عبور از بحران با سياست طرد

«يكي از سران نهضت آزادي قبل از پيروزي انقلاب كه مردم و جوانان همانند برگ درخت روي زمين مي‌ريختند، نزد امام در پاريس رفت و گفت اين امام آنجا نشسته و نمي‌داند چه اتفاقي مي‌افتد. از زبان خود او شنيدم كه مي‌گفت به امام گفتم مردم همانند برگ درخت روي زمين مي‌ريزند، امام گفت دولت اينها را نكشد. گفتم به بن‌بست رسيديم و امام فرمود تو به بن‌بست رسيدي و ملت به بن‌بست نرسيده است. آنهايي كه امروز معتقد هستند ما به بن‌بست رسيديم خود به بن‌بست رسيده‌اند. انقلاب همانند يك قطار بود و راننده اين قطار، امام و امروز هم رهبر معظم انقلاب است. اين قطار به سمت مقصدش حركت مي‌كند. امام همه را سوار اين قطار كرد. عده‌اي در مسير ديدند نمي‌توانند با اين قطار به مقصدش بيايند؛ شروع به دويدن در خلاف جهت حركت قطار كردند. به انتهاي قطار كه رسيدند، ديدند چاره‌اي جز پياده شدن ندارند؛ جبهه ملي‌ها، نهضت‌ آزادي‌ها و غيره از اين قطار پياده شدند. هنوز يك عده مانده‌اند كه بايد از اين قطار پياده شوند؛ آنهايي كه معتقدند ما به بن‌بست رسيده‌ايم. به چه بن‌بستي رسيده‌ايم كه امروز دشمن ما از اينكه خط دفاعي ما به مديترانه رسيده، از اينكه دامنه نفوذ ما تا مديترانه پيش رفته، وحشت كرده است؟ كجا به بن‌بست رسيديم؟ آنهايي به بن‌بست رسيده‌اند كه اجازه نمي‌دهند مردم كار خود را انجام دهند. آنها به بن‌بست رسيده‌اند چون كعبه آمال آنها غرب و اروپا است و برخي‌شان حتي در پيدايش اين وضعيتي كه امروز داريم، علني و غيرعلني و مستقيم و غيرمستقيم موثر هستند و مي‌خواهند فشار بياورند و مردم را خسته كنند كه آقا هم خسته شود.» محسن رفيق‌دوست، امروز جايي در سياست و مديريت دولتي ندارد اما در كارنامه‌اش مسووليت‌ تداركات‌ سپاه‌، وزارت سپاه‌ در دوران‌ دفاع‌ مقدس‌ و رياست اسبق بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي ديده‌ مي‌شود. او پانزدهم آبان در گفت‌وگويي با پايگاه اطلاع‌رساني دفتر tحفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله خامنه‌اي از «مديريت انقلابي» سخن گفت و در بخشي از اين مصاحبه در پاسخ به اين سوال كه چقدر اين شبهه كه انقلاب به بن‌بست رسيده است را واقع‌بينانه مي‌داند، پاسخ داده كه هنوز يك عده مانده‌اند كه بايد از قطار انقلاب پياده شوند؛ آنهايي كه معتقدند ما به بن‌بست رسيده‌ايم.
دو روز زودتر از 13 آبان رييس‌جمهوري امريكا بازگشت تحريم‌هاي ايران را اعلام كرد؛ پيچ سختي كه گرچه برخي از بي‌تاثيري آن سخن گفتند و برخي ديگر از تاثيرگذاري، اغلب نخبگان و سياست‌مداران داخلي، جملگي بر يك راهكار براي كنترل ميزان اين تاثير‌پذيري تاكيد كردند. آنها معتقدند لازمه عبور از روزهاي دشوار اقتصادي پيش‌رو «وحدت ملي و همگرايي» است. 4 روز پس از بازگشت تحريم‌ها؛ يكي از مديران سابق در خلال يك مصاحبه، درست زماني كه اغلب سياست‌ورزان سابق و فعلي بر گزاره‌هاي ملي تاكيد مي‌كنند از «پياده‌ كردن مسافران قطار انقلاب» سخن گفت.
