روزنامه آفتاب یزد
1397/08/22
پیمانکار گفت جای شما بودم در این خانهها زندگی نمیکردم!
آفتاب یزد ـ رضا بردستانی: میگویم: «خبرنگارم». میگوید: «باید هماهنگ کنم!» میگویم: «گزارش تهیه کردن از بازسازیها که هماهنگی نمیخواهد». میگوید: «برای من دردسر درست نکن!» میگویم: «نیازی نیست هماهنگ کنید!» میگوید: «چرا» میگویم: «حال و روز این ساختمانها از کیلومترها دورتر معلوم است!» میگوید:... صدایش را باد برده بود و من حال و حوصله سر و کله زدن با نگهبان مجموعه را نداشتم. پشت بیسیم یکی که مهندس صدایش میکنند، دارد میگوید: «هر گونه تهیه گزارش باید با هماهنگی قبلی باشد چون...» و من چندصدمتر از آنجا فاصله گرفته ام.کمیآن طرف تر یادم میآید 23 آذرماه 96 بود که پیرمردی سر از چادر بیرون آورد و گفت: «پارتی نداری برای کانکس؟!» و من تازه فهمیدم برای«کانکس»دار شدن هم«پارتی» نیاز دارند!
برای رسیدن به سرپل ذهاب هیچ عجلهای نداشتم، میدانستم سرپل ذهاب با هزاروعده شیرین هم به سامان نمیشود! سرپل یک شهر ویران شده از یک زلزله 7 و 3 دهم ریشتری نیست بلکه ویترینی از سوء مدیریتهای 40 ساله است، پس طبیعی است که دل خوش به بازسازی به موقع این شهر نباشم خاصه حالا که میلگرد و بقیه مصالح ساختمانی تقریباً سه برابر زمان زلزله است! و ارگانها و سازمانهای دولتی و شبه دولتی زیر فشار مردم و رسانهها مجبور نیستند اندکی مهربانانه تر رفتار کنند.
پنجمین سفر به مناطق زلزله زده کرمانشاه را به گونهای تنظیم میکنم که سرپل ذهاب در آخرین نقطه قرار داشته باشد. در سرپل ذهاب فقط بنا دارم وضعیت ساکنان مسکن مهر و حاشیه رودخانه را بررسی کنم. به قول آقای استاندار؛ که ما و دوستان روزنامه را متهم به سیاه نمایی کرد حتی اگر به سفیدترین عینک هم به سرپل بنگریم وضعیت با آبان 96 در بهترین حالت 30-20 درصد بهتر شده است و این معنای خوبی نمیدهد.
هماهنگی صورت نمیپذیرد من هم سماجت به خرج نمیدهم پس بازدید از مسکن مهر را تبدیل میکنم به گفت و شنود با ساکنان کانکسها و گاه چادرها. چیزی که تعجب برانگیز هست و نیست اینکه اهالی اسکان یافته کنار بلوکهای مسکن مهر خیلی سریع من را میشناسند. گوش به گوش پیام رد و بدل میشود که همان خبرنگاری که بارها آمده بود باز هم آمده است.
حالا تقریبا تمام ساکنان کانکسها جمع شده اند. همهمه میشود. یکی با یک سینی چای وارد جمع میشود و من آماده شنیدن حرفها هستم:
ـ 6 روز بود عروسی گرفته بودیم. خانه هدیه مادر شوهرم بود، همین مسکن مهرهایی که میبینید همچنان آماده نیست. 365 روز آوارگی تاوان 6 روز خوشحالی و شادمانگی! به نظر شما اندکی عجیب نیست؟!
ـ هر کسی دستش به دهانش میرسیده از اینجا رفته؛ کرمانشاه، جوانرود، خوزستان و حتی همدان و تهران. کم کم طاقتشان تمام شد. زن و بچههایشان داشتند تلف میشدند. زندگیهایشان را بر دوش گرفتند و مثل«زمان جنگ» برای همیشه از اینجا رفتند.
