گفت و گو با کارگردان فیلم برگزیده داوران جشنواره «سینما حقیقت»

ساجده عرفانی- شب گذشته برگزیدگان جشنواره سینماحقیقت معرفی شدند و جایزه ویژه هیات داوران به زینب تبریزی رسید. تبریزی امسال فیلمی را در جشنواره داشت که پیش از این هیچ وقت چنین موضوعی را روی پرده ندیده بودیم. رسانه‌ها بدون سانسور سراغش نمی‌رفتند و حتی خودمان راحت در موردش حرف نمی‌زدیم.
در هر زمانه‌ای بیماری‌هایی وجود دارد که آدم‌های زمانه‌اش را با آن می‌کشد. بیماری عصر ما هم احتمالا سرطان است. جوری از آن حرف می‌زنیم که اجدادمان درباره طاعون می‌گفتند. حالا اگر زن باشی و سرطان سینه تو را درگیر کرده باشد این حرف زدن‌ها بسیار کمتر و سخت‌تر هم می‌شود. تمام تابوهای یک جامعه سنتی با سلول‌های بیمارت پیوند می‌خورد و راه زبانت بسته می‌شود. یک کارگردان جوان امسال سراغ این موضوع رفت تا یک قدم از توصیه‌های پزشکی و بهداشتی صداوسیما جلوتر باشد. و یک قدم به زندگی زنان درگیر این بیماری نزدیک‌تر. تبریزی به «جهان صنعت» می‌گوید: وقتی از مرکز گسترش سینمای مستند این موضوع به من پیشنهاد شد خیلی موافق نبودم. همیشه موضوعات خیابانی کار کردم و سرطان موضوعی نبود که بخواهم سراغش بروم. ولی بعد از اینکه با مرکز بهبودیافتگان سرطان سینه آشنا شدم به دفترم برگشتم و از اینکه چنین موضوعی را رد کردم عذاب وجدان گرفتم و حاضر به همکاری شدم. آنجا زنانی را دیدم که معنای زندگی برایشان فرق داشت، خیلی سرزنده بودند و این خود من را تغییر می‌داد.
روایت مهناز
تبریزی درباره شکل‌گیری روایت مهناز می‌گوید: حین تحقیقاتم درباره موضوع سرطان سینه فهمیدم خیلی از زنان هستند که بر اثر این قضیه از بین می‌روند و تابو‌ها آنقدر شدید است که یک بیماری راحت به فاجعه تبدیل می‌شود. اول قرار بود سه شخصیت را در فیلم نمایش دهیم؛ زن بهبودیافته، زن درگیر با بیماری و یکی هم بیماری که اوضاعش وخیم باشد. به پیشنهاد یکی از دوستانم شخصیت درگیر با این مساله را حذف کردیم و نهایتا قرار بر این شد که دو کاراکتر متضاد را روبه‌روی هم بگذاریم؛ یکی که زنده مانده است و زندگی‌اش را می‌کند و دیگری که از دنیا رفته و زندگی‌اش به پایان رسیده. برای شخصیت دوم مهناز را پیدا کردیم، یک استاد ریاضی که از آشنایان دوست من بود و همسرش عاشقانه دوستش می‌داشت. هنوز برایش تولد می‌گیرد و هرسال برای غافلگیر کردنش برنامه می‌ریزد و مهمان دعوت می‌کند. فیلم یک راوی اول شخص دارد که از تولد تا وفاتش را تعریف می‌کند. به شما خانه کودکی‌اش را نشان می‌دهد، عروسی‌اش، درس خواندنش، خلوت‌های روزش و تولد و پیک‌نیک‌اش. چیزی که می‌بیند غم و شادی زنی است که در جوانی مبتلا به سرطان می‌شود. شاید اولین‌بار است که روی پرده سینما زندگی خصوصی یک زن را بدون سانسور و حذف می‌بینید. تبریزی می‌گوید وقتی وحید- همسر مهناز- را دیدم و ایده فیلم را با او مطرح کردم‌ هاردی یک ترابایتی به من داد و گفت حاضرم هراطلاعاتی را در اختیارت بگذارم تا قصه مهناز ماندگار شود. او عاشق مستند کردن لحظاتشان بود و چهار روز طول کشید تا تمام عکس‌ها و فیلم‌های آن ‌هارد را ببینم. خودش هم وقتی فیلم را دید گفت خوشحالم که آن عکاسی‌ها و فیلمبرداری‌ها فایده داشت!