سخنان او نشان داد كه اگر چه هنوز چهره‌هايي چون احمد توكلي در ميان اصولگرايان حضور دارند كه راه مقابله با تحريم را «گفت‌وگوي ملي» مي‌دانند و بر اين گزاره تاكيد مي‌كنند، كساني كه دل در گرو ايده پياده كردن مسافران اين قطار چهل ساله دارند، حتي در شرايط اضطرار هم دست از اين ايده‌پردازي برنمي‌دارند حتي اگر هيچ مقام و منصبي نداشته‌باشند.
 


درهاي خروج
همان كساني كه هر روز بر پررنگ شدن مرزهاي خودي و غيرخودي دامن زدند امروز دايما انگشت اشاره‌شان به سمت درهاي خروج است تا هر چه زودتر تركيب يك دست خود را ايجاد كنند و آنهايي كه به زعم‌شان «از ما نيستند» را به درهاي خروج هل دهند. گروه‌ها و افراد مختلفي در ادوار متفاوت به سمت درهاي خروجي اين قطار يا راهنمايي شده‌ يا هل داده‌ شدند.
شايد اوايل انقلاب ماركسيست‌ها يا ليبرال‌‌ها به درهاي خروج راهنمايي شدند اما اين دايره خودي و غيرخودي كه هر دهه تنگ‌تر از دهه قبل بود باعث شد جرياناتي از درون نظام و معتقد به قانون اساسي و مومن به انقلاب اسلامي نيز در مسير به سمت درهاي خروج فرستاده شوند. تا آنجا كه عليرضا بهشتي فرزند شهيد بهشتي در مصاحبه‌اي گفت اگر شهيد بهشتي بود يا از قطار انقلاب پياده‌شان مي‌كردند يا احتمالا ريل‌گذاري اين قطار را مورد تجديد نظر قرار مي‌داد.
اصلاح‌طلبان همواره در مظان اين اتهام بودند كه غيرخودي‌اند و از قطار انقلاب پياده شده‌اند، حوادث و اعتراضات پس از انتخابات سال 88 هم باعث شد كه برخي جريان‌ها در پياده كردن اصلاح‌طلبان از اين قطار اصرار ورزند. آنها نه تنها كانديداهاي خرداد 88 رياست‌جمهوري كه يكي نخست‌وزير امام و ديگري رياست مجلس شوراي اسلامي را در كارنامه داشت را پياده‌شدگان از قطار انقلاب ناميدند بلكه آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني يار غار امام و سيد محمد خاتمي رييس‌جمهوري اصلاحات را نيز از اين تمثيل بي‌نصيب نگذاشتند تا آنجا كه حسين فدايي براي آيت‌الله هاشمي رنجنامه‌اي نوشت و از او خواست «به قطار انقلاب بازگرديد.» با اين حال به نظر مي‌رسد از منظر محسن رفيق‌دوست هنوز يك عده‌ مانده‌اند كه بايد پياده‌شان كرد تا قطار با تركيبي يك‌دست‌تر به مسير خود ادامه دهد.
 
سبك كردن قطار، پيام بروز بحران؟
تمثيل قطار انقلاب شايد مدل ساختاري ساختگي مناسبي براي همراهان انقلاب 40 ساله ايران باشد؛ مفهومي كه تصور كمي مسافران آن رويش‌ها و ريزش‌هاي يك انقلاب را به ذهن تقريب مي‌دهد. با اين حال اين مفهوم در دهه‌هاي گذشته دستخوش برداشتي سياست‌زده شده است و شايد به قول حسن روحاني «برخي را از قطار انقلاب پياده كرديم كه مي‌توانستيم نكنيم و اكنون بايد همه را به اين قطار دعوت كرد.»
