سهم «ابدیت» مان کجاست؟

فرض کنید که قرار است با گروهی به یک سفر خارجی یک ماهه برویم و قبل از سفر برای هماهنگی های لازم نشستی با حضور همه مسافران تشکیل شده است.حالا تصور کنید که مسئول تور در این جلسه توجیهی، دو ساعت دارد درباره مسیر فرودگاه امام حرف می زند و درباره اتوبان و زمین های اطرافش توضیح می دهد، به طور طبیعی اواسط جلسه همه اعتراض می کنند که این مسیر فقط حدود یک ساعت از بخش نخست سفر را تشکیل می دهد و اصل هدف این جلسه توضیح و راهنمایی برای مرحله اصلی یعنی حضور در کشور مقصد بوده!
انتظار و توقع منطقی مسافران این است که مدیر برنامه سفر بیش از هر چیزی در باره آب و هوای مقصد، شرایط اقتصادی، ویژگی های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی آن جا و برنامه های گردشگری سخن بگوید. گرچه این مرحله کوتاه قبل از پرواز هم به جای خود اهمیت دارد اما اصل هدف و نیت مسافران همان مسیر بعد از رسیدن به فرودگاه مقصد است. در زندگی انسان نیز مکاتب فکری و نظام های اعتقادی چنین موقعیتی دارند و گاه تمام هم و غمّ خود را برای زندگی دنیا صرف می کنند، اما برای مرحله اصلی بعد از دنیا حرف و ایده ای ندارند.
همه طرح ها و برنامه هایی که درباره دنیای انسان امروز حرف دارد اما درباره مرحله پس از مرگ او حرفی نمی زند دقیقا با این پرسش جدی مواجه است. این پرسش همیشه در چنین مواقعی مطرح می شود که سهم جاودانگی و ابدیت ما چقدر و کجاست؟  درست است که زندگی دنیا مهم و زمینه ساز آخرت است ولیکن اگر پاسخی برای ابدیت انسان وجود نداشته باشد مانند این است که تمام برنامه ریزی ما به مرحله پیش از سفر منحصر شود.  اشکال و ایراد این گونه پیشنهادها و دعوت ها برای اداره زندگی انسان و جامعه این است که آن سوی دنیا را در نظر نمی گیرند، همان طور که برخی مکاتب فکری و اعتقادی نیز تنها به آخرت می اندیشند و برای مرحله قبل از مرگ انسان برنامه و طرحی ندارند.
این دو گروه هر دو در اصل ایراد و اشکال خود از این نظر مشترک هستند که هردو یک جنبه از نیاز و اقتضای زندگی انسان را ندیده اند ولی تفاوت شان هم در این است که انسان می تواند بالاخره به شکلی جای خالی دنیا را برای خود پر کند و به هر حال حتی ناموفق این مرحله را بگذراند، اما جای خالی برنامه ای برای ابدیت و جاودانگی را به هیچ صورت نمی توان پر کرد، مگر این که کسی به این جاودانگی باور نداشته باشد!