بسیاری از کارگردانان ایرانی ترجیح می‌دهند تولیدات خود را در شبکه خانگی عرضه کنند

خانه علیه سینما
مهدی فیضی‌صفت‪-‬ حدود بیست سال قبل، ویدئوکلوب یکی از شغل‌های پولساز و پردرآمد برای قشر متوسط بود، چه کلوب (یا به قول بچه های دهه شصت کلوپ) برای بازی های کامپیوتری و چه آنهایی که فیلم ویدئویی اجاره می دادند. بچه‌ها خودشان را به هر دری می‌زدند چند صد تومانی از پدر و مادرشان بگیرند و بنشینند پای میکرو، سگا و بعدها پلی‌استیشن. گاهی زمان به قدری از
دست‌شان درمی رفت که مادرها می آمدند و توی کلوب، خفت شان می کردند. ویدئوکلوب هم پاتوق عشقِ فیلم ها بود، یک دویست تومانی
قرمزرنگ می دادند و برای یک روز، جدیدترین فیلم ها را می گرفتند و ساعاتی خوش می‌گذراندند و شاید هم به فکر فرو می رفتند. کم کم «وی اچ اس»های سیاه رنگ، جای خود را به «سی دی»های گِرد و شفاف داد،


کامپیوترهای پنتیوم‌دار هم فراگیر شد در خانه ها و هر کدام یک «رایتر» هم داشت؛ مردم ناآشنا با قانون کپی رایت، هر فیلمی دست شان می رسید با نرم افزار «نِرو» کپی می کردند روی سی‌دی های خود تا به آرشیوشان اضافه کنند!
رسانه بلامنازع
همچنان اما رسانه ملی، سلطان بلامنازعی بود برای پر کردن اوقات فراغت مردم. تولیدات سازمان صدا و سیما با هر کیفیتی، میلیون ها بیننده را پای تلویزیون می نشاند و هیچ کسی تصورش را هم نمی کرد روزی فرا برسد رسانه انحصاری کشور، رقبایی پیدا کند. سینماها هم رونق داشت، مردم صف می بستند برای خرید بلیت فیلم هایی با حضور ستاره های محبوب‌شان و البته آنهایی که در شهرشان، سینما نداشتند یا فرصتش را پیدا نکرده بودند به سالن های سینما بروند، چند ماه بعد به سوی ویدئوکلوب محله شان می رفتند و فیلم مورد نظرشان را اجاره می کردند؛ فیلم هایی که اولش برگه سفیدرنگی شبیه به قراردادهای اداری با لوگوی «موسسه رسانه های تصویری» روی صفحه نقش می بست و عوامل، مدت زمان اثر و البته مجاز بودنش را اعلام می کرد.
تولد شبکه خانگی
سال 1385 بود، به یکباره مجموعه طنزی در کلوب هایی پخش شد که دیگر تغییر ماهیت داده و آثار سینمایی و موسیقایی را عرضه می کردند. همراهان همیشگی مهران مدیری این بار در غیاب او، اثری را منتشر کردند با نام «فضانوردان می آیند». هر چند پیمان قاسم خانی و سیامک انصاری در قامت کارگردان نتوانستند موفقیت سریال های مهران مدیری را تکرار کنند اما اولین مجموعه ای لقب گرفتند که بدون اکران در سینما و پخش در تلویزیون به مدیومی موسوم به «شبکه خانگی» راه یافتند. 4 سال بعد مهران مدیری با مدیران تلویزیون دچار اختلاف شد و سریال پر هزینه «قهوه تلخ» را به شبکه خانگی برد؛ ریسکی خطرناک که ممکن بود حتی در بازگشت سرمایه ناکام بماند، چه برسد به سودآوری. مدیری اول هر قسمت روبروی دوربین می نشست و بینندگان را قسم می داد به جانِ او دانلود نکنند و هر قسمت را به صورت اورجینال بخرند تا زحمت عوامل اثر بر باد نرود. آرام آرام دیگر کارگردان ها هم جرات کردند و قدم جلو گذاشتند.
استقبال سینماگران
هر چند مردم هنوز هم به قانون کپی رایت آن طور که باید و شاید احترام نمی گذارند و البته قوانین سفت و سختی نیز برای متخلفان وجود ندارد اما استقبال هم از سوی مخاطبان و هم از طرف سینماگران بسیار خوب بوده است. چهره های سرشناس عرصه سینما و تلویزیون مانند داوود میرباقری و حسن فتحی بعد از تجربه های موفق و دریافت بازخوردهای خیره کننده از سریال‌هایی چون «امام علی»، «مختارنامه»، «شب دهم»، «میوه ممنوعه» و ... در تلویزیون، راه خود را به سمت شبکه خانگی کج کردند چرا که نه قید و بندهای تلویزیون را داشت و نه نیازی به عبور از خوان‌های فرسایشی مجوزهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. حالا ویترین فروشگاه های عرضه محصولات هنری و حتی سوپرمارکت ها پر است از مجموعه های رنگارنگ با خط قرمزی ترین سوژه‌های ممکن؛ سوژه هایی که پرداختش در سینما و تلویزیون محال به نظر می رسد.
سود از جیب اسپانسر
نکته مهم دیگر سوددهی بسیار زیاد محصولات تصویری در شبکه خانگی است؛ در حالی که دسترسی آسان به دانلودهای غیرقانونی قاعدتا باید کفه ترازو را به سمت مقابل سنگین کند. اینجاست که پای اسپانسرها به ماجرا باز می شود، شرکت ها و کمپانی های مختلف از تولیدکننده های شامپو و دستمال کاغذی تا غول های خودروسازی با تهیه کنندگان وارد مذاکره می شوند و برای چپاندن تبلیغ محصول شان در سکانس هایی به انتخاب کارگردان، مبالغ نجومی پیشنهاد می دهند؛ اتفاقی منطقی در نگاه تجاری چرا که تبلیغ محصولات در تلویزیون با ممیزی های بسیاری مواجه است و شبکه خانگی، گزینه آسان تری به نظر می رسد. افزایش تولیدات در شبکه خانگی، اتفاق بدی نیست و برآیند مثبتی هم دارد ولی ساخت بی رویه مجموعه ها نه تنها ضربه سنگینی به پیکر نحیف سینمای ایران وارد می کند بلکه مانند فیلم های سوپرمارکتی و کمدی‌های سخیف، تنها کسب درآمد را هدف قرار داده و کیفیت را به اولویت آخر فهرست سینماگران
نزول می دهد.