نگاهی به آثار تشدید فقر در افزایش آسیب‌های اجتماعی

محمد میلانی- این روزها، روزهای خوشی برای اجتماع بزرگ ایرانی نیست. مدام اخبار نامناسب و ناموزون از نبود شیوه صحیح در مناسبات اجتماعی و حتی نحوه برخورد تند مردم با یکدیگر به گوش می‌رسد. برخی از آنها در میان هیاهوی سایر اخبار بد گم می‌شوند، بعضی از آنها چند روزی اذهان عمومی را درگیر خود می‌کنند و تعدادی از آنها هم در گوشه‌ای از ذهن مشوش اجتماعی ایران مخفی می‌شوند تا چندی دیگر به صورت بحرانی بزرگ و تاسف‌آور قد علم کنند. اینگونه است که این روزها را، روزهای خوب و خوشی برای اعتبار اجتماعی ایران نمی‌توان دانست. تا همین چندی پیش اگر بنا بود معضل و مساله‌ای آسیب‌شناسی و تحلیل شود و دست به دامان مردم و دست‌اندرکاران امر بشویم تا چاره‌ای را برای حل معضل یا توجه به مشکل بیندیشند، در کمال ناباوری و تاسف کار به آنجا کشیده که بنا را در هر نوبت باید برای توجه به چند معضل در نظر گرفت. مانند همین شرایط و همین وضعیت و البته همین گزارش که بناست با توجه به چند معضل آنها را آسیب‌شناسی کنیم تا دست‌کم اگر اتفاقی در راستای ترمیم آنها نمی‌افتد، حداقل از توجه اذهان عمومی به دور نباشند. معضلاتی که در یک خط مستقیم و ارتباطی نسبت به یکدیگر نیستند اما همه آنها مشکلات برجسته این روزهای اجتماع ایرانی هستند. مشکلات اقتصادی که عوامل متعددی مسبب بروز آنها شده است.
گزارش اول
فروختن مو، یک عادت کهنه اجتماعی است. مربوط به جامعه ایرانی هم نمی‌شود و ریشه در عادات رفتاری اغلب مردم جهان دارد. آنهایی که علاقه و توجه به داستان‌های برتر جهان دارند‌، هیچ‌وقت داستان فروش مو، نوشته سامرست موآم را فراموش نمی‌کنند. زنی که در این شاهکار ادبی جهان موهایش را می‌فروشد تا برای همسر و مرد عزیز زندگی‌اش هدیه‌ای مناسب و مورد علاقه او را بخرد. اما حالا دیگر مانند داستان‌ها موها به فروش نمی‌روند. امروز در جامعه ما فروش مو به مانند گذشته کماکان جنبه تجاری و حرفه‌ای دارد و هستند کسانی که کارشان پرورش و رسیدگی و رشد مو و فروش آنها به دست‌اندرکاران لوازم آرایشی بهداشتی است. موهایی که در ساخت کلاه‌گیس‌های غیرالیافی و نفیس،‌ اکستنشن‌های مو که چندسالی است وارد گردونه تجارت زیبایی شده است به کار می‌روند و مشتری‌های خاص و پر و پاقرص خود را نیز دارند. اما فروش مو به خاطر فقر مالی و استفاده از آن برای گذران زندگی، ‌اتفاقی است که در جامعه ما در حال گسترش است. اتفاق اولیه از سوی دوستی نقل قول شد. دختر کم سن و سالی که مادر به خاطر فقر مالی موهایش را در یکی از آرایشگاه‌های زنانه مخصوص خرید و فروش مو فروخته است و دختربچه افسردگی شدید گرفته است. جریان را با مدیر یکی از آرایشگاه‌های بزرگ شرق تهران در میان گذاشتیم. مینا.م که غریب به بیست سال است به طور حرفه‌ای کار می‌کند خبر ازدیاد فروش مو بالاخص موهای دختربچه‌های زیر پانزده سال را تایید کرد. او می‌گوید: بسیاری به این مقوله به عنوان صنعت و کار نگاه می‌کنند. بانوانی که سال‌های مدیدی است به همان میزان که توقع کسب درآمد مناسب از فروش موهای خود را دارند،‌ به همان اندازه نیز موهای خود را از گزند و آفت‌های رایج مو در امان نگاه می‌دارند و بالطبع برای فروش با قیمت بالاتر نیز اصرار دارند. تا چندی قبل، عموما این وضعیت به بهانه فقر