مردم اصلاح‌طلبان را جزو نظام مي‌دانند

‌استراتژی اصلی جریان اصلاحات حمایت از آقای روحانی تا سال1400 است. با این وجود در شرایط کنونی بدنه جریان اصلاحات این استراتژی را برنمی‌تابد و مانند گذشته نسبت به آینده خوشبین نیست. اصلاح‌طلبان برای نگه داشتن اعتماد مردم نسبت به خود و دولت در سال‌های پایانی دولت باید در چه مسیری حرکت کنند؟
اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان الزاما دو مقوله درهم تنيده نيستند. اصلاح‌طلبان کسانی هستند که بر اساس برنامه‌هایی که ارائه می‌کنند مورد حمایت مردم قرار می‌گیرند و سپس در راستای تحقق مطالبات آنها حرکت می‌کنند. در این مسیر نیز ممکن است موفق شوند به همه مطالبات مردم رسیدگی نمايند یا بخش‌هایی از مطالبات را محقق کنند و یا اینکه به صورت کلی شکست بخورند. در نتیجه هر سه احتمال وجود دارد. اگر اصلاح‌طلبان موفق شوند به مطالبات مردم رسیدگی کنند نفس موفقیت آنها باعث می‌شود که مردم دوباره از این جریان سیاسی حمایت کنند. با این وجود اگر اصلاح‌طلبان در اجرا‌ی وعده‌هایی که به مردم داده‌اند شکست بخورند باید علت را مورد بررسی قرار داد که آیا چالش‌های درونی و عدم توانایی دلیل این ب‌ی‌توفيق‌ی بوده و یا اینکه موانع بیرونی اجازه نداده اصلاح‌طلبان به اهداف خود برسند. اگر اصلاح‌طلبان به این نتیجه برسند که موانع بیرونی اجازه نمی‌دهد مطالبات مردم محقق شود آن را به صورت شفاف با مردم در میان خواهند گذاشت و مردم نیز به دلیل درک و شعور بالای سیاسی این مسأله را می‌پذیرند. با این وجود اگر مردم به این نتیجه برسند که اصلاح‌طلبان از توانایی کافی برای تحقق مطالبات آنها برخوردار نبوده‌اند ممکن است در بزنگاه‌های سیاسی و انتخابات‌ی آینده در حمایت از این جریان عقب‌نشینی کنند. نکته مهم اینکه اگر مردم به دلیل عملکرد ضعیف اصلاح‌طلبان از حمایت آنها دست بکشند بدون شک از اصلاح‌طلبی دست نخواهند کشید. در نتیجه باید بین اصلاح‌طلبی به عنوان یک رویکرد و یک گفتمان با اصلاح‌طلبان تفکیک قائل شد. در ایران دو جریان سیاسی اصلاح‌طلب و اصولگرا بیشتر وجود ندارد. این در حالی است که از سال1368 تاکنون اصولگرایان همواره بخش اعظم قدرت را در اختیار داشته‌اند و با دسترسی به مراکز مهم اهداف خود را دنبال می‌کنند. با این وجود در شرایطی که اصولگرایان در30 سال گذشته همواره در اوج قدرت حضور داشته‌اند اما در چند دوره اصلاح‌طلبان موفق شده‌اند زمام امور را به دست بگیرند و گفتمان اصلاحات به گفتمان غالب جامعه تبدیل شود. بنده معتقدم از فروپاشی رژیم پهلوی تا امروز ماهیت جامعه ماهيت اصلاح‌طلبی است. هویت انقلاب اسلامی مبتنی بر تغییر و بازسازی و نوسازی است و با سنت‌های ناکارآمد گذشته همراهی نمی‌کند.
