شادخویی با کلمات




محسن بوالحسنی


خبرنگار
 جواد مجابی شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و هنرهای تجسمی، نقاش، طنزپرداز و روزنامه‌نگار ایرانی این روزها پا به 79 سالگی گذاشته است. طی سال‌ها حضور، مجابی در ادبیات و البته هنر ایران، آثاری در خور توجه از خود به جای گذاشته که نقدهای او در نقاشی و ادبیاتش در شعر و داستان و روزنامه‌نگاری بخشی از این فعالیت‌هاست. او به مدد همین آثار و از طرفی هم‌نسلی با شاعران، نویسندگان و هنرمندان دهه‌های درخشان فرهنگ ایران به یکی از چهره‌های معتبر معاصر تبدیل شده و نامی دارد پر مسما با کارنامه‌ای دقیق و درخشان. مجابی نقاشی کردن را از پنج سالگی تا امروز ادامه داده و شعر، رمان و داستان کوتاه را نیز از دهه سی تا امروز به عنوان یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌هایش با خود به امروز آورده است. او جایزه‌های ادبی بسیاری از جمله جایزه فروغ برای روزنامه نگاری (سال ۵۴)، جایزه بیژن جلالی برای نقد (سال ۸۲) و جایزه آرش را از آن خود کرده است و دستی در طنزنویسی و مرورنویسی بر طنز پارسی هم دارد. با جواد مجابی در گپی کوتاه از زندگی و دغدغه‌هایش حرف زده‌ام.
حال و روزگارتان در آستانه 79 سالگی چطور و چگونه است؟
از لحاظ عمومی که آنچنان رضایتبخش نیست و همه می‌دانیم که ناملایمات زندگی امروزه بسیار زیاد است و سخت؛ اما اگر از وضع روزگار خودم بخواهم بگویم باید این طور بگویم که بسیار خوبم و خیلی راضی‌ام. شاید برای خودم هم گاهی عجیب باشد که وسط این همه ناملایمات چرا من هنوز شادخویی خود را حفظ کرده‌ام. شاید هم دلیلش این باشد که آنقدر کار می‌کنم که فرصت غصه خوردن ندارم. بیدار می‌شوم شعر می‌نویسم، داستان می‌نویسم و خلاصه کار می‌کنم که این عوالم ادبی به من نیرو می‌دهند که بخشی از یک فرهنگ ارجمند باشم و همین مسأله در حال خوبی که دارم بسیار مؤثر است. پس درست است که همه در رنج‌های بسیار غوطه‌ور هستیم اما شخصاً به عنوان یک ایرانی اهل فرهنگ راضی‌ هستم که عمر و وقت در این فرهنگ می‌گذارم و سهمی در آن دارم. اگر روزی نتوانم کاری که می‌خواهم را انجام بدهم یا ایده‌ای که دارم را پیاده کنم شاید این شادخویی را دیگر نداشته باشم اما فعلاً اینطور هستم. من فکر می‌کنم هنرمندان ما باید آدم‌هایی بسیط و منبسط باشند. جهان و کهکشان‌ها رو به گسترش و منبسط شدن هستند و ما هم جزئی از آن هستیم و همین معنی فراگیری و شادخویی دارد که برای من بسیار مهم است.
چه دوره یا دهه‌ای را در زندگی، به عنوان یک دوره درخشان و تجربی به خاطر می‌آورید؟
شاید یک دوره‌ و دهه‌ای مثل سال‌های 45 تا 55 برای من دهه و دوره درخشانی بود. فعالیت‌های بسیار و برنامه‌های بسیار و حضور جدی در عرصه مطبوعات و خلاصه خیلی کارهای دیگر از جمله چاپ کتاب و... اما به نظر من امروز بهترم. من هیچ وقت نگاه به گذشته نمی‌کنم. امروز شاید در ظاهر در انزوا به سر می‌برم اما در همین انزوا کار خلق می‌کنم و از طریق همین کلمات و کارهایی که انجام می‌دهم با مخاطبان خودم همچنان ارتباط دارم. این خلوت به من فرصت کار کردن می‌دهد و کار فرهنگی که می‌کنم حتی اگر کار کوچکی هم باشد به من قدرت و نیرویی ارزشمند می‌دهد. از آن دوره‌های قدیم به شادی یاد می‌کنم اما حسرتش را نمی‌خورم.
چه دغدغه‌ها و کارهایی را در حال انجام دارید؟
یک‌سری کار هست که در حال انجامشان هستم و امیدوارم خداوند به من این فرصت را بدهد که همه آنها را به انجام برسانم. باقی را صرف شعر خواهم کرد و طنز. مثلاً جلد سوم تاریخ طنز را خواهم نوشت که از عصر حافظ تا دوران مشروطیت را شامل می‌شود. اما بیشتر دوست دارم شعر بنویسم و با دوستانم خوش باشم و از اهالی فرهنگ و ادبیات این سرزمین باشم.