تبریزی به آهستگی و کنار زندگی روزمره یک زن، تولد توده‌ای را نشان می‌دهد که یک روز وقتی مهناز در ماشین نشسته و خسته است متوجه وجودش می‌شود. شما را با خودش به دکتر و شیمی‌درمانی می‌برد. راوی شخصیت مهناز همه فکرهای یک زن را وقتی متوجه بیماری سرطان سینه‌اش می‌شود روایت کرده است. فکرهایی که بیشترش ترس‌های برآمده از تابوهاست مثل از دست دادن ظاهر زنانه، رها شدن توسط همسرانشان و... . او در مرحله اول با جراحی تومورش بهبود می‌یابد اما در میانه‌های فیلم زخم قدیمی سرباز می‌کند و دوباره دلهره پیدا می‌کنید که چه می‌شود. مهناز آرام است؛ گریه او را نمی‌بینید. غمگین است و چیزی به رو نمی‌آورد. شما اما مدام می‌خواهید مبارزه‌اش را ببینید و فکر می‌کنید اگر یک روز این مشکل برای شما پیش آمد می‌توانید جان سالم به در ببرید؟
تبریزی می‌گوید قصدش نشان دادن راه‌های درمان و چگونگی آن نیست. این دست فیلم‌ها بارها از صداوسیما پخش می‌شود و همه جا درباره درمان صحبت می‌کنند. می‌خواهد فقط تلنگری بزند تا بیماری را جدی بگیرید. او می‌گوید برای فیلم مخاطب‌شناسی کرده و مخاطبان او مبتلایان به این بیماری نیستند؛ زنانی هستند که هر کدام می‌توانند در معرض این بیماری باشند و مردانی که اندازه وحید نزدیک‌اند به دچار شدن عزیزشان به سرطان. وقتی از او می‌پرسم ساخت این فیلم چه تاثیری روی خودش داشت جواب می‌دهد: «تابوی سرطان برایم شکست.» او همین را می‌خواهد که این تابو را بشکند؛ وقتی برگه آزمایش‌تان خبر از سرطان سینه می‌دهد اولین نگرانی از بین رفتن ظاهر زنانه‌تان نباشد. زینب تبریزی معتقد است همین فکرهای الکی بود که مهناز را از پا درآورد و او سراغ شخصیتی می‌رود که بعد از شنیدن خبر سرطانش واکنش دیگری نشان داده.
روایت جمیله
جمیله مظفری یک زن بهبودیافته است. او دیر وارد فیلم می‌شود. راوی مهناز هم می‌گوید کاش زودتر جمیله را شناخته بودم. در واقع مهناز هیچ وقت جمیله را نمی‌شناسد که اگر می‌شناخت شاید امید و انرژی او سرنوشتش را تغییر می‌داد. مهناز و دوستانش که تبریزی می‌گوید برای نمایش‌شان در فیلم مشکلی نداشتند، زنان سرحالی هستند که فهمیده‌اند سرطان را نمی‌توان تنهایی شکست داد. تنها شباهت مهناز و جمیله این است که هردو بعد از پی بردن به بیماری‌شان یک دل سیر گریه‌ کرده‌اند؛ جمیله باوجود اینکه از همسرش جدا شده دوباره بلند می‌شود و می‌خواهد مثل قبل زندگی کند. مهناز حمایت عاشقانه وحید را دارد اما خموده است. کنار هم قرار گرفتن مهناز و جمیله باعث می‌شوند جواب درستی برای سوال آیا سرطان درمان‌پذیر است پیدا نکنیم. زینب تبریزی می‌گوید نمی‌خواستم تنها جمیله را نشان دهم و وقتی تماشاچی از سالن بیرون می‌آید خوشحال و شاد باشد که سرطان درمان می‌شود.
گرچه پس از عمل جراحی مهناز به زندگی‌اش امیدوار می‌شویم اما هرچه بیشتر فیلم جلو می‌رود دوباره غول سرطان سربرمی‌دارد و ناامیدی پررنگ می‌شود. حضور جمیله و تیم زنان بهبود یافته از سرطان سینه خنثی‌کننده آن ناامیدی نیست اما می‌تواند بدیل قانع‌کننده‌ای باشد.
من جایی در درون تو وجود دارم
اولین شب اکران مستند «تمام چیزهایی که جایشان خالی ست» شب تولد مهناز است. وقتی زینب تبریزی پیش از نمایش روی سن میرود و این موضوع را اعلام می‌کند چندنفر در سالن گریه می‌کنند. بعد از روشن شدن چراغ‌های سالن تعداد چشم‌های گریان بیشتر می‌شود. گرچه تبریزی می‌گوید هدفش اصلا ساختن یک فیلم احساساتی نیست اما حضور بیشتر مهناز در فیلم نسبت به جمیله و قصه دردآوری که راوی به آرامی روایت می‌کند حکایت تلخی را ساخته. تاجایی که تبریزی می‌گوید این روزها بسیار در این رابطه نقد می‌شود هرچند به گفته خودش بازخوردهایی از زنانی داشته که آزمایش‌ها و درمان را جدی‌تر پیگیری می‌کنند و خبرش را به گوش او می‌رسانند.
روزهای پایانی زندگی مهناز تولد نوید پسرش است. خطاب به پسرش می‌گوید من رفته و جایی درون تو وجود دارم. تبریزی در پایان گفت و گو با ما می‌گوید که با این فیلم می‌خواهد هرلحظه از زندگی‌مان را عزیز بداریم. اگر به ما بگویند تا چند وقت دیگر بیشتر زنده نیستیم چه می‌کنیم؟
تبریزی می‌خواهد قصه مهناز تلاش ما را برای ادامه زندگی جدی‌تر کند و روایت جمیله امیدی باشد بر دردی که هیچ کدام از آن مصونیت نداریم.