‌معیار قضاوت مردم درباره دولت‌ها و جریان‌های سیاسی بیشتر مبتنی بر عملکرد اقتصادی آنها بوده است. آیا در شرایط کنونی اصلاح‌طلبان با توجه به شرایط اقتصادی کشور می‌توانند نسبت به حمایت مردم در آینده امیدوار باشند؟
مردم می‌توانند نسبت به وضعیت موجود جامعه گلایه داشته باشند. سوال اینجاست اگر مردم از جریان اصلاحات رضایت نداشته باشند به چه سمتی گرایش پیدا خواهند کرد؟ در گذشته ما با چهار نظریه سیاسی اصلاح‌طلب و اصولگرا و اصلاح‌طلب رادیکال و اصولگرای رادیکال مواجه بوده‌ایم. هم اکنون رادیکالیسم در ایران شکست خورده است. در یک مقطع اصلاح‌طلبان رادیکال در فضای سیاسی کشور حضور داشتند که این گروه به مرور زمان در یک مفاهمه اعتدالی مستحیل شدند و دیگر تأثیرگذار نیستند. از سوی دیگر اصولگرایان نیز درگذشته و حال دچار رادیکالیسم شده‌اند که جامعه نسبت به افراط‌ی گر‌ی واکنش نشان داده و آنها را حذف کرده است. در نتیجه امروز ما با دو جریان سیاسی بیشتر مواجه نیستیم. جریان اصلاحات و جریان اصولگرایی معتدل. شرایط اقتصادی امروز جامعه ناشی از ناکارآمدی دولت نیست بلکه بيشتر نشأت گرفته از شرایطی است که از بیرون به دولت تحمیل شده است.


‌آیا دولت در این زمینه مقصر نبوده است و همه مشکلات از بیرون به دولت تحمیل شده است؟
در این زمینه دولت پاسخگو است اما صددرصد مقصر نیست. مردم بیشتر به دنبال پاسخ این سوال هستند که چرا دولتی که در چهار سال نخست عملکرد قابل قبولی داشت به یکباره پس از انتخابات سال96 عملکرد قابل قبولی مشابه دوره اول از خود ارائه نکرده است. به نظر بنده دلیل اصلی این معضل ناش‌ی از شرایطی است که از بیرون به دولت تحمیل شده است. بخشی از این شرایط توسط بخش‌های‌ی از قدرت در داخل کشور تحمیل شده و بخش‌هایی نیز به دلیل تغییر معادلات بین‌المللی بوده است. اگر فرض بگیریم مردم ولو دولت را مقصر بدانند آیا در بزنگاه‌های سیاسی آینده از جریانی به‌جز اصلاح‌طلبی حمایت خواهند کرد؟ آیا مردم در آینده اصولگرایان را بر اصلاح‌طلبان ترجیح خواهند داد؟ بنده معتقدم شاید مردم در تاکتیک از اصلاح‌طلبان و اعتدال گرایان دلخور باشند، اما در استراتژی به صورت كلان از جریان اصولگرایی بریده و قطع امید کرده‌اند.
‌اگر رادیکالیسم راست و چپ شکست خورده، اما شرایط اقتصادی جامعه را عصبی و فضا را رادیکالیزه کرده است. نمونه بارز این مسأله نیز در دی ماه سال96 و تابستان امسال رخ داد. آیا مردم در این فضای رادیکالیزه شده که از جریان‌های سیاسی فاصله گرفته‌اند دوباره از جریان اصلاحات حمایت خواهند کرد؟
اگر نهادهای نظارتی گستره حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات را محدود نکنند اصلاح‌طلبان همچنان دست برتر را در دو انتخابات آینده خواهند داشت. شک نکنید اگر مردم احساس کنند با حمایت از اصولگرایان مشکلات اقتصادی آنها حل خواهد شد این کار را خواهند کرد. با این وجود آنها چنین دیدگاهی ندارند. آقای روحانی هیچ گاه مدعی اصلاح‌طلب‌ی نبوده اما اصلاح‌طلبان حام‌ی و همراه او بوده‌اند و اتفاقا توسط دوستان دیروزش در اردوگاه اصولگرایی مورد هجمه قرار می‌گیرد و همین دوستان قدیمی اصولگرای او چوب لای چرخ دولت می‌گذارند.