مالی و تامین مخارج اولیه زندگی، دامنگیر و شیوع یافته تلقی نمی‌شد‌ اما این روزها کسانی را می‌بینیم که به طور ارادی و البته به خاطر ناچاری و کسب درآمد به این وضعیت روی آورده‌اند و درمیان آنها دختران کم سن و سالی که هنوز به سن پانزده سال نرسیده‌اند از این طریق کمک خرج مشکلات و مخارج خانواده نیز می‌شوند. حمید صبحی کارشناس کاشت مو است. مدت زیادی در این حرفه در شهر شیراز و در یکی از مراکز کاشت موی مردانه کار می‌کرده و به تازگی محل کارش را به تهران انتقال داده است. او می‌گوید: در شیراز نیز با این پدیده روبه‌رو شده است. خانواده‌هایی که برای فروش موی دخترهایشان از دفتر مشاوره و کاشت مویی که او در آنجا شاغل بوده آدرس می‌خواستند یا حتی در خصوص قیمت و نحوه فروش نیز پرسش‌هایی را مطرح می‌کردند. جالب اینجاست که این فرآیند نیز برای او دقیقا طی یک سال گذشته بسیار دامنگیر و قابل توجه بوده است. در تهران اما شرایط بسیار عریان‌تر جلوه کرده است. او می‌گوید: ‌این روزها حتی شنیده‌ام که پیش‌فروش نیز می‌کنند. بسته به نوع مو، رنگ مو و نیز میزان استقامت و دوام مو دربرابر عوامل خارجی نظیر رنگ مو، سشوآر و...‌، مو می‌تواند درجه کیفیت بگیرد و بالطبع در فروشش نیز تاثیر‌گذار باشد. این مساله بسیار رعایت می‌شود و فروشندگان به خوبی از آنها مطلع هستند اما فروش موی دختربچه‌ها توسط خانواده‌ها اتفاقی است که تقریبا نسبت به گذشته افزایش قابل ملاحظه‌ای یافته است. یافتن کسانی که توسط خانواده‌هایشان به اجبار موهایشان را فروخته‌اند بسیار سخت بود اما دست آخر با معلمی که مقطع هفتم و در یکی از مدارس دخترانه تدریس می‌کند موردی را جویا شدم که شرح حال دختری که چنین شرایطی را تجربه کرده است را تایید می‌کرد. این معلم که بنا به حفظ آبروی خانواده دانش‌آموزش تمایلی به ذکر نشانی از خانواده دختر نداشت مهمترین دلیل را وضعیت روانی و روحی دانش‌‎‌آموزش عنوان کرد. خانم ن. آقاجمالی می‌گوید: دانش‌آموزش بسیار بشاش و خنده‌رو و مودب و از لحاظ درسی در رده متوسط قابل قبول است. دو هفته بود که متوجه رفتارهای نامناسب، بغض‌های گاه و بیگاه و حس انزوای شدید او شده بودم. بالطبع در کلاس نیز توجه مناسبی به درس نشان نمی‌داد. تا اینکه پیش از آنکه متوسل به دیدار والدین او بشوم از سوی یکی از نزدیکترین دوستانش مساله را پیگیر شدم. تا آنجا که متوجه شدم وضعیت اقتصادی خانواده به حدی افت کرده که این شرایط بناست سال آینده نیز با رشد موهای او و نیز برای دیگر خواهر کوچک‌تر او نیز اتفاق بیفتد. دختر بچه‌هایی که در عوالم کودکانه خود داشتن موی بلند را نشانه‌ای از قدرت و زیبایی خود می‌دانند اینچنین مجبور به فروش مو برای امرار معاش خانواده می‌شوند. قیمت مو بسته به رنگ و نیز اندازه ارقامی از یک تا چهار میلیون تومان نیز قیمت‌گذاری می‌شوند.
گزارش دوم‌


فروش کلیه. غالب‌ترین شکل فروش اندام و اعضای بدن آدمی است که این روزها در رسانه‌ها چندین مورد گزارش در این خصوص به چاپ رسیده و رشد قابل توجه آن در شبکه‌های مجازی برگی دیگر از تاسفی عمیق است که جامعه امروز ایرانی به آن مبتلا شده است. برای دیدن شرایط فروش در شبکه اینستاگرام‌ یا سایر شبکه‌ها بنا را بر شنیده و دیده‌ها نگذاشتم و به عنوان فروشنده کلیه به صورت فوری وارد اینستاگرام شدم و صفحه‌ای ایجاد کردم.
