رابطه‌اي راهبردي يا رابطه‌اي با اهداف متفاوت

روح‌الله سوري
 
روابط ايران و روسيه از موضوعاتي است كه همواره توجه زيادي را چه در ميان كارشناسان و چه در سطح جامعه و در ميان مردم به خود جلب كرده است. نگاه بخشي از كارشناسان و جامعه نسبت به نوع روابط شكل گرفته ميان ايران و روسيه طي چند دهه اخير عمدتا نگاهي انتقادي و مخالفت‌آميز است كه بعضا در اين نگاه انتقادي، ارجاع به تاريخ روابط ميان دو كشور از روسيه تزاري و اتحاد جماهير شوروي گرفته تا دولت كنوني روسيه از جايگاه ويژه‌اي نيز برخوردار است.قرار گرفتن سابقه نه چندان مثبت تاريخي در كنار روابط تنش‌آميز جمهوري اسلامي ايران با غرب به ويژه ايالات متحده آمريكا از جمله دلايلي است كه منتقدان را در ديدگاه انتقادي خود مصصم‌تر مي‌كند.واقعيت اين است كه تحليل روابط ايران و روسيه تا حدود زيادي كار پيچيده‌اي است. از يك سو در شرايطي كه جمهوري اسلامي ايران پس از انقلاب 57 روابط تيره و متشنجي با غرب داشته است، اين ديدگاه كه رابطه با روسيه به عنوان قدرتي جهاني و داراي حق وتو توانسته است در تقليل اثرات منفي تنش ميان غرب و ايران مفيد واقع شود تا حدودي ديدگاهي قابل پذيرش است. اما از سوي ديگر آنچه بر اساس تجربه مي‌توان به آن رجوع كرد اين است كه رفتار دولت روسيه در بسياري از موضوعات همچون صدور قطعنامه‌هاي شوراي امنيت عليه ايران، تلاش براي ترغيب ايران به خروج از سوريه، لحاظ نمودن منافع اسراييل و عربستان در بحران سوريه و يا تمايل به پر كردن خلأ كاهش عرضه نفت ايران در بازارهاي جهاني، آن طور كه مورد انتظار بوده همسو با منافع ملي ايران نبوده است. به همين دليل به نظر مي‌رسد كه روابط ميان روسيه و ايران نيازمند تحليل واقع‌گرايانه‌تري است كه طي آن اهداف و انگيزه‌ها، هزينه و فوايد هر كدام از طرفين در اين رابطه مورد بررسي قرار گيرد.
در اين نوشتار تلاش شده است با نگاهي تاريخي به روابط دو كشور پس از انقلاب اسلامي به بررسي فراز و فرودهاي روابط دو كشور در 3 دوره: وقوع انقلاب اسلامي تا پايان جنگ ايران و عراق، فروپاشي شوروي و جانشيني فدراسيون روسيه به جاي اتحاد جماهير شووري و نهايتا روابط دو كشور طي بحران سوريه پرداخته شود.
انقلاب اسلامي و جنگ ايران و عراق


وقوع انقلاب اسلامي فقط يك تحول داخلي براي ايران نبود بلكه تغييرات صورت گرفته در جهت‌گيري سياست خارجي ايران پس از انقلاب را ‌بايد از جمله تاثيرات بسيار حائز اهميت انقلاب 57 عنوان كرد. خروج ايران از مدار همكاري با غرب تحت تاثير مطالبه استقلال‌خواهي به بنا نهاده شدن سياست خارجي ايران بر پايه مخالفت با نظم موجود، ايجاد دوقطبي مستضعفين و مستكبرين، عدم سلطه‌پذيري و عدم تعهد انجاميد. نتيجه مبنا قرار گرفتن اصل عدم تعهد در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تجديد نظر در روابط سياسي و نظامي با دو ابرقدرت شرق و غرب بود به ‌طوري كه در اولين اقدام، جمهوري اسلامي ايران پيمان دفاعي با آمريكا و اصول 5 و 6 قرارداد 1921 با شوروي را در 13 آبان 58 لغو و در 12 اسفند همان سال نيز از پيمان سنتو خارج شد.
