این جا همه عاشقند آن که می رود و آن که می ماند...

خوب گوش کن!صدای قدم ها،صدای سایش کفش ها بر سینه جاده هارا.کسی می گوید بیا!دل ها به پرواز درآمده اند و گام ها در مسیر وصال به پیش می روند.این جا همه عاشقند آن که می رود و آن که می ماند و میزبانی زائرانی را می کند که از راه می رسند .پیرمردی روی زمین نشسته  و سینی خرما را روی سرش گذاشته ،آن یکی کودک پارچ آب به دست کنار جاده ایستاده و کودک دیگر ملتمسانه از راهپیمایان می خواهد اجازه دهند کفش های شان را پاک کند ..... تا چشم کار می کند زائران و عاشقانی هستند که گروه گروه از راه می رسند. جمعیتی به یاری ات از جان گذشته اند... این پاسخی به ناله هل من معین توست...زمان،قافله این عاشقان را هزار و چهارصد سال دیرتر به صحرای کربلا راه داده است...