‌چرا رویکرد گفتمان‌سازی جریان اصلاحات از سال92 تاکنون به شکل‌های مختلف متوقف شده است. این در حالی است که گفتمان اعتدال نیز در عمل با چالش‌های جدی مواجه شد. آیا در شرایط کنونی جریان اصلاحات از بازخوانی گفتمان خود ناتوان شده است؟
جریان اصلاحات برای رسیدن به اهداف خود باید مشخص کند در کجای مدار قدرت قرار گرفته است. نقدی که به جریان اصلاحات وارد است این است که چرا در گذشته رابطه منطقی و پايدار با قدرت برای خود تعریف نکرده است. در گذشته رفتارهای رادیکالیستی بین جریان اصلاحات و قدرت فاصله انداخت. مسأله مهم در این زمینه این است که اصلاح‌طلبان در ساحتی فعالیت سیاسی می‌کنند که گستره وسيع‌ی از این ساحت متعلق به آنها نیست و در اختیار دیگران است. به همین دلیل نیز در این ساحت جریان اصلاحات نمی‌تواند به راحتی اهداف خود را دنبال کند. هنر یک سیاستمدار این است که در چنین فضایی بهترین تصمیم را بگیرد و مناسب‌ترین عملکرد را داشته باشد. بدون شک اگر این تعامل رخ ندهد جریان اصلاحات یا در قدرت مستحیل شده و در نهایت حذف شده و یا به دلیل رویکردهای رادیکال از قدرت فاصله معناداری خواهد گرفت. جریان اصلاحات باید به یک حسن همجواری با قدرت دست پیدا کند. به همین دلیل نیز در لحظه به‌لحظه سیاست ورزی اصلاح‌طلبی باید به سمت نسبی‌گرایی حرکت کنیم. نسبی‌گرایی نیز رابطه تنگاتنگی با زمان و شرایط دارد. نباید به صورت انتزاعی جریان اصلاحات با واقعيات زمانه برخورد کند. در دولت اصلاحات این اتفاق رخ داد و برخی با واقعيت انتزاع‌ی برخورد کردند. با این وجود در نهایت راه به جایی نبردند و هزینه‌هایی نیز برای جریان اصلاحات به وجود آوردند.
‌چرا جریان اصلاح‌طلبی گرفتار محفل‌گرایی شده است؟ آیا این محفل‌گرایی سبب فاصله بدنه جریان اصلاحات با رأس آن نشده است؟
همه جریان‌های سیاسی در ایران گرفتار محفل‌گرایی هستند و کسی نمی‌تواند منکر این قضیه شود. دلیل اصلی این محفل‌گرایی نیز فراهم نبودن فضای فعالیت معنادار احزاب در کشور است. نهاد تحزب در ایران هنوز به‌معنا‌ی واقع‌ی شکل نگرفته و یا به تعبیر دقیق‌تر اجازه چنین رويكرد‌ی تاکنون داده نشده است. هنگامی که احزاب در کشور اعتبار ندارند شرایط به سمت بازی‌های کودکانه سیاسی سير پيدا می کند. نمی‌توان روی زمین لغزنده حزب سیاسی ساخت. امروز احزاب مهم جریان اصلاحات مانند کارگزاران سازندگی، اتحاد ملت و اعتماد ملی به دلیل این ابهام، افق روشنی از كار بلندمدت سياس‌ی پیش روی آنها وجود ندارد و نمی‌توانند برنامه‌ریزی‌های بلندمدتی برای خود تدوین کنند.