با اين حال نمي‌توان در شرايطي كه از آن با عنوان «جنگ اقتصادي» و «جنگ رواني» ياد مي‌شود از اظهارات محسن رفيق‌دوست دچار شگفتي نشد. صحبت‌هاي رفيق‌دوست اين سوال را ايجاد مي‌كند كه اين مسوول و مدير سابق از چه جاي و جايگاهي فرمان پياده كردن مسافران قطار انقلاب آن هم در شرايط پيچيده كنوني را صادر مي‌كند يا رفيق‌دوست هم در همان گروه قرار دارد كه مالكيت اين قطار را شش دانگ به نام خود مي‌دانند؟ يا اينكه او جز متر و معيار جرياني و جناحي چه پارامتر‌هاي ديگري را در نظر گرفته‌ كه در شرايط اضطرار اكنون به جاي سياست «جذب حداكثري» معتقد به سياست «حذف» است و به صراحت مي‌گويد كه هنوز عده‌اي مانده‌اند كه بايد پياده‌شان كرد؟
تكليف آنها كه خودخواسته از قطار پياده شده‌اند مشخص است اما آنها كه به حكم و فرمايشاتي اينچنيني با برچسب پياده‌شدگان از قطار انقلاب مواجه مي‌شوند تنها عمر سياسي و مديريتي‌شان كوتاه و كوتاه‌تر مي‌شود. در اين معادله تنها ساختار مديريتي كشور است كه متضرر مي‌شود و البته دامن زدن به مرزهاي خودي و غيرخودي از ميزان همبستگي و همگرايي ملي مي‌كاهد.
مساله بعدي چرايي پياده كردن اين مسافران است و اين سوال را ايجاد مي‌كند كه چرا در شرايط اضطرار برخي به فكر خالي كردن اين قطار افتاده‌اند؟ آيا جز اين است آن زمان كه حادثه‌اي رخ داده، ريل‌هاي قطار آسيب‌ديده يا كشتي كه همه بر آن سوار هستند دچار بحران شده بايد مسافران را از موكب پياده كرد و آنها را به مسير و موكبي ديگر سوق داد. آيا تاكيد بر پياده كردن مضاف بر مسافراني كه در 4 دهه گذشته اين قطار را ترك كرده‌اند نشان از اين دارد كه با حادثه‌اي مواجه شده‌ايم كه لازم است سفر سبك‌تر باشد؟ يا در اين راه‌نمايي به سمت درهاي خروج اين قطار سودي نهفته كه قرار است نصيب مسافران اندك و البته يك دست شود؟ خالي شدن هر چه بيشتر اين قطار براي چه كساني يا گروه‌هايي سود دارد و كدام ژن‌هاي برتر قرار است از اين سفر كم مسافر سود جويند؟ اگر تنوع و تكثر را به رسميت بشناسيم و اختلاف‌نظر را امري طبيعي بدانيم چرا بايد انقلاب را به مفهومي مصادره شده از سوي برخي جريان‌هاي سياسي تبديل كرد و ناشيانه برخي را با برچسب غيرخودي به بيراهه برد؟
فارغ از سياست‌زدگي در اين حيطه يا محاسبه سود و زيان آن به نظر مي‌رسد كه همواره مسافران قطار در حركت در مظان اتهام قرار داشته و انگشت اشاره به سمت و سوي آنها گرفته مي‌شود اما كسي از ريل‌گذاري مسير سخني به ميان نمي‌آورد؛ ريل‌گذاري كه شايد لازم است در دهه چهارم آسيب‌شناسي شده تا از ريزش‌هاي واقعي گاه و بي‌گاه نه ريزش‌هاي به اجبار جلوگيري كند.
امروز با افزايش جنگ رواني و اقتصادي تنها نسخه شفابخش و راهبرد مقابله با آن وحدت و انسجام ملي در سطوح مختلف است و هر آنچه، خواه سخنان تفرقه افكنانه باشد و خواه مصادره مفهوم انقلاب در شرايط كنوني كه موجبات دودستگي و شكاف را فراهم كند جز آسيب به كشور ثمره‌اي نخواهد داشت. در چنين شرايطي شايد بهتر اين است كه سياست طرد را كه همواره گروهي داعيه‌دار آن بودند كنار گذاشت و سياست جذب را در دستور كار قرار داد.