روابط ايران و شوروي در اين مقطع را مي‌توان تحت تاثير 3 مولفه زير بررسي كرد:
1- وقوع انقلاب و ايدئولوژي انقلابي برآمده از آن
2- جنگ ايران و عراق
3- اشغال افغانستان توسط شوروي
وقوع انقلاب اسلامي و شعار «نه شرقي، نه غربي» همان اندازه كه روابط ايران و ايالات متحده را دگرگون كرد، روابط ميان ايران و شوروي را نيز تحت تاثير قرار داد. تجديد نظر در قرارداد 1921، تعليق صدور گاز به شوروي، كاهش روابط ديپلماتيك، تعطيلي بانك ايران و شوروي و تعطيلي انجمن روابط فرهنگي دو كشور از جمله رخدادهايي بود كه تحت‌تاثير انقلاب در روابط دو كشور به وجود آمد و روابط دو كشور را به سمت تيرگي كشاند. اما وقوع جنگ ميان ايران و عراق و به ويژه تغيير جهت جنگ پس از آزادسازي خرمشهر و ورود ايران به داخل خاك عراق را بايد مولفه‌اي اساسي در تعيين نوع جهت‌گيري شوروي در قبال ايران انقلابي به حساب آورد. جنگ ميان ايران و عراق از ديدگاه شوروي، جنگ ميان يك متحد منطقه‌اي خود با كشوري بود كه به دنبال انقلاب از مدار غرب خارج شده بود و به همين دليل در ابتداي جنگ، شوروي به‌ طور واضح، موضع روشني عليه طرفين نداشت اما ادامه جنگ و مخالفت‌هاي ايران با اشغال افغانستان از سوي شوروي كه باعث شده بود مقامات ايران، شوروي را با لفظ «شرق متجاوز» خطاب كنند در نهايت منجر به آن شد كه شوروي به سمت حمايت صريح از عراق تمايل پيدا كند به ‌طوري كه كمك‌هاي نظامي شوروي به عراق و حمايت از نفتكش‌هاي كشورهاي خليج فارس تحت پرچم خود عملا شوروي را در طول جنگ ايران و عراق همراه با ساير قدرت‌ها در كنار عراق قرار داد.در واقع اميدواري اوليه شوروي به وقوع يك انقلاب ضد آمريكايي و ضد سرمايه‌داري در منطقه خاورميانه تحت تاثير عوامل جنگ ايران و عراق، واكنش ايران به اشغال افغانستان از سوي شوروي دچار تغييراتي شد كه نتيجه آن حمايت اين كشور از عراق در طول زمان جنگ بود.
فروپاشي شوروي
فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پايان نظام دوقطبي همزمان بود با پايان جنگ 8 ساله ايران و عراق و ورود جمهوري اسلامي ايران به دوران جديدي از حيات خود. آنچه از 8 سال جنگ ميان ايران و عراق براي دو كشور باقي مانده بود، حجم فوق‌العاده‌اي از خرابي‌ها و نياز به بودجه‌هاي كلاني بود كه براي بازسازي آسيب‌هاي ناشي از جنگ ضروري بود. نيازي كه البته در طرفين جنگ به شكل متفاوتي آثار خود را نمايان كرد. در طرف عراقي استدلال صدام حسين مبني بر نقش عراق در جنگ با ايران به عنوان يك تهديد براي دولت‌هاي عرب خليج فارس منجر به ادعاي صدام براي بخشش بدهي‌هاي خود به كشورهاي عربي و كمك اين كشورها براي بازسازي عراق شد. عدم استقبال كشورهاي منطقه از خواسته‌هاي صدام حسين نهايتا ديكتاتور عراق را به افروختن جنگ عليه همسايه كوچك جنوبي خود و اشغال خاك اين كشور برانگيخت. پاسخ نظامي ايالات متحده آمريكا به اقدام نظامي عراق عليه كويت، همراهي كشورهاي اروپايي و حتي شوروي با آمريكا و اعلام شكل‌گيري نظم نوين جهاني توسط جورج بوش پدر، جمهوري اسلامي ايران را به اين درك رسانده بود كه در سياست خارجي خود نيازمند اعمال يك سري تغييرات است.