جامعه متاثر از پوپولیسم و تفرقه

در فوتبال ایران، گویی همه به جان هم افتاده اند. ائتلاف های گوناگون در قبال موضوعات گوناگون، به صورت پیاپی شکل می‌گیرد و فرو می‌پاشد. پرسپولیسی‌ها و استقلالی‌ها در برابر تراکتور همزبان می‌شوند و تراکتوری‌ها و استقلالی‌ها همراه با سپاهانی‌ها علیه پرسپولیس. این روند عموما میان هواداران رخ می‌دهد و هر ازگاهی سر از باشگاه‌ها و مدیران‌شان درمی آورد اما چرا؟ نطفه این طفل شوم کجا بسته شد که نحسی پاقدمش حالا گریبان فضای عمومی فوتبال ایران را گرفته است؟ چرا نباید بپذیریم که این میراث بی برکت، حتی در نبود به ارث گذارندگانش همچنان موریانه‌وار، انسجام موجود در سطح کشور (با هر سطح و عمقی) را به ضعف خواهد کشاند؟ اگر روزگاری چشم از کف رفته سرباز احمدی را نتیجه غلبه هیجان آنی می‌دانستیم و جزو استثناهای فوتبال دیدن در ایران، اما حالا کار فضای هواداری فوتبال ایران به شبیخون زدن گروهی از این‌وری ها به منزل آن‌وری ها و اسلحه و قتل کشیده است. روزگاری در این مملکت، روانشاد صفر ایرانپاک تعریف می‌کرد که پس از برد بر یک داربی، از دیدن چهره مغموم و چشمان اشکبار روانشاد ناصر حجازی منقلب شده و او را در آغوش کشیده بود؛ چرا که «ناصر رفیقم بود، طاقت اشکهایش را نداشتم»(نقل به مضمون). از آن انسان‌ها تا این آدم‌ها چه کرده ایم که کار به خطر جانی کشیده است؟ مگر تا همین پنج سال پیش از این خبرها بود؟ مگر طرفداران این رنگ، از باخت تیم آن رنگی شاد نمی‌شدند؟ مگر کری نمی‌خواندند؟ مگر بساط خنده و شوخی به راه نبود؟ این بساط تحقیر از کجا آمد؟ حس انتقام گیری کوری که شکست در میدان رقابت را چنان برنمی‌تابد که فریضه تسویه حساب را در فتوایی خودخوانده بر دوش خود و همقطارهایش می‌گذارد؟
در جامعه ای که تحت تاثیر انواع فشارهای روانی ناشی از استرس‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می‌کوشد همچنان برپای استوار فرهنگ و سنتش بماند و رواداری و مهربانی و صداقت را هرچند کورسوهایی در دوردست شده باشند، زنده و امیدوار نگه دارد، هر تلنگری بر این عمارت لرزان، در حکم زلزله ای ویرانگر است حتی اگر زمان کمی طول بکشد، اثرات مخرب بسیار و طولانی خواهد داشت.
می‌توانید با من موافق باشید یا نه اما بخش بزرگی از آتش این تفرقه ها و اختلافات، از عملکرد سرمربی‌ها برمی‌خیزد. اگر به گفتار، رفتار، کنش و منش کارلوس کی‌روش به ویژه در پنج سال گذشته بنگرید، فارغ از دلایل ایجاد کننده چنین طرز رفتاری، به روشنی می‌توان نشانه های این بستر سازی برای ایجاد تفرقه را در جامعه دید. از نهان انسان‌ها باخبر نیستیم و در نتیجه قضاوتی درباره نیت از این طرز رفتار ندارم اما بروز بیرونی عملکرد غیر فنی تاثیرات مخربی که بر جامعه طرفداران فوتبال گذاشته است، به‌خوبی نمایانگر خوی تحریک گر و لجباز است. رفتاری که در لفافه ای از بیانیه های پوپولیستی و ملی گرایانه و عوام پسند، منجر به ایجاد انشقاق بزرگی میان بخش مهمی از هواداران فوتبال شده است. همان‌هایی که از پس فروکش کردن تب یک اتفاق فوتبالی، همسایه، همکار، خانواده، همشهری و هم‌میهن هم هستند. نفرت حاصل از این انشقاق و تفرقه، حتی اگر به اندازه کسری از یک میکرون در ذهن‌ها بماند، با حوادث پیاپی، تکثیر شده و موج خانمان براندازی می‌سازد که شاید ویرانی حاصل از آن به سادگی قابل رفع و رجوع نباشد.
آنچه مسلم است، همه تقصیرها بر گردن يك‌شخص و اطرافیانش نیست. عدم اعتماد عمومی، نقش ضعیف و گاهي تشدید کننده رسانه ها، نقش ماهیگیران از آب گل آلود و نقش واکنش‌های بحق یا ناحق مخاطبان عملکرد سرمربی تیم ملی، جایگاه پررنگی در گسترش تصاعدی این فضای آلوده طی سالیان اخیر داشته اند. اما همچنان باور دارم که آنچه کی‌روش و اطرافیانش در این سال‌ها کرده‌اند از مجموع عملکرد عوامل دیگر، سهم بزرگ‌تری دارد و عموما موجد و بانی رخدادها بوده اند. کمترین بدهکاری فنی کی‌روش به فوتبال ایران پس از هشت سال حضور در این محیط کاری، یک قهرمانی در جام ملت‌های آسیاست و بی هیچ تنازلی چنانچه این هدف به دست نیاید، سرمایه گذاری روی او و تیم همراهش در این هشت سال، یک سرمایه گذاری شکست خورده است اما حتی بر فرض قهرمان شدن در آسیا و در معجزه وارترین دورنما، قهرمان شدن‌مان در جام کنفدراسیون‌ها، رد زخم‌های روحی که در این سال‌ها بر روح و روان به غایت زخم خورده ایرانیان فوتبال‌دوست نشسته است، به این سادگی‌ها قابل پاک شدن نخواهد بود.


فردای جام ملت‌ها، یا جام جهانی بعد یا هر تاریخی بعد از امروز، بسياري از بازي‌هاي فوتبال از ياد خواهد رفت، اما حاصل کنش‌های اجتماعی در قالب رفتارهای حرفه ای و ایجاد انشقاق اجتماعی بین خیل عظیمی از مردم، تا مدت‌ها باقی خواهد ماند و چون موتور پنهان و تشدید کننده ای در سایر منازعات اجتماعی اثر خواهد کرد. شاید ظاهرش، تنها برافراشتن یک مشت از سر خوشحالی ناشی از ناکامی جبهه مخالف باشد اما حواشی ایجاد شده در گسترش توهین، تحقیر، دروغ، تنفر، تهمت و کینه میان مردمانی که قرار است کنار هم زندگی کنند، فراتر از تنها ابراز خوشحالی یک نفر برای همشهری‌اش خواهد بود.