ـ هربار میآیی، میگوییم اما یا تو نمینویسی یا آنها گوش نمیدهند. با چه زبانی بگوییم دهها خانوار اینجا نه دستشویی دارند نه حمام نه آب مناسب برای خوردن؟!
ـ صاحب زمین آمده و میگوید بلند شوید. میگوید میخواهم زمینم را بسازم. یکی نیست به او بگوید کانکسها را برداریم ببریم کجا؟!
ـ پارسال میگفتند باقیمانده مسکن مهرها باید تخریب شود. پارسال میگفتند استحکام لازم برای بازسازی را ندارد اما دارند بازسازی میکنند. دلهره به جان مان افتاده که چه اتفاقی افتاده به یکباره نمیشود ممکن شد؟!
ـ یکی از پیمانکاران به خود من گفت: من باشم جای شما در این ساختمانها اسکان نمیگیرم. خودش گفت. من مجبورم اما مطمئنم این چند بلوک مسکن مهر باز هم فاجعه خواهد آفرید.
ـ درست جلو چشمان وحشت زده ساکنان قبلی مسکن مهر و ساکنان فعلی کانکسها همین چند روز قبل با وزش باد چندین دیوار آپارتمانهای مسکن مهر فرو ریخت. وقتی برابر باد مقاومت نکند برابر زلزله چطور میخواهد مقاومت کند. سرپل ذهاب از سال گذشته صدها بار لرزیده است.
ـ دعواهای امروز فردای پیمانکاران یک طرف، سردوانده شدنها هم یک طرف دیگر! برخی مرد بالای سرشان نیست خودشان هستند و یارانهای که به حسابشان میریزند و کمکهای بهزیستی و کمیته امداد! کاش میشد اندکی با ما زلزله زدهها مهربان تر بودند...!
اینها فقط گوشههایی از درددلها است. خیره میشوم به آخرین طبقه یک بلوک 24 واحدیِ 6 طبقه. راست میگوید؛ دیوارش فرو ریخته. با انگشت دیواری دیگر نشانم میدهد و دیواری دیگر و... به راستی با دلهره زیر یک سقف خوابیدن چه تفاوتی با آوارگی دارد؟!
مسکن مهر یا «قصه پرغصه» هزار و یک شب؟
قرار بود مسکن مهر یاریگر بیخانمانها باشد. سرپناه بیپناه و فقیر اما کم کم به یکی از بزرگترین چالشهای سیاسی طی دو دهه اخیر تبدیل شد؛ چالشی عجیب که شاید مثل و مانندی برای آن نتوان پیدا کرد. همزمان با روی کارآمدن دولت حسن روحانی زمزمههایی حکایت از آن داشت که تفکرات اعتدالی با رویکرد احمدی نژادیهایی که در نظر داشتند همه مردم ایران را صاحبخانه کنند همخوانی ندارد. اندکی بعد عملاً طرح مسکن مهر با کارشکنی بانکها با تاخیری 18 ماهه رو دررو شد.
طرح مسکن مهر که در ابتدا در قالب بند د تبصره ۶ قانون بودجه سال ۱۳۸۶ آغاز شده سپس بر مبنای قانون ساماندهی و حمایت از تولید و عرضه مسکن، به صورت پیوسته در دستور کار قرار گرفته بود همزمان با اتمام دوران سکونت احمدی نژادیها در پاستور به اهرمیبرای فشار بر طیفهای مختلف سیاسی مبدل شد. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که این طرح که در حقیقت شامل اجاره بلندمدت زمین جهت احداث مسکن است، در طرح جامع مسکن نیز پیشنهاد شده بود. اما حجم پیشنهاد شده در آن طرح بسیار کمتر بود که توسط احمدینژاد و به صورت غیر کارشناسانه از ۲۰ هزار واحد در سال به 5/1 میلیون واحد در سال افزایش یافت و همین افزایش یافتن بیحساب و کتاب، عملاً مردم را با دردسری عظیم مواجه ساخت.