در سال‌هاي ابتدايي پس از فروپاشي شوروي، نگاه ايران به ايجاد ثبات و روابط اقتصادي با كشورهاي قفقاز جنوبي و آسياي مركزي، رويكرد ايران و روسيه را نسبت به يكديگر از خود متاثر كرد. همكاري با روسيه براي پايان دادن به جنگ داخلي تاجيكستان، ميانجي‌گري در مناقشه آذربايجان و ارمنستان، عدم مخالفت با جنگ و خشونت روس‌ها عليه مسلمانان چچن از جمله زمينه‌هايي بود كه پس از فروپاشي شوروي پيوند‌هاي ميان دو كشور را مستحكم كرد. در اين ميان البته نياز ايران به بازسازي پس از جنگ و رشد اقتصادي همچنين تقويت نيروي نظامي خود(با توجه به تجربه جنگ با عراق) از مهم‌ترين انگيزه‌ها و دلايلي بود كه جمهوري اسلامي ايران را به روسيه نزديك كرد. در مقابل اهداف روسيه از نزديك شدن به ايران عبارت بودند از: رقابت با آمريكا، تاثيرگذاري بر روابط خود با غرب و مخالفت با نظم مورد نظر آمريكا در سطح نظام بين‌الملل.وجود چنين انگيزه‌هايي در طرفين باعث شد كه دو كشور در زمينه اقتصادي، نظامي و سياسي روابط خود را گسترش دهند. اما گسترش روابط دو كشور تنها يك روي سكه روابط ايران و روسيه طي سال‌هاي پس از جنگ بوده است چراكه همانطور كه بيان شد، رقابت با آمريكا و استفاده روسيه از روابط با ايران در بازي خود با غرب همواره از انگيزه‌هاي مهم روسيه بوده كه بعضا منجر به همراهي اين كشور با سياست‌هاي آمريكا و يا عدم حمايت از ايران در برابر فشارهاي غرب شده است. راي مثبت روسيه به تمام قطعنامه‌هاي سازمان ملل عليه ايران طي مناقشه هسته‌اي ايران و غرب، فشار بر ايران براي خروج از سوريه، تعلل در ساخت نيروگاه هسته‌اي بوشهر و تاخير در تحويل سامانه دفاع موشكي اس 300 و يا فرمان مدودف تحت عنوان «اقدام‌هاي مرتبط به اجراي قطعنامه 1929 شوراي امنيت عليه ايران» از جمله اقداماتي است كه روسيه از آنها براي تامين اهداف خود در رابطه با ديگر كشورها بهره‌برداري كرده است. به ‌طور مشخص مي‌توان گفت كه روسيه از اعمال اين گونه رفتار خود در قبال ايران براي رسيدن به تفاهم يا امتيازگيري از غرب بر سر موضوعاتي همچون تعليق برنامه استقرار سپر دفاع موشكي آمريكا در اروپاي شرقي، پيمان استارت همچنين پيوستن به سازمان تجارت جهاني نهايت بهره‌برداري را به انجام رسانده است.
روابط روسيه و ايران در بحران سوريه
خاورميانه و تحولات صورت گرفته در اين منطقه طي چند سال اخير بستر مناسبي براي درك بهتر سياست خارجي روسيه در قبال ايران است. طي سال‌هاي اخير وقوع برخي رخدادها و تحولات در اين منطقه منجر به آن شده كه روسيه ايفاگر نقشي منحصر به فرد در اين منطقه باشد.