هر کسی می‌تواند تنها برای فروش کلیه خود یا حتی چند نفر دیگر یک صفحه اینستاگرامی درست کند، به خاطر همین توانستم دو نفر دیگر را که آنها هم فروشنده هستند به صورت کاذب در صفحه خودم تبلیغ کنم. ارتباط ابتدایی با ارسال پیام به طور دایرکت آغاز می‌شود. اگر دریافت‌کننده پیام باشید، با قرار دادن چند واژه مربوطه به صورت هشتگ، مدت زمان طولانی نمی‌گذرد که سیل قابل توجهی از درخواست‌ها روانه بخش دریافت پیام‌هایتان می‌شود. البته اگر شماره تلفن در صفحه قرار داده باشید، خب طبیعی است که چند نفر نیز با شما تماس می‌گیرند. در میان پیوند کلیه چند تماس نیز برای پیوند کبد و حتی درخواست برای اجاره رحم نیز داشتم. به طور حتمی اکثر آنها مشتری و نیازمندان کلیه نیستند. جز یک مورد از 15 نفری که در روز دوم پیام ارسال کرد و کلیه را برای مادرش که در بیمارستان امام خمینی بستری بود می‌خواست، آن هم البته با قیمتی بسیار کمتر از چیزی که واسطه‌ها و دلال‌ها عنوان می‌کردند. ‌حس دردمندی از سایر درخواست‌ها و تماس‌ها دریافت نکردم. چون می‌گفت به هیچ عنوان وضع مالی درست و حسابی نداریم و مادر در وضعیت مرگ به سر می‌برد. اما واسطه‌ها بعد از پرس و جو در مورد وضعیت عمومی و شرایط کلیه از نامی مستعار استفاده می‌کنند و اولین حرف آنها بر این مبناست که اگر بتوانند مشتری مناسب پیدا کنند که خون و دیگر مشخصاتش به دارنده صفحه اینستاگرامی بخورد، سهمی از فروش را باید به آنها بدهم. این معضل و ناعهدی مردم این روزگار به کنار. بعد از چند روز متوجه شدم اغلب این موارد نه خواهنده جدی کلیه هستند و نه مشتری مناسبی را یافته‌اند بلکه واسطه‌گران و سوداگران شبکه‌ای بزرگ هستند که نه آن تعداد مشتری را که عنوان می‌کنند دارند و نه وضعیت فروش تا این حد نابسامان است. البته تا جایی که توانستم پیگیری کنم به طور جدی بعد از انتشار آگهی چندین روز و حتی شاید یک هفته زمان نیاز باشد تا اولین مشتری جدی خواهان، به فرد دارنده کلیه رجوع کند و از او درخواست کلیه و نیز طی مراحل درمانی و آزمایشگاهی را داشته باشد. در میان تماس‌ها نیز جوانی تماس گرفت و در قبال نوشتن شماره تلفن و درخواستم برای فروش روی دیوار‌هایی که او آنها را مخصوص می‌دانست و در چند نقطه تهران قرار داشت، درخواست50 هزار تومان پول البته بعد از حتمی شدن فروش و تماس مشتریان کرد. مانده بودم با او چگونه برخورد کنم.
بازاری که امروز نااهل‌ها در شبکه‌های مجازی بنا کرده‌اند، اینچنین توانسته تیغ تیز خودش را در پیکره اخلاق اجتماعی فرو کند و کماکان ادعای سلامت فکری و اعتقادی برای مردم را داشته باشد. واسطه‌گری برای فروش کلیه، کبد و چند مورد دیگر بدون هیچ مخالفت و ممانعتی در جریان است. اما مساله این است که حتی اگر موافق فروش کلیه نیز باشیم و به هر حال از یک منظر بسیار باریک بپذیریم که فردی بالطبع به پولی می‌رسد و فردی دیگر نیز حیات دوباره برای ادامه زندگی می‌یابد،‌ با این فروش و در این حد و سطح نه چندان بزرگ و قابل توجه به لحاظ تعدادی، چرا هیچ‌گونه نظارت درست و مناسبی روی آن نیست؟! صفحه فروش کلیه را از شبکه اینستاگرام پاک کردم. اما سه روز بعد از این کار هنوز تماس داشتم. معلوم است که شماره تماس در یک شبکه دیگری دست به دست می‌شود.