سر و صداها پیرامون مسکن مهر تقریباً فروکش کرده بود که با زلزله 7 و 3 دهم ریشتری کرمانشاه، باز هم نُقل محافل و مجالس شد. رهبر انقلاب در اظهار نظری هوشمندانه بدون ورود به کشمکشهای دار و دستهای خاطرنشان میکنند:«اگر احتمالاً با اصل طرح مسکن مهر یا نحوه تزریق اعتبارهای بانکی به آن مخالفتی وجود دارد، اما این را هم بدانیم که اکنون چند میلیون نفر چشم انتظار تکمیل مسکن مهر هستند و باید این کار بهطور جدی پیگیری شود و به اتمام برسد.»
دیگرانی که دستی بر آتش سیاست و اجرا داشتند هم هر کدام به فراخور، معایبی از این طرح برشمردند اما همگان پذیرفته بودند که مسکن مهر و تعهدات دولتهای نهم و دهم باید به اتمام برسد حتی عباس آخوندی وزیر وقت راه و شهرسازی که در اظهار نظری تند، مسکن مهر را طرحی«مزخرف» قلمداد کرده بود.
زلزله کرمانشاه، خرابی گسترده بلوکهای
24 گانه مسکن مهر سرپل ذهاب و میزان تلفات و نوع ایمنی در نظرگرفته شده این ساختمانها، تقریبا به یکی از اصلی ترین حاشیههای آن زلزله مبدل شد. واقعیت ماجرا اما در کنار این بلوکها در جریان است آنجایی که مردم با چشمانی
بهت زده و نگران، شاهد سر هم بندی ساختمان برای به انتها رسیدن هستند.
> حاشیه رودخانه مثل روز اول!
نه بهداشت، نه تغییر و نه جابجایی. تنها تفاوتی که با روزهای سخت و اولیه زلزله دارد اینکه کمتر ساکنانی، سُکنی گرفته در چادر میبینم. چهرهها همه آشنا هستند. بچهها همان بچههایی هستند که با غباری از غم و اندوه گرد من بارها حلقه میزدند. دیگر نه کفش درخواست کردند و نه لباس گرم، گویی یا معجزهای رخ داده یا خسته شده بودند از وعدههای به سر نرسیده!
کمیاز چادر و کانکسها، از پارسالیها، از مسکن مهر از آدمها فاصله میگیریم و به مناطقی سر میزنم که به اصطلاح«شخصی ساز» است.
بازسازی در این گونه مناطق یا به طور کلی تعطیل است یا با سرعتی اندک در جریان. با هر کس حرف میزنم از«گرانی» میگوید از«قوانین» آزاردهنده، از عدم «درک صحیح» از وضعیتی که یکساله شده است. از دومین «زمستان» که پس از زلزله در راه است. از «باران»های سیل آسا و «سرما»ی طاقت فرسا.
کم کم میخواهم از شهر خارج شوم. روی تپهای مشرف به شهر میایستم. خوب و دقیق که نگاه میکنم، میبینم هنوز مانده تا«زندگی» به این شهر بازگردد. هنوز مانده تا مردم به روال همیشه صبحها«امیدوار»تر از هر روز صبحانه خورده و نخورده راهی محل کار شوند و هنوز مانده تا...
> کاش «مسکن مهر» را میسپردند
به «بنیاد مسکن!»
4 ماه قبل، وقتی صرفاً برای بازدید از روستاهای زلزله زده کرمانشاه به آن مناطق رفتم یا همین سفر اخیر که روستاها را در فیلدی مجزا بررسی کردم، دیدم چقدر روستانشینان زلزله زده کرمانشاهی خوشبخت هستند که سر و کارشان افتاده با بنیاد مسکنیها! بنیاد مسکنیها تا همین الان تجربه چندین و چند زلزله را در کارنامه دارند از منجیل و بم گرفته تا تبریز و دیگر مناطق.