اگر بخواهيم به مهم‌ترين اين تحولات اشاره كنيم، مي‌توان موارد زير را عنوان كرد:
رويكرد اوباما نسبت به شرق دور
سياست چند جانبه‌گرايي اوباما و پرهيز از درگيري نظامي
توافق هسته‌اي ايران با كشورهاي 1+5
روي كار آمدن دونالد ترامپ در ايالات متحده
نگاه تيم سياست خارجي اوباما به منطقه آسيا و سرمايه‌گذري بيشتر ايالات متحده در اين منطقه به منظور مقابله با چالش چين از جمله عوامل موثر در ورود روسيه به معادلات خاورميانه و محكم كردن جاي پاي اين كشور در خاورميانه است. دولت اوباما بيش از تمركز بر خاورميانه، تلاش داشت تا جهت‌گيري سياست خارجي خود را متوجه آسيا كند. هيلاري كلينتون در يادداشت خود در مجله سياست خارجي در سال 2011 بر اين مساله تاكيد داشت كه پس از يك دهه هزينه منابع آمريكا در عراق و افغانستان، اين كشور نياز دارد تا جهت‌دهي خود را به سوي آسيا تغيير دهد. در واقع تهديد چين به دليل رشد اقتصادي فوق‌العاده آن و اهميت اقتصادي، سياسي و نظامي آسيا براي آمريكا از جمله علل مهم توجه سياست خارجي آمريكا به اين منطقه بود. از سويي ديگر تاثير اقدامات نظامي آمريكا در تحميل هزينه‌هاي هنگفت بر اقتصاد اين كشور در كنار تاكيد اوباما بر سياست چند جانبه‌گرايي از جمله دلايلي بودند كه در بازنگري سياست‌هاي دولت آمريكا نسبت به درگير شدن اين كشور در بحران‌ها و تحولات خاورميانه نقش مهمي داشته است.
باراك اوباما در سخنراني خود در سال 2009 استفاده از قدرت نظامي را تنها براي عمليات خاص كوتاه‌مدت و هدف‌دار عنوان كرد. از نگاه اوباما، ايالات متحده بايد مراقب كيفيت و كميت تعهدات سياسي و نظامي خود در سطح بين‌المللي باشد و احتياط بيشتري به درگيري نظامي در كشورهاي مسلمان داشته باشد. اوباما معتقد بود كه آمريكا مسووليت همه جهان را بر عهده ندارد. وي حتي در مورد داعش نيز بر اين عقيده بود كه داعش تهديدي براي امنيت ملي و منافع كلان آمريكا نيست و حضور اين كشور در عراق و سوريه تنها بايد به صورت مستشاري و ارايه مشورت‌هاي نظامي و سياسي باشد. از نگاه اوباما، آمريكا تنها زماني بايد از مداخله نظامي استفاده كند كه پاي منافع حياتي اين كشور در ميان باشد.
مي‌توان گفت كه نگاه اوباما به خاورميانه، احتياط در به كارگيري نيروي نظامي در خاورميانه همچنين تغيير جهت سياست خارجي آمريكا به سمت آسيا همگي از مولفه‌هاي مهمي هستند كه به ايجاد فرصت لازم براي ايفاي نقش روسيه در خاورميانه كمك كرده‌اند.مذاكرات هسته‌اي و توافق هسته‌اي ايران با غرب يكي ديگر از فاكتورهاي زمينه‌ساز در ارتقاي جايگاه روسيه در منطقه خاورميانه است. از نظر متحدان منطقه‌اي آمريكا(عربستان و اسراييل) شكل‌گيري برجام نمادي از عدم توجه آمريكا به خواست و دغدغه‌هاي آنها در قبال جمهوري اسلامي ايران است. چراكه ايالات متحده آمريكا به جاي مهار ايران با توافق هسته‌اي به سمت پذيرش جايگاه منطقه‌اي ايران و مشاركت محدود با ايران تمايل پيدا كرده است. وجود چنين برداشتي در نهايت عربستان و اسراييل را به سمت روسيه متمايل كرد. در واقع علت در پيش گرفته شدن چنين سياستي نزد اين دو را مي‌توان در دو چيز دانست، يكي نمايش نزديك شدن به روسيه به منظور تحت فشار قرار دادن ايالات متحده براي لحاظ شدن منافع و علايق آنها در رابطه با ايران و ديگري استفاده از نقش و قدرت روسيه براي تامين منافع خود در قبال جمهوري اسلامي ايران.در ادامه نيز روي كار آمدن ترامپ و سياست وي در رابطه با لزوم كاهش هزينه‌هاي نظامي و افزايش مسووليت متحدان منطقه‌اي كه رد پاي آن را مي‌توان در عدم دخالت جدي در سوريه مشاهده كرد در تمايل عربستان و اسراييل براي نزديك شدن به روسيه و پذيرش نقش اين كشور به عنوان يك قدرت تاثيرگذار در خاورميانه موثر بوده است. در اين ميان سوريه مهم‌ترين محيطي بوده كه روسيه به ‌طور موفقيت‌آميزي توانسته است از طريق آن نمايشي از قدرت خود را به جامعه بين‌المللي ارايه كند. بحران سوريه همچنين مهم‌ترين موضوعي است كه روابط روسيه و ايران را طي سال‌هاي اخير از خود متاثر كرده است. بحران سوريه فصل نويني در روابط دو كشور گشود به‌ طوري كه استفاده هواپيماهاي نظامي روسيه از پايگاه نوژه، اجازه عبور موشك‌هاي روسيه از آسمان ايران و درهم تنيدگي روابط ميان ايران و روسيه در موضوع سوريه باعث شده كه برخي از ناظران از شكل‌گيري رابطه‌اي راهبردي ميان دو كشور سخن به ميان آورند. اما اينكه آيا روابط دو كشور در بستر بحران سوريه به سمت روابطي راهبردي ارتقا پيدا كرده است يا خير، سوالي است كه پاسخ دقيق‌تر به آن نيازمند تمركز و توجه بيشتر بر دو موضوع است يكي سياست خاورميانه‌اي روسيه و ديگري متفاوت بودن اهداف و منافع اين دو كشور در سوريه.
