سرمقاله-سخنی با دلسوزان فصلی نان مردم

در دوره دولت اصلاحات، عزیز کرده‌ای از تریبونی از جوانان بیکار می‌گفت و از سفره‌های خالی، مختصر نوشته‌ای فرستادم و پرسیدم که آیا سفره جناب عالی هم خالی از نان است؟ عزیز فرزند دلبند شما چطور، آیا ایشان هم بیکار است؟ می‌دانید پاسخ چه بود؟ هیچ! فقط بدآمدی بیش‌تر و کینه‌ای شدیدتر که می‌دانستم: «الحق مر» (حرف حق تلخ است) حال آن سخنور تریبونی درست حکایت دانشمند گرسنگی شناس معروف، «خوزه دکاسترو» را می‌مانست که قورمه سبزی و باقلاپلو ایرانی را خورده بود و در دانشگاه تهران از عوارض گرسنگی می‌گفت. به همین دلیل است که دم گرم این گروه دلسوزان فصلی نان مردم که به صلاحدید مسند و احکام صادره جناحی مثل سخن آن گرسنگی شناس در آهن سرد مردم با فرهنگ و هوشیار و تجربه آموخته اثر ندارد. چرا که اینان در دوره‌ای به حکم ضرورت و اغتنام فرصت، همه چیز را سفید می‌بینند و در دوره دیگر همه سیاه ؛ یعنی اگر آن دیگری آمار می‌داد، عین حقیقت بود و همه حسن اما از این گروه، همه باطل و همه عیب! و آمارشان هم «برای سفره مردم، نان نمی‌شود» حیرت آور این است که خودشان چیزی را می‌گویند که دردل و در بصیرت خود به آنان باور ندارند و شگفت آن که می‌خواهند مردم باور کنند و همراه شوند! آیا آن همه بیگانگی و تشتتی که در آن طیف سیاسی هست جز عدم تطابق ذهن و زبان، چیز دیگری می‌تواند باشد؟ چرا فرزندان، همراه پدر نمی‌روند و همکاروانان  نیز به راه دیگری می‌روند. آیا علت، غیر از موج سواری و نقد سیاست زده است؟ چه طور می‌شود از ردیابی بیش از 800 میلیارد دلار پول بی زبان در آن عصر طلایی فروش نفت، هیچ نمی‌گوییم و از سفره‌های مردم که از بوی نفت، هیچ بویی نبردند و از بضاعت مردم که کمتر از یک سوم شد و خیل عظیم طبقه متوسط که به زیر خطر فقر رفتند و آن عوارض پاک‌دستی‌های ادعایی که هستی مردم را به یغما برد اما بالای چشمشان هم ابرو نبود و کسی به اسبشان هم بی حرمتی نکرد. چطور می‌شود که از حقوق‌های نجومی ‌گفت اما از املاک نجومی‌و سوءاستفاده‌های کلان و غیرقابل باور آن نگفت در حالی که همه اینها بد است هم فساد در صندوق ذخیره فرهنگیان بسیار ناپسند و ناجوانمردانه است هم بذل و بخشش و دست بردن به صندوق بیمه‌های اجتماعی، چون این اموال، مربوط به شریف‌ترین قشر پاکدست و پاک مغز و خدوم جامعه ماست. دست بردن‌هایی که هیچ توجیهی ندارد و در هیچ مکتب و مسلکی قابل دفاع نیست اما چرا باید بر یکی یقه دراند اما در دیگری ساکت ماند؟ همراهی و عدم همراهی مردم باشعور و با فرهنگ و اهل تحلیل ایران، دلایل عقلانی و مستند دارد.باید گفت که  جلب محبت و در اختیار گرفتن عواطف و حمایت مردم فقط با انطباق بود و نمود ممکن است در فرازی از گرسنگی مردم گفتن و بر موج تنگدستان سوار شدن، دیگر فریبنده نیست چون: به اندازه بود باید نمود                                     خجالت نبرد آن که ننمود و بود و اما سفره‌های مردم وقتی پر از نان و جیب‌هاشان پر از پول می‌شود و فرزندانشان صاحب شغل و کار می‌شوند که همه تلاش کنیم برای تحقق اقتصاد مقاومتی تا همه اسکله‌های غیرمجاز بسته و کالاهای قاچاق وارد نشود تا با نقد درست شرایطی فراهم کنیم که درهای اقتصاد فامیلی به شکل نو، بسته شود. بکوشیم تا با حمایت از برجام و پای بندی به اصول آن، سرمایه‌های خارجی جذب شود. همت کنیم تا سرمایه‌های ایرانیان خارج از کشور با تضمین سرمایه‌ها و تامین کیان و پاسداشت شخصیت شان، به ایران برگردد. شرایطی فراهم کنیم و فضایی بسازیم که صنعت پرسود اما کم هزینه گردشگری، به تناسب مفاخر و ذخایر طبیعی و فرهنگی و تاریخی مان رونق بگیرد. زمینه‌ای بسازیم تا تکنولوژی روز دنیا به ایران منتقل شود تا موجبات صادرات صنایع و فرآورده‌های مطلوب و قابل رقابت در عرصه منطقه‌ای و بین‌المللی، شکل بگیرد. مدام پی دعوا نگردیم ؛ به قوانین بین‌المللی احترام بگذاریم و نشان بدهیم که فرهنگ و مدنیت ما بر اساس « مروت و مدارا » ست و در وفاق و روابط، صادق و متکی به ارزش‌های انسانی هستیم. مغزها و نخبگان خود را حفظ کنیم و نگذاریم که جذب بیگانه شوند تا بیگانه با بهره‌وری از نبوغ و دانش آنان، ترقی و تکنولوژی خود را به رخ ما نکشد. بگذاریم با کم کردن تصدی‌گری و کوچک کردن دولت، اقتصاد تعاونی و خصوصی، نه خصوصی خاص، شکل بگیرد و سرمایه ملی مردم دست خود مردم باشد. با قلم و بیان کاری کنیم که بدهکاران بانکی از هر طیفی که هستند، دیون خود را تمام و کمال بپردازند و در این کار هیچ ملاحظه‌ای جناحی مورد نظر ما نباشد. اگر قلم می‌زنیم و از نان دیگران سخن می‌گوییم از آنان بگوییم که در عین قابلیت و توان هم درد نان دارند و هم درد افسردگی فرزندان تحصیل کرده و بیکار که مثل خوره به جانشان افتاده است چون می‌بینند که همشاگردی‌های درس نخوان و کندذهنشان به سبب بندشدن به این و آن، زندگی‌شان به نواست و صاحب آن چیزهایی شده‌اند که لایقش نیستند. صاحب دردهایی  که درد سینه‌سوز، تن و جانشان را می‌آزارد حال اگر قلم به دست می‌گیرید و از سفره بیت‌المال ارتزاق می‌کنید، از این گروه بگویید و گزارش میدانی‌تان واقعی و حقیقی باشد نه ساختگی و پرورده ذهنی خودتان. بدیهی است که پروردن چنین پندارهایی، ندیدن سرمایه‌های واقعی انسانی و به جنگ بیت‌المال رفتن است!