« خان مظفر» «هزار دستان» کدام شخصیت تاریخی است؟

در میان تمام نقش‌هایی که با بازیگری زنده‌یاد، استاد عزت‌ا... انتظامی در حافظه تاریخی مردم ما باقی مانده‌است، «خان والا» یا «خان مظفر»، در سریال به یاد ماندنی «هزاردستان»، اثر زنده‌یاد علی حاتمی، جایگاه ویژه‌ای دارد؛ پیرمردی با چهره‌ای مرموز که پشت پرده وقایع بسیاری است و به نوعی، هسته مرکزی تشکیلاتی محسوب می‌شود که همه مقدرات سیاسی و اجتماعی را در دست دارد و مدیریت می‌کند. بسیاری معتقدند که شخصیت «خان مظفر» در ذهن زنده‌یاد علی حاتمی، در واقع تداعی شخصیت عبدالحسین میرزا فرمانفرماست؛ فرزند شانزدهمین پسر عباس میرزا و نبیره فتحعلی‌شاه قاجار. آن‌چه احتمال این تطبیق را تقویت می‌کند، شباهت ظاهری «خان مظفر» با چهره فرمانفرماست. نام عبدالحسین‌میرزا در تاریخ معاصر ایران، به عنوان چهره‌ای انگلوفیل و مورد توجه دولت استعماری بریتانیا شهرت داشت و البته، شخصیت او، با آن‌چه زنده‌یاد حاتمی تصویر کرده‌است، تفاوت فراوانی دارد. در میان فرزندان او، شاید نصرت‌الدوله فیروز، وزیر مالیه پهلوی اول و یکی از اطرافیان رضاخان و کمک‌کنندگان به وی در رسیدن به قدرت، بیشتر از دیگران معروف باشد؛ سیاستمداری که مدتی بعد گرفتار غضب رضاشاه شد و پس از تبعید به سمنان، او را سر به نیست کردند! مریم فیروز، همسر نورالدین کیانوری، از سران حزب توده نیز، دختر فرمانفرما بود. افزون بر این‌ها، عبدالحسین‌خان، خواهری به نام نجم‌السلطنه داشت که دو یادگار از خود به جا گذاشت؛ بیمارستان «نجمیه» تهران و فرزندی به نام دکتر محمد مصدق. عبدالحسین‌میرزا فرمانفرما، با وجود شهرت و اعتباری که در تاریخ معاصر دارد، کمتر شناخته شده است و حتی بسیاری از علاقه‌مندان به تاریخ، کمتر درباره او می‌دانند؛ مردی که باید او را در ردیف مهم ترین افراد مورد اعتماد استعمار انگلیس قرار داد.
یک شازده بااصالت!
عبدالحسین میرزا در سال 1231 هـ.ش، در تهران متولد شد. پدرش شاهزاده فیروز میرزا فرمانفرما، برادر کوچک تر محمدشاه قاجار و فرزند عباس‌میرزا نایب‌السلطنه بود. عبدالحسین‌میرزا از طرف مادری هم نبیره فتحعلی‌شاه محسوب می‌شد؛ چرا که مادرش هُماخانم، دختر سی و هفتمین پسر فتحعلی‌شاه، یعنی بهاءالدوله بود. به این ترتیب، باید عبدالحسین را یک قاجار تمام عیار و اصیل نامید! دوران کودکی وی مانند دیگر شازده‌های قجری نگذشت. معمولاً رسم بر این بود که پسران خاندان قاجار را پس از فراگیری ادبیات فارسی، عربی و اندکی تعالیم دینی، به تیراندازی و شکار می‌فرستادند و سپس، به فراخور استعدادشان، به شغلی درباری می‌گماردند. اما برای عبدالحسین‌میرزا، معلم سرخانه آوردند و او، پس از فراگیری ادبیات و عربی، پیش از دیگر شازده‌های قجری، به مدرسه نظام رفت و زیر نظر استادان اتریشی به فراگیری فنون نظامی پرداخت. در همین دوره بود که عبدالحسین‌میرزا، زبان فرانسوی را به کمال فرا گرفت و در سال 1265، در 34 سالگی، فرمانده نظامیان آذربایجان شد.
یک سال بعد، یکی از افسران انگلیسی که تازه با او آشنا شده بود، درباره‌اش نوشت: «مردی است باریک اندام، با قدی کمتر از حد متوسط و تا حدی نزدیک‌بین ... به طور کلی، به عنوان یک ایرانی، آدم خیلی مطلعی است.» در همین ایام است که عبدالحسین‌میرزا با دختر مظفرالدین‌میرزای ولیعهد و مظفرالدین‌شاه بعدی، ازدواج کرد و به مقام صندوق‌داری وی رسید. سه سال بعد از آن، حدود سال 1269، عبدالحسین‌خان به جای برادرش، والی کرمان و فرمانفرمای این خطه شد و به این ترتیب، لقب فرمانفرما را از پدر و برادرش به ارث برد.


