علیرضا صدقی صدای پای جنگ

از مدت‌ها پیش زنگ خطر حضور جدی جریان‌های راست‌گرا به گوش می‌رسید. جریان‌هایی که از همان زمان‌، بی هیچ ترس و واهمه‌ای پرده از رخ کشیده و با شعارهای آپارتایدی، ریسیستی و ناسیونالیستی رادیکال، چون آتش زیر خاکستر زبانه می‌کشیدند.
حالا به نظر می‌رسد از آمریکای شمالی و آمریکای لاتین تا شمال اروپا و جنوب آن، یک به یک کرسی‌های قدرت را در کشورهای مختلف به دست می‌گیرند و هر روز از قدرت بیشتری در صحنه جهانی برخوردار می‌شوند. جالب آن‌که این چهره‌ها آرام‌آرام یاران بین‌المللی خود را یافته و تا اندک زمانی دیگر، عرصه سیاست‌ورزی جهانی را به تابلویی تمام‌نما از این اندیشه‌ها تبدیل خواهند کرد.
ترامپ در آمریکا، بولسونارو در برزیل، ویکتور اوربان در مجارستان، سپاستین کورتس در اتریش، ترکیب جوزپه کونته و سالوینی در ایتالیا از مجموعه جریان‌های راست افراطی تاکنون موفق شده‌اند قدرت را به دست بیاورند. این در حالی است که با کاهش محبوبیت امانوئل ماکرون در فرانسه، گروه‌های حامی ماری لوپن ـ نامزد تندروهای فرانسه ـ به ادامه حیات سیاسی خود بسیار امیدوار شده‌اند؛ یا وضعیت متزلزل آنگلا مرکل در آلمان موجب شده حزب آلترناتیو برای آلمان، در پارلمان این کشور و همه پارلمان‌های ایالتی، برای نخستین بار پس از پایان جنگ جهانی دوم صاحب کرسی شود. از سوی دیگر، استفان لوون نخست وزیر سوسیالیست سوئد به دلیل کرسی‌های فراوانی که در پارلمان این کشور نصیب احزاب راست‌گرا شده است، ناچار شده چندی روزی کشور را بدون دولت اداره کند.
همه این‌ها نشان از آن دارد که غول خفته «راست‌گرایان افراطی» به آهستگی در حال بیدار شدن است. بروز چنین وضعیتی بیش از هر چیز از بار دموکراسی، مردم‌سالاری، روحیه تحمل و مدارا، احترام به قومیت‌ها و ملیت‌ها و ... می‌کاهد.


بررسی اجمالی استراتژی‌ها، راهبردها، شعارها و کنش‌های این جریان‌ها نشان می‌دهد که در اندیشه و باور آن‌ها هیچ نشانی از مفاهیم دموکراسی‌خواهی عمومی و جهان‌شمول یافت نمی‌شود. مطالعه تطبیقی نقطه عزیمتی راست‌گراها در اقصی نقاط دنیا و به ویژه اروپا نشان می‌دهد که روند محبوبیت و موج‌سواری آن‌ها دقیقا پس راه افتادن سیل پناهندگان آسیایی و آفریقایی شروع شد. در حقیقت آن‌ها سوار بر جریان مهاجرت‌های فزاینده کشورهای آسیایی و آفریقایی، خاصه از خاورمیانه، با مفاهیم اولیه ملی‌گرایی افراطی شروع کردند و در ادامه رادیکالیزم را چون کاتالیزوری به این معادله چندمجهولی افزودند و موفق شدند تا حد ممکن امتیازات مورد نظرشان را از صندوق‌های آرا این کشورها به دست آورند. بی‌گمان این ره‌آوردی خطرخیز برای جامعه جهانی به همراه دارد. ره‌آوردی که بسیاری از آرمان‌های اومانیستی و مدرن بشری را نشان گرفته است.
اما خطر اصلی این جریان‌ها بیش از هر چیز به امکان قریب‌الوقوع بودن جنگی فراگیر و جهانی بازمی‌گردد. تاریخ نشان داده است هرگاه دولت‌هایی با چنین رویکردهایی در کشورهای مختلف به قدرت رسیده‌اند، زمینه را برای بروز جنگ‌های ناخواسته و فراگیر، مهیا و مساعد کرده‌اند.
در این میان، اروپای واحد بیش از هر کشور و پدیده دیگری در خطر قرار گرفته است. ایده شکل‌گیری اتحادیه اروپایی از زمانی شکل گرفت که دولت‌های حاکم به این نتیجه رسیدند به راهکاری به منظور جلوگیری از جنگ و خونریزی در کشورهای‌شان دست پیدا کنند. همین مسئله بود که همواره به عنوان ریشه اصلی شکل‌گیری اروپای واحد مطرح شده است. حال الزامات و اقتضائات رویکردهای لیبرالیستی در صحنه‌های گوناگون اقتصادی از یک سو و موضوع منافع ملی در برابر منافع منطقه‌ای و بین‌المللی از سوی دیگر با کاتالیزورهایی چون تلاش برای بسته نگاه داشتن مرزها، خروج از کنوانسیون‌های حقوق بشری، جلوگیری از ورود مهاجران دیگر کشورها و ... موجب می‌شوند تا بیش از هر زمان دیگری به احتمال بروز جنگ در آینده‌ای نزدیک اندیشید.
افزون بر مسئله تهدید امنیت، از میان رفتن تمام تلاش‌های بشری به منظور تهیه، تدوین، تنظیم، ارائه و نشر مفاهیم ناب تمدنی، موضوعی بسیار نگران‌کننده در عرصه فرهنگ و اندیشه محسوب می‌شود. آنچه جریان‌های تندرو بر سر اندیشه‌های ژرف و عمیق انسانی می‌آورد، کاستن از اصالت آن‌ها و بی‌توجهی به تجربه‌هایی است که موجب پیدایش و برساخت آن‌ها شده است. هویت‌زدایی از مفاهیم انسانی و شریفی نظیر احترام به کرامت انسانی بدون توجه به ملیت، قومیت، مذهب، نژاد و رنگ، اجتناب از نژادگرایی، مقابله با فاشیسم و ... می‌توان زمینه‌ساز بروز نوع خشنی از هرج و مرج در افق اندیشه‌ورزی بشر باشد. بشری که به سختی و از پس قرن‌ها رنج و مرارت و خون و خاکستر به هر یک از این مفاهیم و معانی دست یافت.
از این رو، به نظر می‌رسد مردمان کشورهایی مانند آمریکا، برزیل، مجارستان، اتریش، سوئد، ایتالیا، آلمان و ... دانسته یا نادانسته تصمیم دارند نقشه دیگری برای آینده دنیا ترسیم کنند. آینده‌ای که بوی خوشی از آن به مشام نمی‌رسد و نگرانی‌هایی عمیقی در پی دارد.