در مورد سياست خاورميانه‌اي روسيه پس از بحران سوريه بايد گفت كه اين سياست متاثر از مولفه‌هاي زير است:
1- اهميت ثبات در خاورميانه و نقش برقراري توازن ميان دولت‌هاي اين منطقه براي منافع روسيه
2- ايفاي نقش موثرتر در رقابت با آمريكا و امتيازگيري از غرب
3- كسب منافع اقتصادي
به دليل نزديكي جغرافيايي خاورميانه به روسيه هر گونه تنش و بي‌ثباتي در اين منطقه مي‌تواند از طريق گسترش بي‌ثباتي به درون مرزهاي اين كشور يا از طريق فراهم‌سازي زمينه حضور بيشتر غرب در خاورميانه، تهديداتي را متوجه روسيه كند. به همين خاطر به نظر مي‌رسد كه نگاه روسيه به خاورميانه و بحران‌هاي آن را بايد تاثير گرفته از اين نوع رويكرد روسيه به منطقه تحليل كرد. بدين ترتيب برخي رفتارهاي روسيه در قبال ايران از جمله عدم ممانعت در برابر حملات متعدد اسراييل به مواضع ايران در سوريه و يا ابراز تمايل براي خروج ايران از مرزهاي اسراييل در چارچوب گفته شده بهتر قابل فهم خواهد بود.در واقع دلايل بروز چنين رويكردي را بايد در نگراني روسيه از شكل‌گيري هر گونه تنش جدي ميان ايران و اسراييل و نهايتا تحت تاثير قرار گرفتن منافع اين كشور دانست.مساله مهم ديگر در مورد روسيه، جايگاهي است كه اين كشور طي سال‌هاي اخير در بحران‌هاي خاورميانه و در غياب وجود يك سياست مشخص از سوي ايالات متحده راجع به خاورميانه به دست آورده است. روسيه اكنون خود را در قامت يك قدرت موثر فرامنطقه‌اي مي‌بيند كه همزمان هم مورد اعتماد سوريه و ايران است و هم مورد رجوع رقباي منطقه‌اي ايران(عربستان و اسراييل). به همين منظور روسيه تلاش دارد تا از بحران‌هاي منطقه و رقابت‌هاي ميان بازيگران خاورميانه در جهت ايفاي نقش موثرتر خود در رقابت با آمريكا بهره‌برداري كند. در همين زمينه اين كشور اتخاذ يك ديپلماسي فعال و ارتباط با همه بازيگران منطقه را در اولويت قرار داده است. براي روسيه ارتباط داشتن با اسراييل و عربستان در كنار رابطه با ايران و سوريه عاملي جهت ايفاي نقش در قالب قدرتي موثر است. همچنين روسيه تلاش دارد تا از حضور خود در خاورميانه و كسب موفقيت‌هاي ميداني در سوريه به عنوان يك برگ بازي در برابر غرب استفاده كند. روابط روسيه و غرب در موضوعات متعددي همچون اوكراين، گسترش ناتو و اتهام دخالت در انتخابات رياست‌جمهوري 2016 آمريكا دچار تنش است لذا درگيري فعال روسيه در بازي خاورميانه مي‌تواند ابزار مناسبي براي پيشبرد اهداف روسيه در برابر غرب را در اختيار اين كشور قرار دهد.مساله حائز اهميت ديگر در رابطه با روسيه، نگاهي است كه اين كشور به تامين منافع اقتصادي خود دارد. شرايط ايجاد شده در خاورميانه اكنون فرصت مناسبي براي پيشبرد برخي منافع اقتصادي روسيه را فراهم آورده است. به همين خاطر از نگاه روسيه برنامه فروش سامانه‌هاي موشكي به ايران، عربستان، اسراييل و سوريه مغايرتي با هم نخواهد داشت.
