مصداق تولید ناخالص ملی!

محمدرضا ستوده- این یادداشت یکی از جالب‌ترین و مضحک‌ترین مطلب‌هایی است که اکنون نوشته‌ام. یک دلیل هم بیشتر ندارد. یک دلیل خنده‌آور و بی‌نمک. آن هم اینکه این مطلب اولین یادداشت دهه چهار زندگی و اولین مطلب 30 سالگی من است. واقعا خنده‌دار نیست؟ چرا باید من 30 سالم شده باشد؟ آدمی به سن و سال من که نباید 30 سالش شود! واقعا چه شد که من 30 ساله شدم؟ این مساله یک بحث کارشناسی و دقیق می‌طلبد که جا دارد مسوولان صداوسیما یک برنامه تخصصی را در قالب گفت‌وگوی ویژه خبری به آن اختصاص دهند. بر‌عکس خیلی از آدم‌های لوسی که حرف از بحران 30 سالگی و این جنگولک‌بازی‌ها می‌زنند، من اصلا احساس بحران نمی‌کنم. آنقدر بحران‌های مهم‌تر و عظیم‌تر دارم که بحران 30 سالگی جرات نمی‌کند عرض اندام کند و بگوید من هم هستم!
من از همه هموطنانم بابت هدر دادن این 30 سال عذر می‌خواهم. نور خورشید را گرفتم، چه گوسفند و مرغ‌هایی که برای سیر شدن من شکم‌شان سفره نشد، چه میوه‌هایی که قربانی شدند تا ویتامین بدن من تامین شود، چقدر آب و چقدر اکسیژن مصرف شد تا من 30 ساله شوم اما دریغ از یک اختراع. دریغ از ذره‌ای خدمت به بشریت و باز کردن گره‌ای از مشکلات آنان. حتی نتوانستم یک عدد سلول بنیادین تولید و کشت کنم. حتی یک عدد! من از همه کائنات پوزش می‌طلبم. 30 سال خوردم و خوابیدم و دیدم و نوشتم. سعی می‌کنم تا سی‌ام مهرماه سال آینده حداقل اندکی نانوتکنولوژی تولید کنم تا از این بی‌مصرفی و بلااستفادگی دربیایم.
اینکه این روز یعنی 30 مهر را باید تبریک گفت یا تسلیت، تاریخ مشخص خواهد کرد. پس فعلا از اظهارنظر خودداری فرمایید!