علیرضا صدقی تاملاتی در باب مدارا و تحمل

کمتر از یک هفته پیش محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران طی سخنانی خبر از حلقه‌های رانت‌خواری و پولشویی در کشور داد. او گفته بود: «پولشویی یک واقعیت در کشور ما است و خیلی‌ها از پولشویی منفعت می‌برند. من نمی‌خواهم این پولشویی را به جایی نسبت دهم اما جاهایی که هزاران میلیارد پولشویی می‌کنند حتما آنقدر توان مالی دارند که ده‌ها و صدها میلیارد هزینه تبلیغات و فضاسازی کنند.» همچنین در جای دیگری اشاره کرده بود: «مجموع بودجه دلاری و ریالی وزارت امور خارجه ١١٠٠ میلیارد تومان است؛ یعنی کمتر از بودجه برخی دستگاه‌های فرهنگی که با ارگان‌های قدرتمند کشور ارتباط دارند و ما نمی‌توانیم با آن فضاسازی مقابله کنیم.» بلافاصله پس از این سخنان بود که موجی از تخریب و تخطئه و تهدید و توهین نثار وزیر خارجه‌ای شد که تا همین دو سال پیش محبوب‌ترین عضو کابینه دولت تدبیر و امید بود.
گویی طرفداران پر و پا قرص و سینه‌چاک وزیر امور خارجه در جریان مذاکرات برجام، حالا مسیر و روش دیگری را در مواجهه با او اتخاذ کرده و تصمیم دارند انتقام تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا را یکجا از ظریف بگیرند. اما موضوع بر سر برخورد با ظریف یا دیگر برخوردهایی از این دست نیست.
مسئله را باید در تحمل‌ناپذیری، عدم وجود مدارا، عصبیت اجتماعی و خلق تهاجمی مردم ایران جستجو کرد. خلق و خویی که به ویژه در سال‌های اخیر نسبت به گذشته بسیار بیشتر، بی‌محاباتر و با دوره‌های زمانی کوتاه‌تر شده است. هجوم و حمله‌ به ظریف درست در زمانی رخ می‌دهد که همه ارکان حاکمیت با تمام ظرفیت‌های موجودشان و از همه تریبون‌های موجود ندای وحدت و همدلی و همراهی سر داده است.
با کمی اغماض می‌توان ادعا کرد که همه سازمان‌ها و نهادهای درون حاکمیت، اعم از دولت و مجلس و قوه قضائیه و نهادهای نظامی و حاکمیتی و ... در روزهای اخیر بر لزوم حفظ وحدت و جلوگیری از ایجاد اختلاف در «شرایط حساس کنونی» تاکید کرده‌اند. با این اوصاف چه می‌شود که همه این توصیه‌ها و پیام‌های اخلاقی در صحنه عمل و اجرا و به وقت آزمون سخت «مدارا و تحمل» به بوته فراموشی سپرده می‌شود؟ انگار همان‌ها که حتی یک روز پیش همه را به همدلی و همراهی توصیه می‌کردند، در رقابتی معکوس سعی می‌کنند از فرصت موجود نهایت استفاده و بهره‌برداری داشته باشند تا بتوانند بیشترین توهین و تهدید را نثار رقیب سیاسی و جناحی خود کنند.


فرقی هم نمی‌کند طرف مقابل ظریف باشد یا متکی یا صالحی، چپ باشد یا راست، اصلاح‌طلب یا اصول‌گرا. چنین اظهارنظرهایی بهترین فرصت را در اختیار رقیب قرار می‌دهد تا جایی که می‌تواند بر رقیب ترک‌تازی کند و او را مورد شدیدترین و سخت‌ترین توهین‌ها و تهدیدها قرار دهد.
از قضا این کنش اجتماعی متداول نه‌تنها میان اصحاب سیاست که در جای‌جای جامعه عبوس و عصبانی ایران قابل مشاهده است. از تجربه‌های روزمره و روزانه مشاجره میان رانندگان تا لابه‌لای ستون‌های اخبار قتل در سرویس حوادث رسانه‌های عمومی، همه و همه حکایت از آن دارد که «مدارا و تحمل» نزد ایرانی‌ها بسیار کمرنگ و حتی بی‌رنگ شده است.
امروزه شاهد مردم و مسئولانی هستیم که یکدیگر را تحمل نمی‌کنند. با بهانه و بی‌بهانه بر هم می‌تازند و حریم‌ها و حرمت‌ها را می‌شکنند. در یک کلام باید گفت «انباشت کینه» در جامعه ایران هر روز به مرحله انفجار و واکنشی رادیکال نزدیک‌تر می‌شود. در چنین وضعیتی اگر مسئولان کشور هم بی‌توجه به تبعات و پیامدهای نامیمون و ناگوار این موقعیت ناپایدار، دست به خشونت کلامی زده و یکدیگر را به انواع اتهام‌ها متهم کنند، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و چیزی برای این جامعه فرسوده، خسته و عبوس باقی نمی‌ماند.
اگر دولتمردان ایرانی از زمان «معجزه هزاره سوم» به استفاده از این نوع ادبیات عادت کرده و تصور می‌کنند آب هم از آب تکان نخورده است، دو مسئله جدی را نادیده می‌گیرند؛ نخست آنکه جامعه برآمده از دوران اصلاحات با همه فراز و فرودهایش قابل مقایسه با ایران فعلی نیست. اهالی ایران زمین طی این سال‌ها تجربه‌های تلخ و استخوان‌سوزی را پشت سر گذاشته‌اند که نمی‌توان و نباید از آن‌ها انتظار تحمل‌پذیری بالاتر از این را داشت. نکته بعدی را باید در تاثیرات عمیق فرهنگی این نوع رفتار بر آحاد جامعه ایران جستجو کرد. هرچند که ممکن است تغییر ذائقه، ادبیات، رویکرد و کنش اجتماعی مردم ایران چندان به چشم مسئولان و مدیران عالی‌رتبه کشور نیاید، اما این پیامدها را باید «زیر پوست» شهرها و روستاهای ایران جستجو کرد. تردیدی نیست که واقعیت زیر پوستی جامعه ایران هشدارهایی جدی را به مسئولان مخابره می‌کند.
به هر روی، ماندن در این وضعیت به صلاح و صواب نیست و تریبون‌داران و مدیران تندخو باید قدری آرام‌تر، هوشمندانه‌تر و معقول‌تر حرکت کنند.