نابرابری‌های جدید؟! زنان و شاید بازگشت به فضای عمومی

ندا کردونی *
زنان عشایر در مناطق مرکزی ایران، با تفنگ و اسب بیگانه نیستند. از دیرباز اسب سواری و استفاده از تفنگ که امروز بیشتر اموری مردانه تلقی می‌شود، مهارت‌هایی معمول برای زنان و مردان در این مناطق بوده است. در آداب و رسوم دیگر اقوام هم می‌توان نمونه‌هایی از برابری و مشارکت مساوات گونه زنان در بخش‌های مختلف زندگی، اعم از حوزه خصوصی و عمومی، مشاهده کرد، هرچند همزمان وجود اشکال متفاوتی از نابرابری هم در آن سنت‌ها، قابل کتمان نیست. شناخت این گونه فرهنگ‌ها که آنان را دارای الگوهایی متفاوت در یک زمان واحد تلقی می‌کند که می‌توانند برابر ساز و یا نابرابر سازباشند، از دستاوردهای دانش انسان شناسی است.
انسان‌شناسان در دو قرن اخیر، یکی از اصلی‌ترین خدمات را به جامعه بشری در حوزه حقوق اساسی و برابر انسان‌ها ارائه داده‌اند؛ این مهم که فرهنگ مادون و برتر وجود ندارد و در عین حال این برابر دیدن فرهنگ‌ها به معنای نسبیت‌گرایی و یا تمجید از همه الگوها و ارزش‌هایی نیست که در یک فرهنگ وجود دارد، در پی تلاش انسان‌شناسان به ثمر رسید. همچنین تلاش‌های انسان‌شناسانه نشان داده است، برخی مفاهیم مانند برابری زن و مرد، امری وارداتی از فرهنگ‌های مناطق اروپایی به سایر مناطق نیست بلکه شاید گاه بالعکس، گونه‌ای از نابرابری‌ها، سوغاتی اروپاییان به آن جوامع بوده است؛ به این معنا که برخی از فرهنگ‌ها نه تنها دارای برداشت ویژه خود در‌خصوص نقش‌های مشترک زن و مرد (بدون جداسازی کامل الگوهای رفتاری زنانه و مردانه‌) در جامعه هستند، بلکه گاه با سلسله مراتب جنسیتی نیز تا زمان مواجهه با اروپاییان بیگانه بوده‌اند. لی کوک این استدلال را در‌خصوص جوامع سرخپوست مساوات‌طلب آمریکای شمالی بیان می‌کند که: سلسله مراتب جنسیتی، زمانی در بین این جوامع شکل گرفت که آنها تلاش نمودند با اروپاییان ارتباط ایجاد نمایند.
البته لازم به یادآوری است که این رویکرد انسان‌شناسانه، شایسته است به منظور نشان دادن بی‌نقصی و یا برتری مطلق یک فرهنگ مورد استفاده قرار نگیرد که همه آسیب‌های خود را به عناصر بیرونی ارتباط دهد (‌هرچند که ممکن است مورد استفاده سیاسی برخی گروه‌ها قرار بگیرد)‌ بلکه تنها تلاشی است برای نشان دادن ابعاد متفاوت، زنده و متنوع در فرهنگ‌ها‌ که می‌توانند اشکال متفاوتی از نقش‌ها را سامان‌دهی کنند.


اما چرا این تحقیقات انسان‌شناسانه، خدمتی بزرگ به حقوق بنیادین انسان ها کرده است؟ با دستاوردهای دانش انسان‌شناسی، بیش از پیش مشخص شد که هنجارها و الگوهای رفتاری در یک جامعه به چه میزان دچار دگرگونی است و هر زمان می‌تواند صورت و شکل متفاوتی به خود بگیرد که گاه در پی تنها دستکاری‌های سیاسی و اقتصادی رخ داده است. از این رو حقوق بنیادین برای همه، به عنوان عنصری ثبات بخش و نسبتا مقاوم در برابر تغییرات و یا تفاسیر دلبخواهانه از نقش‌ها (که گاه به نام فرهنگ و یا آداب سنتی به افراد تزریق می‌شود)، خود را معنا کرد. گفتمان حقوق بنیادین برای همه ابنا بشر‌، به انسان‌ها مصونیتی در برابر این سمت و سوهای فرهنگی، عرفی، سنتی و سیاسی بخشید. این مهم که زنان و مردان، سالخوردگان و جوانان، کودکان و ناتوانان و دیگر گروه‌ها، فرای این سویه‌های فرهنگی، باید از یک سلسله مصونیت‌ها و مواهبی برخوردار باشند، تلاش نظام‌های حقوقی کنونی است که درک کرده‌اند به چه میزان ابعاد یک فرهنگ می‌تواند متکثر، متنوع و در حال تغییر باشد. از این رو حقوق باید حداقل‌هایی را در این سیل متنوع آداب، برای انسان‌ها تضمین کند.
با چنین رویکردی، درخواست برای حضور در فضاهای عمومی، مانند ورزشگاه‌ها‌ شاید نه تنها یک مطالبه جدید مبتنی بر آنچه که فرهنگ غربی خوانده می‌شود، نیست‌ بلکه می‌تواند مبارزه‌ای با اشکال نو نابرابری باشد که بر برخی از آداب و سنن ایرانی و اسلامی ما وارد شده است. زنانی که مادران‌شان تفنگ به دست می‌گرفته‌اند و سوار بر اسب همپای مردان در جشن ها، جنگ‌ها و دیگر آیین‌ها حضور می‌یافتند، بیشتر با جنبه حق‌مدارانه چنین مطالباتی آشنا هستند و کمتر آن را در تعارض با دیگر نقش‌ها دیده و یا تهدیدی برای خود و دیگران تلقی می‌کنند.
چنین چشم اندازی به مسئله حضور زنان در ورزشگاه بدون تردید نمی‌تواند، تفسیر کننده مبنای مطالبه و استدلال همه زنان برای حضور در ورزشگاه باشد، بلکه شاید تنها تلاش دارد تا این پرسش را مطرح کند که فرای حق دانستن و یا ندانستن این حضور، آیا اینگونه زیستن زنان در بخش‌های مختلف جامعه به راستی با تجارب فرهنگی و تاریخی ما بیگانه است؟! اگر زنان چه در دوران حاضر و چه در دوران‌های گذشته و نه چندان دور، در برخی از موارد، حضوری برابر با مردان در زندگی داشته و دارند، چرا این حضور زنان در ورزشگاه به عنوان یک حق شهروندی، چنین چالش برانگیز شده است؟!
نگاه کنید به فهم فرهنگ، مقدمه‌ای بر نظریه انسان شناختی، فیلیپ کارل سازمن، ترجمه محمد امین کنعانی، انتشارات علمی و فرهنگی، صفحه 171.
* حقوقدان و پژوهشگر‌ حوزه زنان