‌با توجه به اینکه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال96 مرزبندی اصلاح‌طلبان و اعتدال گرایان شکل پررنگ‌تری به خود گرفت و عملا فاصله ایجاد شد آیا شرایط برای ائتلاف مجدد بین اصلاح‌طلبان و اعتدال گرایان در دو انتخابات آینده وجود خواهد داشت؟ این ائتلاف مستلزم چه ضروریاتی است؟
در شرایط کنونی اصلاح‌طلبان دو راه بیشتر پیش روی خود نمی‌بینند و راه سومی وجود ندارد. نخست اینکه اصلاح‌طلبان هیچ گاه نبايد با صندوق‌های رأی قهر کنند و همواره و تحت هر شرایطی در صحنه بايد باقی بمانند و دوم اینکه اگر احساس کنند که حتی قدرت تأثیرگذاری اندکی نیز نخواهند داشت سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه را تعطیل کنند و خانه‌نشین شوند. البته این خانه‌نشین شدن نیز در دو حالت خود را نشان خواهد داد. نخست رویکرد منفعلانه و فاصله گرفتن از فضای سیاسی و دوم رویکرد ساختارشکنانه که هر دو قابل قبول نیست. بنده معتقدم استراتژی اصلاح‌طلبان باید این باشد که با صندوق‌های رأی قهر نکنند. اگر این رویکرد را باور داشته باشیم باید به دنبال استفاده از بهترین نیروهای خود برای انتخابات آینده باشیم. البته این مسأله مستلزم سعه صدر نهادهای نظارتی و فراخ بودن فضای فعالیت اصلاح‌طلبان در آینده است. در چنین شرایطی عقل سیاسی حکم می‌کند جریان اصلاحات در مرحله نخست به دنبال استفاده از نیروهای ممتاز خود برای انتخابات باشد. با این وجود اگر چنین فضایی برای اصلاح‌طلبان مهیا نبود باید به سمت نسبی‌گرایی حرکت کند و در بزنگاه‌های کلیدی دست به انتخاب بزند. این اتفاق در سال92 رخ داد و جریان اصلاحات پس از ردصلاحیت گزینه اصلی خود که آیت‌ا... هاشمی بود و کناره گیری آقای عارف تصمیم گرفت از آقای روحانی به عنوان یک اصولگرای معتدل حمایت کند. اگر در سال92 اصلاح‌طلبان با احتياط از آقای روحانی حمایت کردند در سال96 به دلیل عملکرد قابل قبول آقای روحانی در دولت یازدهم هیچ تردیدی در این زمینه نداشتند و همه سرمایه خود را در اختیار آقای روحانی قرار دادند. نباید به دلیل اینکه مثلا آقای روحانی فلان فرد را در دولت به کار نگرفته علیه دولت و‌ی هجمه و تضعيف راه بيفتد. به نظر من این بزرگترین جفایی است که درحق دولت آقای روحانی وارد می‌شود. اصلاح‌طلبان بیش از آنکه به توقعات خود توجه و تاكيد کنند باید به نتیجه و عملکرد خود نگاه کنند. اگر در سال96 آقای روحانی خدمت رئیس دولت اصلاحات می‌رسید و با مشورت ایشان ولو همه اعضای کابینه را انتخاب می‌کرد باز هم اقتضائات فعل‌ی به همین شکل بود. چه بسا از شرایط امروز نیز بدتر بود. چرا که انتظار مردم بالاتر رفته و کار را سخت‌تر می‌کرد. در انتخابات آینده استراتژی اصلی جریان اصلاحات اولا و بالذات استفاده از نیروهای خودی است. این رويكرد مستلزم رفتار متسامحانه و قاعده‌مند نهادهای نظارتی خواهد بود. نهاد نظارتی که می‌تواند آیت‌ا... هاشمی به عنوان هوشمندترین سیاستمدار ایران را که در اوج قدرت و محبوبیت بوده و