیمانه بود که از کودکی او را عمو خطاب می‌کردیم و انصافا هم مثل برادر به پدر ما و مثل عمو به ما نزدیک بودند.صمیمانه با او زندگی و معاشرت می‌کردیم و از هر ورق زندگی سراسر معنای شهید، درس می‌گرفتیم که بسیاری از جلوه‌های زیبای زندگی این شهید را در کتاب «وقتی مهتاب گم شد» می‌توان خواند و لمس کرد.
*شما به‌عنوان یک نویسنده، زندگی و شخصیت شهید خوش‌لفظ را چگونه ارزیابی و تحلیل می‌کنید؟
هرکسی با مطالعه کتاب «وقتی مهتاب گم شد» سیر تکاملی شهید خوش‌لفظ را درک خواهد کرد؛ نوجوانی که هم شیطنت‌های خود را دارد و هم در بستری مناسب، از انرژی و شور جوانی برای خودسازی درونی و اثرگذاری در جامعه بهره برده‌است.در تهذیب نفس شهید، به یقین حساسیت فوق‌العاده مادر وی از کودکی بی‌تأثیر نبوده‌است چراکه مادر ایشان تمام همت خود را بر تربیت اسلامی فرزند خود معطوف کرده‌بود.جنگ، یکی دیگر از آن آیتم‌ها بود که شرایط تازه‌ای را پیش روی شهید قرار داد و از دوستان و همرزمان، ویژگی‌های متعددی را وام گرفته و در خود پرورش داده بود به عنوان مثال، از شهید علیمحمدی ویژگی «معصومیت» او را برجسته کرده و از شهید دیگری که کارگر و همرزم بوده «تبعیت از فرمانده» و «ایستادگی» را آموخته‌ بود و بسیار درس‌ها از دو مراد خود «حجت‌الاسلام حمید ملکی» و «آیت‌الله سید رضا فاضلیان» گرفته بود.اما بسیاری از این ویژگی‌ها که در شهید نهادینه شده بود سال‌ها در او پنهان بود و نمایان نمی‌شد تا زمانی که رهبر انقلاب بر تبیین شرایط رزم 8 ساله می‌گویند و شهید برای تشریح آن شرایط، ابعادی از زندگی خود را که در آن سال‌ها و روزگاران گذشته شکافته و بیان می‌کند.
*چرا شهید خوش‌لفظ با همه سوابق درخشان و تجارب ارزنده‌ای که داشت و می‌توانست در محیط نظامی بسیار اثرگذار باشد‌اشتغال در یک داروخانه را انتخاب کرده بودند؟
همه تواضع و خودسازی که شهید در خود داشت شاید در همین انتخاب نمایان شد که برای پرهیز و‌گریز از هر عنوان و درجه و شنیدن عناوینی مثل سرگرد و سرهنگ و قربان گوشه دنج یک داروخانه را در زیر مجموعه سپاه بر موقعیت‌های نظامی ارجح دانسته و مشغول کار شده بود.
*کمی از فعالیت‌های سیاسی، تعاملات اجتماعی و روابط خانوادگی شهید بگویید؟
در تعاملات خانوادگی بسیار میهمان‌نواز و خوش‌مشرب بود، الک دولک بازی کردن با بچه‌ها را دوست داشت و از هر فرصتی برای این منظور بهره می‌برد البته بزرگترها هم از بازی‌ها و جوّ شادی که توسط ایشان ایجاد می‌شد بی‌نصیب نبودند و غالبا بازی فوتبال دستی بهانه خوبی برای افزایش این صمیمیت می‌شد. در تعاملات اجتماعی بسیار اهل روابط خیرخواهانه بود، تأکید بر اقامه نماز در مسجد داشتند و اینها همه پیام داشت برای کسانی که به هر نحو با شهید در ارتباط بودند.دائم‌الذکر بود و دیدار از خانواده شهدا را همواره بر خود لازم دیده و به دیگران نیز توصیه می‌کرد.همواره بر مطالعه تأکید می‌کرد و همه کسانی که با شهید در ارتباط بودند از کتاب‌هایی که ایشان معرفی می‌کرد بهره‌مند می‌شدند.در مسائل سیاسی همیشه و همیشه شاخص‌ها را از کلام مقام معظم رهبری دریافته و بر آن تأکید می‌کرد؛ حتی در بیان خاطرات جنگ هم از سلحشوری‌ها و انگیزه‌هایی چون تبعیت از امر ولایت می‌گفت.
*در روزهای آخر، بیشترین دغدغه‌ای که در شهید خوش‌لفظ دیده می‌شد چه بود؟
چه در این روزها و چه در همه عمرش، «انقلاب» مهم‌ترین و بالاترین دغدغه شهید خوش‌لفظ بود و این روزهای آخر بیشترین نگرانی را برای رهبر انقلاب داشت که در نوسانات سیاسی کشور چه حالی دارند؟کارنابلدی یا مدیریت ضعیف در برخی بخش‌ها بسیار او را آزرده خاطر می‌کرد چون معتقد بود این اتفاقات به انقلاب لطمه می‌زند و از سرمایه‌های اجتماعی می‌کاهد.
*کلام آخر؟
شخصیت شهید خوش‌لفظ بسیار کتوم بود و ابعاد بسیاری از شخصیت او تا پایان عمر بر همه ما پنهان بود به‌عنوان مثال، ما بعد از شهادت ایشان متوجه شدیم که آپارتمانی را هم وقف امور خیریه کرده بود و جز اعضای درجه یک خانواده کسی از این موضوع اطلاع نداشت اما خدا پاسخ این همه اخلاص را در آن تشییع باشکوه و پیش از آن به عنایت و توجهی که از سوی مقام معظم رهبری به وی شده بود به‌شایستگی داد.