ماجراهای کرمان
عبدالحسین‌میرزا در ابتدا چندان مایل به پذیرش والی گری کرمان نبود؛ شرایط اقلیمی این منطقه، با آذربایجان تفاوت اساسی داشت. اما به تدریج دوستانی پیدا کرد؛ دوستانی که برخی از آن ها با جریاناتی مانند بابیه که در آن زمان به دلیل سرکوب شدید دولت و نفرت عمومی جامعه، به صورت زیرزمینی فعالیت می‌کردند، سر و سِرّی داشتند. یکی از این افراد که خانواده‌اش مورد توجه فرمانفرمای جوان قرار گرفت، میرزا آقاخان کرمانی، منورالفکر بابی و داماد میرزا یحیی صبح ازل، سرکرده جماعت بابیِ ازلی بود. عبدالحسین‌میرزا، دیوان اشعار وی را به طبع رساند و ارتباط محکمی با خانواده وی برقرار کرد. فرمانفرما، تا سال 1272هـ.ش در کرمان ماند. در همین دوره بود که ارتباط جدی و مستحکمی میان او و انگلیسی‌ها برقرار شد.
عزیز دل انگلیسی‌ها
نخستین کسی که فرمانفرما را برای انگلیسی‌ها کشف کرد، سروان پی.ام سایکس یا همان پرسی سایکس معروف بود. تلاقی دوران حکومت فرمانفرما با دوره کنسولگری سایکس در کرمان، باعث آشنایی این دو نفر شد. البته سایکس پیش از رسیدن به مقام کنسولگری، در کسوت افسر سواره‌نظام بریتانیا و هنگام سفر به هند از طریق ایران، در کرمان با فرمانفرما دیدار کرده و از مهمان‌نوازی او بهره‌مند شده بود. روابط میان سایکس و فرمانفرما، خیلی زود از حالت رسمی خارج و به رفاقتی پایدار تبدیل شد. سایکس در گزارشی به مورتیمر دوراند، وزیرمختار انگلیس در تهران، نوشت: «فقط کافی بود که من خواسته‌هایم را به آن ها اظهار کنم تا آن ها را انجام بدهند و این در حالی بود که دوستی حضرت والا با دولت پادشاهی بریتانیا چنان آشکار بود که تمام مقامات منطقه و رؤسای محلی، هنگامی که به کرمان وارد می‌شدند، بلااستثنا به دیدن من می‌آمدند و به من می‌گفتند که به آن ها دستور داده شده با من ملاقات کنند.» دوراند نیز در گزارشی خطاب به وزیر خارجه وقت انگلیس، سالیسبوری، نوشت:«فرمانفرما در حال حاضر روابطی کاملاً دوستانه با ما دارد و تحت نفوذ ماست.» این دوستی زمانی به کار بریتانیا آمد که قرار شد حدود مرزی هند و ایران در منطقه بلوچستان، توسط گروهی انگلیسی تعیین شود. در سایه رفاقت فرمانفرما، والی کرمان و بلوچستان، کار تعیین حدود، تنها یک ماه طول کشید و انگلیسی‌ها برای تعیین مرز، خودشان بریدند و دوختند! فرمانفرما در همین دوره، مبالغ معتنابهی پول را در سهام قرضه دولت انگلیس سرمایه‌گذاری کرده بود. نظر بسیار موافق انگلیسی‌ها به او از یک سو و رابطه نسبی و سببی‌اش با مظفرالدین‌شاه، از سوی دیگر، باعث شد در سال 1275 و بلافاصله پس از آغاز سلطنت مظفرالدین‌شاه، به عنوان وزیر جنگ منصوب شود. گزارش‌های سفارت بریتانیا در تهران، فرمانفرما و مخبرالدوله، وزیر داخله، را «بهترین دو دوست ما در ایران» توصیف می‌کرد. با این حال، یک سال بعد، فرمانفرما در مسابقه دسیسه‌چینی درباریان شکست خورد و با تهمت تلاش برای ضربه زدن به سلطنت، به بغداد تبعید شد و مدتی بعد، سر از مصر درآورد.