در همه بزنگاه‌های انقلاب حضور داشته عدم تایید صلاحیت کند، دیگر چهره‌های اصلاح‌طلب را به سهولت کنار خواهد گذاشت. در نتیجه اگر جریان اصلاحات با عدم تایید صلاحیت نیروهای خود مواجه شود لاجرم به صورت نسبی به نقش پذير‌ی خود م‌ی‌انديشد و تصمیمی اتخاذ خواهد کرد که متناسب با شرایط روز جامعه باشد. به ناچار تکلیف اصلاح‌طلبان در انتخابات آینده ائتلاف خواهد بود و قرار نیست اصلاح‌طلبان کنار گود بنشینند و تماشا کنند. اندیشه اصلاحی، صاحب اصلی انقلاب و کشور است. اگر شرایط صددرصد به سود ما جلو نرود دلیل نمی‌شود که رویکرد منفعلانه و واداده‌ا‌ی در پیش گیریم. عوارض و فشارهاي‌ی که در سال88 بر بخش بزرگی از جریان اصلاحات حادث شد اگر بر هر جریان دیگری وارد می‌شد آن جريان عطای حضور در سیاست را به لقای آن می‌بخشید. با این وجود جریان اصلاحی به دلیل اینکه خود را صاحبخانه و تکه جدا نشدنی نظام و انقلاب می‌داند همچنان به تكليف مل‌ی و ايمان‌ی خود پايبند بود و به فعالیت خود ادامه داد.
‌چرا ورود جوانان اصلاح‌طلب به پازل تصمیم گیری این جریان سخت شده و گردش نخبگان به خوبی در جریان اصلاحات رخ نمی‌دهد؟به نظر شما بین نسل جدید اصلاحات و نسل گذشته فاصله معناداری در زمینه فهم سیاسی و انتخاب رویکردها به وجود نیامده است؟
نفس اعتراض جوانان اصلاح‌طلب موجه و مسموع است و بنده برای آن احترام زیادی قائل هستم. ما برای یک جوان اهل تفکر و تدبر و منتقد نسبت به یک جوان منفعل واداده و درگیر زندگی روزمره ارزش بیشتری قائل هستیم. به همین دلیل نیز توصیه می‌کنیم جوانان اصلاح‌طلب با کودتای سفید و آرام مناسبات قدرت را در جریان اصلاحات ارتقا و تغییر دهند و کار را از دست بزرگ‌ترها بگیرند. با این وجود رویکرد تحول خواه‌ی آنان مستلزم حرکت در بستر فکری ذاتی اصل جريان اصلاح‌ی است و نه اینکه جوانان در ساحت دیگری به دنبال تغییر در مناسبات قدرت در جریان اصلاحات باشند. تغییرات باید در بستر جریان مادر صورت گیرد و نه در جای دیگری. بدون شک تلاش برای تغییر در ساحت دیگری به‌جز ساحت اصلاح‌طلبی محکوم به شکست خواهد بود. اگر این بهبود خواه‌ی در جریان مادر صورت بگیرد چهره ها‌ی محور‌ی و معاريف، از آنها پشتیبانی خواهند کرد تا جوانان بتوانند در راستای تحقق دغدغه‌های خود حرکت کنند. در این زمینه دو مثال عين‌ی وجود دارد. نخست حزب ندای ایرانیان است که به عنوان نسل دوم اصلاح‌طلبان فعالیت خود را آغاز کردند و تلاش کردند در ساحت دیگری به غير از جریان اصلاحات در جریان اصلاحات تحول خواه‌ی کنند. با این وجود در عمل هیچ اتفاقی رخ نداد. نمونه دوم حزب اتحاد ملت است که تلاش کرد در بستر مادر و الگو برداری از جبهه مشارکت حزب جدید‌ی را تأسیس کند. این حزب آمال و آرزوهای خود را در ساحت جریان اصلاحات جست وجو کرد. به همین دلیل نیز امروز به یک حزب تأثیرگذار در جریان اصلاحات تبدیل شده است. در نتیجه تغییرات باید در ساحت جریان اصلاحات و با کمک و متك‌ی بر مبانی جریان اصلاحات صورت بگیرد.