دست آخر اينكه در تحليل نهايي روابط روسيه و ايران در بحران سوريه بايد به تفاوت اهداف دو كشور اشاره كرد. آنچه براي ايران در سوريه اولويت دارد، تقويت جبهه مقاومت از طريق گسترش حضور نظامي و سياسي خود در سوريه به ويژه در مرز سرزمين‌هاي اشغالي، ايجاد پل ارتباطي با حزب‌الله و ابقاي بشار اسد در قدرت است. در حالي كه براي روسيه حفظ پايگاه نظامي خود در سوريه، استفاده از سوريه به عنوان اهرمي در برابر غرب، تضعيف افراط‌گرايي اسلامي و نهايتا تامين منافع اقتصادي خود در اولويت است. آنچه مسلم است اينكه چنين اولويت‌هايي، روسيه را به سمت اتخاذ سياست‌هايي خواهد كشاند كه بعضا با اهداف و اولويت‌هاي جمهوري اسلامي ايران همخواني نداشته باشد.
روسيه به دنبال توازن قدرت در خاورميانه است
تحت تاثير شرايط شكل گرفته در منطقه طي يك دهه اخير، روسيه اكنون در جايگاه يك قدرت و بازيگر تاثيرگذار در خاورميانه قرار گرفته است. مساله بسيار حائز اهميت براي روسيه در اين چارچوب، اولويت داده شدن به برقراري توازن ميان كشورهاي خاورميانه و حفظ سطحي از ثبات در منطقه به منظور تامين منافع خود است. تحت چنين رويكردي همان اندازه كه ايران مي‌تواند كشوري مهم در سياست خاورميانه‌اي روسيه به حساب آيد، عربستان، اسراييل و تركيه نيز واجد جايگاه حائز اهميتي هستند و روسيه فراتر از نگاه ايران به اين كشور به خاورميانه به عنوان محيطي براي احياي قدرت خود و ارتقاي جايگاه روسيه در نظام بين‌الملل نگاه مي‌كند. به همين خاطر نگارنده بر اين باور است كه روابط روسيه با ايران ‌بايد در محيط بزرگ‌تر و در چارچوب ملاحظات و منافع منطقه‌اي و بين‌المللي اين كشور مورد تحليل قرار گيرد. بدين ترتيب اگرچه از نگاه روسيه، ايران به عنوان يك قدرت منطقه‌اي مخالف با سياست‌هاي ايالات متحده از موقعيت مهمي در سياست خارجي اين كشور برخوردار است اما تحليل روابط روسيه با ايران منحصرا از چنين زاويه‌اي، نتايجي غيرمنطبق با واقعيت براي ما به همراه خواهد داشت. تحليل سياست خارجي روسيه در چارچوب بيان شده در اين يادداشت اين اجازه را به تحليل كننده نمي‌دهد كه به راحتي روسيه را در جايگاه شريكي استراتژيك براي ايران قرار دهد.
 
برش
مساله بسيار حائز اهميت براي روسيه، اولويت داده شدن به برقراري توازن ميان كشورهاي خاورميانه و حفظ سطحي از ثبات در منطقه به منظور تامين منافع خود است. تحت چنين رويكردي همان اندازه كه ايران مي‌تواند كشوري مهم در سياست خاورميانه‌اي روسيه به حساب آيد، عربستان، اسراييل و تركيه نيز واجد جايگاه حائز اهميتي هستند و روسيه فراتر از نگاه ايران به اين كشور به خاورميانه به عنوان محيطي براي احياي قدرت خود و ارتقاي جايگاه روسيه در نظام بين‌الملل نگاه مي‌كند.