شنا روی موج مشروطه
انگلیسی‌ها از انقلاب مشروطه حمایت می‌کردند. دلیل این موضوع، نفوذ روس‌ها در دربار و به ویژه در میان اطرافیان ولیعهد، محمدعلی‌ میرزا بود. فرمانفرما نیز، همسو با دولت انگلیس، به حمایت از مشروطه پرداخت و در نخستین کابینه دولت مشروطه، یعنی کابینه موقت میرزا سلطان‌علی‌خان وزیر افخم، وزیر مالیه شد. حمایت عبدالحسین‌میرزا از مشروطه، مانع از آن نشد که پس از به توپ بستن مجلس و آغاز استبداد صغیر، به او سِمَتی اعطا نشود؛ او در این دوره نیز، مسئولیت وزارت داخله را داشت!
مردی برای تمام فصول
سیاست فرمانفرما، در دو دوره استبداد و مشروطه، مصداق «هم از توبره و هم از آخور خوردن» بود. او به خوبی می‌توانست در موقعیت‌های مختلف، شرایط را با میل خود تطبیق دهد. فرمانفرما در دوران جنگ جهانی اول، در قامت طرفدار متفقین و دشمن آلمان و عثمانی، دو کشوری که مورد توجه ملیون و دموکرات‌های مجلس بودند، ظاهر شد و مورد حمایت کامل روسیه تزاری و انگلیس قرار گرفت؛ دو کشوری که هفت سال پیش از وقوع جنگ، بر اساس یک قرارداد دو طرفه، ایران را تقسیم کرده بودند! در این دوره، فرمانفرما به صورت ماهانه از دو سفارت روس و انگلیس پول می‌گرفت تا بتواند آن را خرج مقابله با دشمنانی کند که درصدد ساقط کردن وی بودند. حمایت بریتانیا از وی تا آن‌جا پیش رفت که سفیر انگلیس در دیدار با احمدشاه به وی اعلام کرد که اگر کابینه‌ای بدون حضور فرمانفرما تشکیل شود، نشانه دشمنی آشکار دولت ایران با انگلیس است! بریتانیا حتی غرامت آسیب‌هایی را که در جریان حمله عثمانی‌ها به املاک فرمانفرما وارد شده بود، پرداخت کرد. همین حمایت‌ها باعث شد که فرمانفرما، در زمستان سال 1294، طعم نخست وزیری را بچشد و برای نخستین بار به این مقام، در سیاه‌ترین دوره تاریخ ایران، دست پیدا کند. اما او می‌دانست که این دولت، مستعجل است و هر آن، امکان دارد که مقام نخست وزیری از وی گرفته شود؛ به همین دلیل با بریتانیا و روسیه به توافق رسید تا در صورتی که مجبور به فرار شود، ماهانه مبلغ مناسبی پول برای اقامت وی در اروپا پرداخت کنند؛ این مبلغ 400 پوند تعیین شد؛ اما انگلیسی‌ها به او گفتند اگر فرار نکند، می‌تواند سالانه 3600 پوند کمک از سفارت این کشور در تهران دریافت کند. دولت فرمانفرما زیاد دوام نیاورد. او استعفا کرد و بلافاصله، با فشار انگلیس، به عنوان والی فارس و مناطق جنوب، انتخاب شد.
روزهای پایانی شازده
کودتای سوم اسفند 1299، موسوم به کودتای سیاه، یکی از برهه های حساس در تاریخ معاصر ایران است. تصمیم قطعی انگلیس برای جایگزین کردن دودمان قاجار، با دودمانی جدید که بتواند بهتر منافع این دولت استعماری را تأمین کند، باعث شد که با رهبری سیاسی سیدضیاءالدین طباطبایی و فرماندهی نظامی رضاخان میرپنج، کودتایی برای در اختیار گرفتن حکومت مرکزی شکل بگیرد. این نخستین بار بود که در ایران، کودتا با شیوه نوین اتفاق می‌افتاد. پس از اشغال تهران توسط رضاخان، تعداد زیادی از رجال سنتی قاجار که همه صاحب اراضی و اموال فراوان بودند، بازداشت شدند و انگلیسی‌ها، کوچک ترین واکنشی به این اقدام نشان ندادند. یکی از بازداشت شدگان، فرمانفرما بود. چند روز بعد، با هدیه سنگینی که او به عنوان فدیه جان خود و دو فرزندش به سیدضیاء و رضاخان پرداخت کرد، از مرگ نجات یافت و آزاد شد. از آن پس، فرزندانش به جای او در فعالیت‌های سیاسی حضور پیدا کردند. فرمانفرما در 30 آبان 1318، در حالی که 87 سال از عمرش می‌گذشت و از هشت بار ازدواجش، صاحب 36 فرزند بود، در باغ ییلاقی خود در شمیران درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) مدفون شد.