گزارش سوم
خانمی 28 ساله که در محله پیروزی تهران زندگی می‌کند، شاغل است و دارای مدرک بالای دانشگاهی‌ می‌گوید یک‌بار در یکی از شبکه‌های مجازی فیلمی را دیدم که تا سارق به سمت بانویی تنها رفت و خواست کیف او را به سرقت ببرد، خانم به سرعت کیفش را به داخل حیاط یکی از همان خانه‌های اطرافش انداخت و از به سرقت رفتن کیفش جلوگیری کرد. ابتکار خوبی بود و فکر می‌کردم یاد گرفته‌ام که اگر یک روز در چنین موقعیتی قرار بگیرم چه کار کنم. تا اینکه نزدیک به 40 روز پیش دقیقا چنین اتفاقی را در اولین ساعات روز هنگام رفتن به سرکار تجربه کردم، اما واکنش سارقان به هیچ عنوان مانند سارقان در آن فیلم که از دوربین مدار بسته سر‌در یکی از منازل ضبط شده بود، نبود. این بار من نزدیک به 10 دقیقه از سوی سارقان مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتم! آنچنان که از کار خود داشتم پشیمان می‌شدم. به علت جراحات صورت و درد در ناحیه کمر و لگن ناشی از ضربات مکرر لگد سارقان نزدیک به یک هفته قادر به بلند شدن از بستر بیماری نبودم. با خودم می‌گفتم حتما سارقان کیف من هم این فیلم را دیده بودند و مانند من اطمینان خاطر داشتند که در صورت مواجهه با چنین طعمه‌ای چگونه از خجالتش درآیند.
دقیقا به استناد حرف این شهروند تهرانی صورت‌هایی جدید از دزدی‌ها و خرده‌بزهکاری‌ها این روزها خودشان را در کنار سایر بزهکاری‌های کلان و کلاهبرداری‌ها نشان می‌دهند. آنچنان که روح‌الله بابایی به عنوان نماینده مجلس و آگاه به معضلات و آسیب‌های اجتماعی مدتی پیش عنوان کرده بود: «نیمی از آسیب‌های اجتماعی به دلیل بیکاری جوانان و نبود امکانات رفاهی است. در واقع‌ بی‌توجهی به کنترل آسیب‌های اجتماعی تنها به یک بخش یا یک شهر آسیب نمی‌رساند‌ بلکه تمام کشور را درگیر مشکلات ناشی از آنها خواهد کرد و در جامعه‌ای که امنیت نباشد و در پارک‌های شهر هم شاهد بروز رفتارهای خشونت‌آمیز باشیم، خانواده مسوولان نیز دچار آسیب خواهند شد.»
این در حالی است که چند روز گذشته نیز وزیر کشور پس از مدت‌ها به این معضل اذعان جدی کرده است. اما این موارد شکل ثابت گذشته و حال و آینده را نشان می‌دهد. همان‌طور که در ابتدای این گزارش نیز عنوان کردم شکل برخورد و مواجهه سارقان با طعمه‌های خود متفاوت شده است. برای نمونه در خیابان آذربایجان شهر تهران حوالی خیابان کارون و خوش، هفته گذشته سارقان موتور‌سوار به کیف یکی از طعمه‌های خود دستبرد زده و با واکنش شدید او مواجه شده بودند که به هیچ عنوان کیفش را رها نمی‌کرد. ‌به دیده و گفته شاهدان کیف و او را تا مسیری نزدیک به 300 متر می‌کشیدند و چون این خانم کیفش را رها نمی‌کرد، دست‌آخر پیاده شدند و با ضرب و شتم شدید و همچنین پاره‌کردن بند کیف با چاقوی همراهشان این طعمه نیز نتوانست از دست آنها در امان بماند.
بر اساس آرای رسمی و غیررسمی موجود و به اعتقاد بسیاری از مردم، با شروع مشکلات اقتصادی و تورم شدید و گرانی بالا، نه تنها با افزایش قابل ملاحظه تعداد این آسیب‌ها و معضلات مواجه شده‌ایم، بلکه به طور جدی احساس می‌شود رویکرد افراد خاطی و سارق نسبت به طعمه‌های خود نیز متفاوت شده است که با این امر هم ضرورت رسیدن به اموال و پول سرقتی از سوی آنها بیشتر شده و هم اصرار و سماجت آنها بر ضربه زدن به سلامت افراد به طرز چشمگیری افزایش یافته است. شکل،‌ نوع و مدل این بیماری‌های شهری تغییر می‌یابد و ما مدام با افزایش تعداد جرائم نسبت به مدت میانگین سال گذشته مواجه هستیم و خواهیم بود. اگر روال همین گونه پیش رود و شاهد اعمال سخت مقررات و قوانین جرائم کیفری نباشیم،‌ طبیعی است که کار از کار می‌گذرد و دیگر نمی‌توان کنترلی روی این معضلات داشت. اینچنین می‌شود که می‌گوییم جامعه ایرانی این روزها حال خوبی در مواجهه با معضلات و آسیب‌های اجتماعی ندارد، چه برسد به اینکه بتواند درمانگر خوبی باشد.