آنها خوب بلدند کارها را مدیریت کنند. یکی از رموز موفقیت بنیاد مسکنیها آن است که در روستاها هیچ قانونی نمیتواند آنها را متوقف کند. نه از نظام مهندسی خبری هست نه از شهرداری و فرمانداری و دهها سازمان و ارگان دیگر. یک«طرحهادی» است و باقی همه زحمت و تلاش.
من نه وکیل مدافع بنیاد مسکن هستم نه مشکلی با مسکن مهر دارم به عنوان یک خبرنگار که بارها و بارها از مناطق مختلف زلزله زده اعم از کرمان و کرمانشاه به صورت میدانی گزارش تهیه کرده به جرئت میگویم اگر سر و سامان دادن به وضعیت مسکن مهر به بنیاد مسکن سپرده شده بود، اگر بازیهای سیاسی سایهای سیاه بر سر ساکنان مسکن مهر نینداخته بود، اگر تلاش نشده بود تا با خانههای نیمه ساز مردم رای جمع آوری شود حالا نه تنها مسکن مهریهای سرپل ذهابی کانکس نشین نبودند که با دلهره و ترس هم به بازسازی این مجموعهها نمینگریستند.
خودمان را جای آن خانمیبگذاریم که گفت:«یکی از پیمانکارانی که در مسکن مهر سرپل ذهاب مشغول کار است بارها و نه یک بار به خود من گفت جای شما بودم در این آپارتمانها اسکان نمیگرفتم» خودمان را بگذاریم جای آن زنی که گفت من تنها و تنها 6 روز خوشبخت زندگی کردم. خودمان را بگذاریم جای آن پیرزن ساده و صمیمیکه گفت مسکنی که با باد خراب میشود جلو زلزله چه میخواهد کند؟ خودمان را بگذاریم جای کسانی که یک سال زندگی در کانکس را با همه سختی سپری کردند اما همچنان مجبور و متهم هستند به ادامه کانکس نشینی! خودمان را بگذاریم جای همه کسانی که خانه کنار دستشان قابل سکونت است اما از ترس جان مجبورند در سرما و گرما کانکس نشینی و چادرخوابی کنند. کار سختی نیست اصلاً یک سفر در این روزهای نزدیک به«زمستان» برویم کرمانشاه، نه برای کمک فقط برای دیدن و لمس کردن گوشهای از مشکلات!
>برای ابد به مردم کرمانشاه بدهکار
و از روی آنها شرمنده ایم!
از قول خودم مینویسم از قول روزنامه و همکارانم که اگرچه بارها و بارها برای تهیه گزارش به کرمانشاه رفتیم و باز هم خواهیم رفت اما این رفتنها و نوشتنها هیچ ثمری برای مردم نداشت جز اینکه بدبختیها و سختی کشیدنهایشان تبدیل شد به عکسهایی چند در چند و نشست روی جلد روزنامه و مجلات. تا ابد به این مردم و سختیهایی که کشیدهاند، بدهکاریم چون هیچ قدمینتوانستیم برایشان برداریم، در 21 آبان یک سال پس از زلزله آبان 96 از همه زلزله زدهها عذرخواهی میکنیم و ابایی نداریم که بگوییم همچنان
شرمنده ایم!!!
سایر اخبار این روزنامه
امیر عباس نخعی=روزنامه نگار
در مورد گزارش آفتاب یزد
احمد شیرزاد=فعال سیاسی اصلاحطلب
حجت رسایی=دکترای اقتصاد
محرومیت از گاز بیش از 10 هزار نفر بیخ گوش تهران اداره گاز: شهرداری باغستان حاضر به همکاری نیست
روایت وزیر خارجه کشورمان از پشت پرده مخالفتها با اف.ای.تی.اف
اتمام حجت جالب کشاورز طبسی با حجتی
بهارستان شلوغ میشود؟
پیمانکار گفت جای شما بودم در این خانهها زندگی نمیکردم!
مصرف برق کارتی میشود